🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳
🌳🌳
🌳
رمان✨امنیتی ✨
#در_قلب_خطر_به_دنبال_امنیت
#پارت_هشتاد_هفتم
#کیمیا
نمیدونم در برابر این حرفش چی میگفتم ، حس میکردم ارزشش رو داره که بهش فرصت بدم ، با توجه به چیزایی که از فداکاری هاش در سوریه و ماموریت های مختلف میدونستم ، با توجه به تعریف هایی که بابا محمد کرده بود ، با توجه به چیزی که امشب ازش دیدم ، مرد خوبی بود !
کیمیا:بریم داخل ؟ دیگه حرفی نمونده؟
نیما:نه حرفی نیست، بریم .
آهسته آهسته قدم برداشتیم تا رسیدیم به در خونه ، اول وارد شدم و بعد آقا نیما اومد داخل و در رو بست .
همه نگاه ها روی ما بود ، اون خانم مسن پرسید.
ز.ع.سحر: خوب چی شد ؟
زیر چشمی به آقا نیما نگاه کردم که لبخند کم جانی زد!
کیمیا:تا الان که بله !
همه:مبارکهههههههه.
بعد رفتیم و سر جای خودمون نشستیم ، شیرینی رو که خوردیم کمی با هم حرف زدیم و ساعت ۲۴ بود که بلند شدن و رفتن .
بعد از رفتنشون روی مبل نشستم و به فکر فرو رفتم .
نیما خیلی با حیا بود ، ولی من میتونم مسئولیت یه خونه رو به عهده بگیرم ؟
میتونم وارد یه زندگی جدید بشم؟
میتونم از مادر و پدرم جدا بشم؟
میتونم قید شوخی های کمیل رو بزنم؟
با ناراحتی بلند شدم و بعد از مسواک زدن روی تختم دراز وا دراز افتادم .
توی فکر بودم که دست مهربون مامان عطیه رو روی پیشونیم حس کردم .
عطیه:خواب که نبودی؟
کیمیا:نه
عطیه:خوب ، نظرت؟
کیمیا:چی نظرم؟
عطیه:نیما دیگه!
کیمیا:نمیدونم ، یا بهتره بگم نمیتونم از شما بگذرم !
عطیه:مگه میخواهی بری اون سر دنیا ! ما هر روز بهت سر میزنیم!
کیمیا:کمیل چی؟دلم برای کمیل تنگ میشه!
عطیه:میتونی کمیل رو هم چند روز ببری پیش خودت ، هر وقت دلت براش تنگ شد بگو میاد پیشت!
کیمیا:نمیدونم!
عطیه:نیما پسر خیلی خوبیه کیمیا جان ! به خدا بهتر از نیما نیست!وقتی مورد تایید بابا ته !
کیمیا:مامان !
عطیه:جانم فدات شم ؟
کیمیا:مطمئنی که آدم خوبیه ؟ تک دخترت رو داری میدی دستش ها!
عطیه:بابات تمام شهر رو گشته و درباره نیما تحقیق کرده . حتی دوست یکی از زیر دستای باباته (رسول)، بابات از اونم که پرسیده گفته که خیلی مرد خوبیه !
کیمیا:الان حول گرفته شما رو که منو از خونه بیرون کنی :/
مامام یدونه زد تو سرم و گفت
عطیه:تو درست نمیشه این مغزت .
بعد غر غر کنان رفت بیرون ، منم از خنده قش کرده بودم .
پ.ن:اتمام خواستگاری .
ادامه دارد...🖇🌻
آنچه خواهید خواند:
امروز میرسه ایران ، اینم بگم با خانواده هاتون هماهنگ کنید قراره به زودی برای ماموریت بریم کویت !🛬🛫✈️
✨با ما همراه باشید ✨
نویسنده:آ.م