eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
269 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا😄💖 #رمان_پرواز_تا_امنیت #ادامه_پارت_هفتاد #رسول محمد رفت داخل... نشستم جلوی سیستم... منت
به نام خدا😍🖤 یکی خوابوندم زیر گوشش😡 $ عوضی تویی بی همه چیز ... نامرد احمق خواستم تا میتونم کتکش بزنم... خیلی بهم بر خورده بود... تا حالا کسی جرئت همچین کاری رو نداشته بود.. محمد اومد جلوم ... هولم داد .. € چی کار میکنی ... برو بیرون... د رر رو باز کرد ... نمیخواستم برم بیرون $ من آدم نیستم اگر به خاک سیاه نشونمت.. عوضی بی همه چیز محمد هولم داد € بچه ها بیایین این رو ببرین بیرون.. هولم داد سعید و امیر دستام رو گرفتن... نشوندنم رو صندلی🙂💔 داوود همون لحظه اومد $احمق بی همه چیز .. خودم حالیت میکنم... عوضی.. & سلام بچه ها... چی شده رسول؟؟؟ صدات داره تا سر خیابون میاد... ₩ بیا برو به جای سین جین یه لیوان آب بیار براش.. داوود رفت آب بیاره.. □ چی کار میکنی داداش ... چرا زدی یارو رو ؟؟ میدونی میتونه ازت شکایت کنه؟؟؟ $ هر غلطی میخواد بکنه... آشغال... خواستم فحشش بدم که سعید جلو دهنم رو گرفت.. ₩ چت شده رسول .. آروم.. داوود با لیوان آب اومد... & بیا بگیر استاد لیوان آب رو گرفتم خوردم.. ₩ خیلی خوب... حالا بگو چی شده؟ چی گفت که اینجوری کردی؟ $ مگه شما پای سیستم نبودین؟ ₩ میبینی که فرشید و حسین پای سیستمن... $ به رها فحش داد ... گفت عوضی... بی همه چیز... اگر دست خودم بود زندش نمیزاشتم.... حیف که محمد نزاشت.. ₩ خیلی خوب... آنقدر به هم نریز... $ اصن میفهمی چی میگی؟؟؟ ₩ بابا اون میخواست تورو بهم بریزه که ریخت.. فعلا تویی که عقلت رو از دست دادی و نمی فهمی چی میگی.. نگاه خشمگینی بهش کردم .... ولی چیزی نگفتم.. محمد گفت به اتهام دزدی ... یعنی... یعنی گوشی رها رو اون لعنتی دزدی؟؟ یعنی اون شب که تصادف کردم... اون روز که کیف رها رو کشیدن رها به صورت خورد زمین.. زنگ های دیروز... خدای من... نباید میووردمش ... باید اول خودم به حسابش میرسیدم... بلند شدم.. امیر محکم دستم رو گرفته بود.. □ کجا استاد؟؟ $ میخوام برم پای سیستم گوش بدم ببینم چی میگن □ نه خیر شما همین جا تشریف داری $ اون وقت کی میخواد جلومو بگیر.. □ بیشین بینیم بابا😂 دو تا جیغ و یه کف گرگی زده واس ما آدم شده.. من سه تا مث تو رو روی یه ناخونم میچرخونم😆 چچچ.. لاغر مردنی.. محمد گفت تا بازجویی تموم نشده تو از رو ا یبن صندلی جم نمیخوری. منم مسئولم. همینجا بشین واگرنه کلامون بد جوری میره تو هما🤪 $ 😐یعنی من از دست شما سرم رو کجا بکوبم.. □ راحت باش .. هر جا میلته😂❤️ ₩ داوود رو بگو..بی چاره داشت سکته میکرد😂 نترس عمو ... کسی با تو کاری نداره😂😂 ،& من داشتم سکته میکردم😐من فقط تعجب کردم .. تو که بیشتر ترسیده بودی .. یه لوان آب بررردور بیور....🤢 $ بس کنین شمام تو این وضعیت😐 بالاخره بعد از یک ساعت محمد بیرون اومد... € هووووف $ چی شد آقا.؟؟؟ € رسول دلم میخواد خفت کنم... اون چه کاری بود کردی.. آبروی همه مونو بردی... دیوونه میدونی میتونه راحت ازمون شکایت کنه؟؟ $ آقا یعنی شما انتظار داشتی هر غلطی دلش میخواست بگه منم نگاهش کنم🙄 € نگفتم نگاهش کن... ولی کتک زدن هم خلاف قانون... & حالا چی شد اقا؟؟ حرفیم زد؟ € بالاخره بعد از پیاده کردن کلی تکنیک تخلیه اطلاعاتی یه چیزایی ناخواسته از دستش ... لو رفت... میگه برای هر تماسی که با رها خانم می گرفته ۱۰ میلیون بهش پول میدادن... میگه فقط هم هدفش بهم زدن ارامش بوده... کاری به رد یابی نداشته... $ اخه لعنتی بگو تو با من مشکل داری ... چه ربطی به خواهرم داره ... € هیچکس اونقدر که برای دیگران دلسوزی میکنه برای خودش نمیکنه.... در ثانی اونا فهمیدن که توی رها حساسی... دست گذاشتن رو نقطه جوشت... یعنی تو واقعا نمیفهمی😬 ₩ خب آقا... حالا چی کار کنیم...؟؟ € هیچی .. فقط یه نفر ببینه آخرین تماس هاش با کی بوده... و چی گفته... همین... رسول تو هم برو یکم استراحت کن.. منم میرم خونه... صبح اول وقت میام کلی کار داریم😓 $ باشه چشم آقا... با داوود به سمت نماز خونه که چه عرض کنم .. خوابگاه رفتیم😅😂 $ تو مگه امشب مرخصی پیش خواهرت نبودی؟؟ & هرچی میکشیم از دست همین خواهران گرامیه😑پوووفف... کلید کرده بود نمیخواد با من باشه میخواد بره پیش رها خانم ... محمد هم گفت ببرمش خونش... مثل اینکه رها خانم هم اونجا بود... $ آره ... خب اشکال نداره ... با هم باشن راحت ترن... 🤗 ساعت از ۱۲ شب می گذشت.. طبق عادت گوشیم رو برای ساعت ۵ صبح کوک کردم و خوابیدم ...