eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
269 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا😊🦋 #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_هشتاد_و_دو #رسول بیدار شدم.. به ساعت نگاه کردم.. ۸ صبح بود
به نام خدا😊🦋 علی گوشش بدهکار نبود.. انقدر دنبال رها دوید تا آخر سر رها پشت سر من قایم شد😐 $ بیا اون ور دیوونه... الان به جای تو من رو میکشه😂 من رو وارد خل چل بازیاتون نکن.. ٪ رسول تو رو خدا😭😅 $ علی ولش کن... میخواسته تو خیالت راحت شه بخوابی😂❤️ ¤ ۸ ساعت من بیدار موندم ... که ایشون حالش خوب شه... الان استراحت نمیکنه بلند میشه باز همون آش و همون کاسه... این دلش برای من نسوخته .. میخواسته از دستم در بره .. ولی من که بیخیالش نمیشم... $ غلط کرد😂 علی بیخیال... برو .. خستس آنقدر ندونتش😂 ¤ رسول برو کنار😐😂 مطمئن بودم کاری به کارش نداره .. فقط داره سر به سرش میزاره😅 ولی جرئت نکردم برم کنار... خوشبختانه رها عقلش کشید و خودش آروم در رفت ¤ رها... با زبون خوش وایسا😆 ٪ نمیخوام😫 این دفعه پشت زن داداش قایم شد😂 + علی..‌ زشته... برو اون ور .. عه ¤ زهرا برو کنار دخالت نکن😁. من که آخر گیرش میندازم... زن داداش کنار رفت ... رها به طرف راه رو رفت😂😂🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 راه خروجی نبود... خودش رو جمع کرد😱 چشماش رو بست .. دستاش رو یاد بالا😒😐😑 همه داشتیم از تعجب شاخ در میوردیم🤪 حتی خود علی😂🤣 علی زد زیر خنده و بوس محکمی به پیشونی رها کرد😑 اه ... چقدر بدم میاد از این لوس بازیای علی🤢 ¤ شیطون جوری خودت رو جمع میکنی که دل سنگ آب میشه😂 یکی ندونه فک میکنه من تاحالا چند بار تورو کتک زدم اینطوری چشمات رو بستی 😂 چچچ... ٪ خواستم ظاهر سازی کنم🤣 $ بسه دیگه😐 ... ایش‌... رها بدو وسائلی رو که میخواستی جمع کن... شب یکم استراحت کردی باید بریما😶 ٪ باشه... حالا الان که زوده😃 ¤ رسول تو برو... من خودم بعدا رها رو میارم🤓 $ اصلا نمیشه... دلیلش رو هم نپرسین که نمیتونم بگم🙂 ¤ یعنی چی؟؟؟ چیشده؟؟ $ چیزی نشده... فقط رها همراه من میاد😐 ¤ اون وقت کی میگه😏.؟ $ من😂 ¤ برو بچه بگو بزرگ ترت بیاد😂چچچ... یادش رفته خودش با اجازه من رفته... برو بابا.. $ علی مسخره بازی در نیار😂... تو اینجا مادر هست... بابا هست... زن داداش... نازگل😍 من چی؟؟؟ ¤😂خب میخواستی ازدواج کنی.. $😞 مسخره بازی در نیار.. اصلا همه چی بهانس.. من... من اونجا تنهام ... بزار رها با من بیاد🙂 ¤ خیلی خوب حالا😂 فیلم هندی بازی نکن😆 میاد... $ ایییییوووووللل😛 ¤😳😳😳😳😳😳 $ ببخشید😂 نازگل رو برداشتم.... به سمت اتاقش رفتم😄 $ جون عمو بگو عمو😂😂😂 • عمو🐰 $ جونم😅 عزیزم... کاش تو هم با من میومدی😍 یه عروسک دادم دستش.. گذاشتمش رو زمین😜 خودم رو به خواب زدم😂 عروسک رو خیلی آروم تکون میداد.. با غوم غوم ها و دادا هایی که میگفت احساس میکردم داره لالایی میخونه😂😂😂😂😂 وای خدا.. آروم گوشی رو در آوردم... فیلم گرفتم😜 خیلی خوب شد $ عزیزم.... وای چه عشقی بشی تو عمو😘 مامان برای ناهار صدام کرد😊🦋 ......... امروز هم مثل دیروز و روز های دیگه تموم شد... بالاخره شب شد... یاد اولین باری که میخواستیم بریم تهران افتادم😢 یادمه از اینجا که میخواستیم بریم همه گریه میکردن😂 رها تا خود تهران اشک ریخت... هر روز زنگ میزد😂.. یادش به خیر... وسایلا رو گذاشتیم تو ماشین☺️🌙 نازگل بغلم بود... $ رها بریم خداحافظی 😁 ٪ حح... بریم🙂💔 $ مامان بابا ... علی... زهرا خانم ... همگی بدی خوبی دیدین حلال کنین... علی ببخشید شب آخری نزاشتم بخوابی😂😅 ¤ 😌به خاطر تو که نیومدم😂 بعدم شما بیا یه لحظه من باهات کار دارم😐 یا خدا.. یعنی چی کار داره؟