eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
269 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا😅 #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_صد_و_پانزده #رسول تلویزیون رو برای علی روشن کردم... میدونست
به نام خدا😄🦋 ¤ مبارکه ها ... فقط ‌.،،میگم رها تو مطمئنی اینو به خودت دادن... ٪ یعنی چی😐 ¤ میگم شاید تشابه اسمی چیزی بوده😂 ٪ مسخره😡🙁 ¤ خیلی خوب حالا بغض نکن😢😂 $ عه... علی .. اذیتش نکن دیگه گناه داره😂 بده من اونو... $ حواست باشه اینو درست جابدی‌.... یه وقت.. ٪ اه اه... بده من... نا سلامتی دورشو گذروندما $ خیلی خوب چه فیس و افاده هم میاد... خوبه خودم فرستادمت هاااا رهااا خانم😂 ٪ خیلی خوب بده من رسول خراب میشه.. $ بیا بگیر خسیس بد بخت😐🤣 ٪ خسیس اون داداش زشتته.. ¤ مظلوم کی بودم من😟 ٪ مظلوم عمت😂 رفت تو اتاق.... تا رفت تو اتاق علی چشمک زد که بریم... لباسام تنم بود.. کتش رو پوشید.. خواستیم بریم که رها سر رسید.. ٪ کجا با این عجله؟؟؟؟؟ ¤ میریم با رسول یه چرخی بزنیم‌.... خونه بمون برمیگردیم.. ٪ علی .. برو سر یکی دیگه شیره بمال.. الان ساعت ۳ بعد از ظهر ... تو این هوای گرم کجا میرین؟؟؟؟ ¤ ای بابا ... چه زبون دار شدی تو ... بمون خونه زود میام.. ٪ خیلی خوب... پس زود بیاینا.... شب نشه.. $ خیلی خوب... در رو هم رو هیچکس باز نکن .. منم کلید دارم.. ٪ 😐بیا برو انقدر تدابیر امنیتی نیندیش😂 $ رها دیوونه بازی در نیاری باز بری جایی ها!!! ٪ برووووو... خداحافظ ¤ بیا بریم... سوار ماشین شدیم .. ¤ لوکیشن؟؟ $ بیا.. انقدر تند میرفت که به ترمز برای چپ کردن کافی بود😂 $ علی آروم تر.. رسیدیم در خونه سینا راد.. $ میخوای چی کار کنیم؟؟ ¤ چی کار کنیم نه چی کار کنی $ خب چی کار کنی😬 ¤ تو همینجا بمون ... مواظب باش... رفت و آمد ها رو کنترل کن ... من خودم حسابشو میرسم.. $علی ... مطمئنی راهمون درسته... ¤ نه..تو همینجا بمون بد آموزی برات داره🙄😂 $ بی نمک😒 $ بریم.. ¤ کجا؟؟؟؟؟؟ قرار شد تو بمونی... حواست باشه.. $ خیلی خوب... چند دقیقه از رفتن علی گذشت که ... از پشت اسلحه ای اومد رو سرم.. € از جات تکون نخور.. چقدر صداش شبیه محمد... $ آقا محمد... اسلحه رو برداشت... برق از چشماش پرید.. € تو این جا .... تو اینجا چی کار میکنی.. تو با هماهنگی کی اومدی؟؟؟ $ شما اینجا چیکار میکنی؟؟😲 € رسول جواب منو بده... $ علی رفته خونه این پسره سینا.. ،€ چییی؟؟؟؟ رسول تو برای چی سرخود این کار رو کردی.... واییی .... الان علی کجاست؟؟؟... $ همین الان رفت تو خونش... € هعی بابا...... € بچه ها ... آماده باشید .. وارد میشیم $ آقا برای چی وارد میشین؟؟؟؟ € مثل اینکه یادت رفته یکی از متهم های ماست... $ عه... آقا علی... اومد.. € بچه ها کسی حرکتی نکنه تا خودم بگم.. ¤ سلام ... رسول؟؟؟؟ آقا محمد؟؟ سللام؟؟؟ تو خبرکردی محمد رو؟؟؟ $ نه به جان علی... € سلام علی جان..... چیشد؟؟ الان کجاست؟؟؟ ¤ هیچی ... لت و پار یه گوشه خونش افتاد... € رسول چرا با من هماهنگ نکردین؟؟؟؟؟ آخه این راهشه.... اگه همه مثل هم باشن که سنگ رو سنگ که بند نمیشه...... ¤ محمد جان یه چیزی میگیا... اشک خواهرمو دراورده ... اشکشو در اوردم‌.. € بچه ها عملیات منتفی....