『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا😅 #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_صد_و_پانزده #رسول تلویزیون رو برای علی روشن کردم... میدونست
به نام خدا😄🦋
#رمان_پرواز_تا_امنیت
#پارت_صد_و_شانزده
#رسول
¤ مبارکه ها ... فقط .،،میگم رها تو مطمئنی اینو به خودت دادن...
٪ یعنی چی😐
¤ میگم شاید تشابه اسمی چیزی بوده😂
٪ مسخره😡🙁
¤ خیلی خوب حالا بغض نکن😢😂
$ عه... علی .. اذیتش نکن دیگه گناه داره😂
بده من اونو...
$ حواست باشه اینو درست جابدی.... یه وقت..
٪ اه اه... بده من... نا سلامتی دورشو گذروندما
$ خیلی خوب چه فیس و افاده هم میاد... خوبه خودم فرستادمت هاااا رهااا خانم😂
٪ خیلی خوب بده من رسول خراب میشه..
$ بیا بگیر خسیس بد بخت😐🤣
٪ خسیس اون داداش زشتته..
¤ مظلوم کی بودم من😟
٪ مظلوم عمت😂
رفت تو اتاق....
تا رفت تو اتاق علی چشمک زد که بریم...
لباسام تنم بود..
کتش رو پوشید..
خواستیم بریم که رها سر رسید..
٪ کجا با این عجله؟؟؟؟؟
¤ میریم با رسول یه چرخی بزنیم.... خونه بمون برمیگردیم..
٪ علی .. برو سر یکی دیگه شیره بمال.. الان ساعت ۳ بعد از ظهر ... تو این هوای گرم کجا میرین؟؟؟؟
¤ ای بابا ... چه زبون دار شدی تو ... بمون خونه زود میام..
٪ خیلی خوب... پس زود بیاینا.... شب نشه..
$ خیلی خوب... در رو هم رو هیچکس باز نکن .. منم کلید دارم..
٪ 😐بیا برو انقدر تدابیر امنیتی نیندیش😂
$ رها دیوونه بازی در نیاری باز بری جایی ها!!!
٪ برووووو... خداحافظ
¤ بیا بریم...
سوار ماشین شدیم ..
¤ لوکیشن؟؟
$ بیا..
انقدر تند میرفت که به ترمز برای چپ کردن کافی بود😂
$ علی آروم تر..
رسیدیم در خونه سینا راد..
$ میخوای چی کار کنیم؟؟
¤ چی کار کنیم نه چی کار کنی
$ خب چی کار کنی😬
¤ تو همینجا بمون ... مواظب باش... رفت و آمد ها رو کنترل کن ... من خودم حسابشو میرسم..
$علی ... مطمئنی راهمون درسته...
¤ نه..تو همینجا بمون بد آموزی برات داره🙄😂
$ بی نمک😒
$ بریم..
¤ کجا؟؟؟؟؟؟
قرار شد تو بمونی... حواست باشه..
$ خیلی خوب...
چند دقیقه از رفتن علی گذشت که ...
از پشت اسلحه ای اومد رو سرم..
€ از جات تکون نخور..
چقدر صداش شبیه محمد...
$ آقا محمد...
اسلحه رو برداشت... برق از چشماش پرید..
€ تو این جا .... تو اینجا چی کار میکنی.. تو با هماهنگی کی اومدی؟؟؟
$ شما اینجا چیکار میکنی؟؟😲
€ رسول جواب منو بده...
$ علی رفته خونه این پسره سینا..
،€ چییی؟؟؟؟ رسول تو برای چی سرخود این کار رو کردی.... واییی .... الان علی کجاست؟؟؟...
$ همین الان رفت تو خونش...
€ هعی بابا......
€ بچه ها ... آماده باشید .. وارد میشیم
$ آقا برای چی وارد میشین؟؟؟؟
€ مثل اینکه یادت رفته یکی از متهم های ماست...
$ عه... آقا علی... اومد..
€ بچه ها کسی حرکتی نکنه تا خودم بگم..
¤ سلام ... رسول؟؟؟؟ آقا محمد؟؟ سللام؟؟؟
تو خبرکردی محمد رو؟؟؟
$ نه به جان علی...
€ سلام علی جان..... چیشد؟؟ الان کجاست؟؟؟
¤ هیچی ... لت و پار یه گوشه خونش افتاد...
€ رسول چرا با من هماهنگ نکردین؟؟؟؟؟
آخه این راهشه....
اگه همه مثل هم باشن که سنگ رو سنگ که بند نمیشه......
¤ محمد جان یه چیزی میگیا... اشک خواهرمو دراورده ... اشکشو در اوردم..
€ بچه ها عملیات منتفی....