eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
269 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳 🌳🌳 🌳 رمان✨امنیتی ✨ داخل خونه بودیم که یه دفع صدای عزیز اومد که داشت مامان عطیه رو صدا میکرد ! مامانم رفت دم در که زد تو سر خودش و بدو بدو چادرش رو پوشید و زنگ زد بابام . رفتم ببینم چه خبره که با جسم بی جون عزیز روی زمین داخل حیاط مواجه شدم . خیلی ترسیدم ! همون موقع کمیل هم اومد و تا عزیز رو دید بدو بدو رفت و نبضش رو گرفت . گفت که زندس و حتما مریضیش عود کرده. مامان به بابا گفت که میریم کدوم بیمارستان و به راه افتادیم . خیلی سریع دکتر ها عزیز رو بردن و فقط و فقط ما مونده بودیم ! بعد چند دقیقه دکتر اومد بیرون و گفت دکتر:نسبتشون با شما چیه ؟ عطیه:مادر شوهرم هستن دکتر:متاسفم تموم کردن عطیه:چی !!! دکتر:گفتم که، تموم کردن ، کاراشون رو بکنید برای انتقال به سرد خونه . عطیه:م.ممنو..ممنون از شدت گریه حتی نمیتونستم نفس بکشم . دلم برای بابا میسوخت که آخر هم مادرش رو ندید !!! کمیل زنگ زده بود که عمه معصومه و گفته بود که چی شده !!! بعد چند دقیقه بابا محمد و عمه معصومه و بچه هاش رسیدن . پ.ن:عزیز مرد 😐😄 ادامه دارد...🖇🌻 آنچه خواهید خواند: باشه باشه ! ✨با ما همراه باشید ✨ نویسنده:آ.م