به نام خدا😃
#رمان_پرواز_تا_امنیت
#پارت_هفتاد_و_چهار
#رسول
دقیقا ساعت ۵ صبح بلند شدم ... نمازم رو خوندم😇
دیگه از اون حال کسل کننده خبری نبود..
خیلی حالم بهتر بود...
همه بچه ها بیدار بودن...
الا داوود😶
$ داوود پاشو بینم..
& چیه مردم آزار..
$ مررم آزار عمه... نه ببخشید پسر عمته🤪
& 😐اصلاحیه هات تو حلقم ...
$ پاشو ببینیم امروز چه غلطی.. چه کاری باید بکنیم ...😂
& چیه رسول ... امروز رفتی جاده خاکیا...
$ 😅 یه روزم من شاد شنگولم تو ناراحتی؟
& من غلط بکنم.... ناراحتید تاوان داره😂
همون شاد باشی بهتره😐
$ وقت دنیا رو می گیرید با این افکار مریضتون
پاشدم به سمت یخچال رفتم...
₩ هوی ... اینجا یخچال خونتون نیست درش رو باز کنی عنوان دسر ها رو ببینی...
این خیلی توش باشه یه لیوان آب و یه ظرف غذا..
$ علیک سلام .. صبحتون به خیر☹️
یعنی تو اول صبحم ول نمیکنیا...
راستم میگفت... جز آب و یه ظرف غذا که نصف غذاش هم نبود چیز دیگه ای نبود...
$ 🙄ببینم این غذا مال منه نه؟
₩ مال شما بود🤩
$😂 مگه ملک شخصیمه؟
₩ ملک شخصیت هم بوده الان نیست..
$ یادم نمیاد به نام کسی کرده باشم😐
₩ بله دیگه ... غذا مال شبه ...
هرکس رگ غیرتش زد بالا غذا نخورد یه سری از اوباش گشنه میان و غذا رو به مالکیت خودشون در میارن.... تازه برو خدا رو شکر کن که من قاضی بودم نصف غذات رو به نفع خودت مصادره کردم😂
بلند داد زدم ..
$ هرکی غذای من رو خورده خیلی نامرده😐
اصلا هم مهم نیست کی بوده..
& گدای کی بودی تو رسول🤣
$ تو خودت اگه یه دونه برنج از غذات کم بشه لپ تاپت رو گاز میزنی... بعد به من میگه..🌽😐
در یخچال رو بستم ...
نیم ساعت گذشت که محمد اومد..
$ سلام آقا... خوبین ... خانواده خوبن؟؟
€ علیک سلام🙂 الان منظورت از خانواده رهاست😂؟!
$ نه کلی گفتم به خصوص رها😁
€ همه خوبن ... به خصوص رها😐
$ خب خدا رو شکر ..
€ اره ... یه خدا رو شکر بزرگ تر واسه اینکه جنابعالی آروم گرفتی..
$ ببخشید دیگه ... اگه به هرکس دیگه ای گفته بود چیزی نمی گفتم... اما خیلی با گستاخی حرف میزد...
€ درک میکنم... میخوام انتقالش بدم زندان دیگه ..
دیگه نمیتونیم اینجا نگهش داریم..
$ آقا .. نمیخواید اعتراف ازش بگیرید؟؟
€ چرا ... فعلا کار های مهم تر از شمسایی داریم..
€ خب داوود .. تو امروز اداره ای دیگه نه؟
& سلام آقا... نه دیگه ... ت.میم رئوفم..
€ سعید تو چی؟
₩ منم که امروز باید برم آگاهی برای کارای پرونده..
€ فرشید هم که بعد از یه هفته تازه یه ساعته رفته خونه...
امیر تو چیکاره ای؟
□ آقا من باید برم برای احراز هویت جسدی که به همه تون گفتم...
$ آقا ببخشید من اینجا علف خرسم😐
خب چرا از من کمک نمی خواهید...
€ همین مونده تو بشی مامور انتقال شمسایی
تا محمد این رو گفت همه جیغشون در اومد..
& نه بابا... آقا یه وقت همچین اشتباهی رو نکنیدا
□ نه نههه.. من شده از کارم بزنم من میرم ولی این نره..
$ خیلی خوب شمام... خودم میرم
€ امکان نداره...
$ آقا ..
€ همین که گفتم..
صلاح نیست ... با من بحث هم نکن
ناراحت از پله ها رفتم پایین..