eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
292 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام خدا😇❤️ از وقتی کپی تماس هام رو توی ایمیل های رئوف دیدم خیلی بهم ریختم ... چرا آخه... تماس های بی پاسخ من چه اهمیتی باید برای اونا داشته باشه... اصن از کجا تونستن من رو شناسایی کنن.... هزار تا سوال ذهنم رو درگیر کرده بود ... تو فکر بودم ... آقا محمد اومد پای سیستم € چیه رسول چته؟؟ $ نگرانم.. ،€ نگران چی رسوللل؟؟؟ من که بهت گفتم ... با این کپی تماس هات و.... اینجور چیزای پیش پا افتاده ینی تقریبا به غیر از یه اسم و یه شماره چیز دیگه ای ازت ندارن... $ نگران خودم نیستم ... نگران رهام ... میترسم شمارش رو پیدا کنن ... ردش رو بزنن .. بلایی سرش بیاد... € عه... رسول ... اانقدر نفوس بد نزن... بچه ها خونه رو تحت نظر دارن... سنسور و دوربین وصله .... اگر اصلحه نزدیک خونه بشه آجیر میکشه ... اینم بهت بگم ... از این به بعد نباید اصلحه رو خونه ببری ... اگر هم میخوای ببری باید خشابش رو خالی کنی ... به ترکش های توش ،، سنسور حساسه ... ترکش هاش رو بزار توی سه تا پلاستیک مشکی ... خودش هم دور باشه... واگرنه اصلحه نمیتونی همراهت داشته باشی... انقدر هم نگران نباش... همه چی حل میشه $ باشه آقا... خدا کنه همین جوری باشه که شما میگین...😊 € به کارت برس ... کمک خاصتی تا علی هست بهش بگو ... بیکاره داره تو اداره ول میچرخه😄 ٪ چشم .. رو چشم😁🌹 ...... چند ساعت گذشت ... دیگه شب شده بود... امشب دریا خانم پیش رها بود.... ولی بازم نگران بودم... نگران هر دو شون .... بیشتر هم نگران رها....... اما بالاخره دریا خانم هم آبجی رفیقم بود... عین خواهر خودم .... ولی نمیدونم چرا دلم بیشتر برای رها شور میزد.. به سمت اتاق آقا محمد رفتم ... $ آقا... یه خواهشی داشتم.. € چیه رسول ... $ میشه پسورد سنسور های صوتی رو وارد کنین؟؟؟ این دفعه واقعا نگرانم € شرط داره😌 اول اینکه داوود هم باشه ... بالاخره همونطور که تو صدای اونارو میشنوی اونم حق داره صدای خواهرش رو بشنوه ... دوم اینکه مسخره بازی در نیارین😐 خودمم میام😒 $ چشم آقا... پس تا من داوود رو صدا میکنم بیایین... € باشه .. الان میام .. از اینکه توی اداره کار شخصی انجام بدم زیاد خوشم نمیومد...‌ جلوه خوبی هم نداشت ... اما چاره دیگه ای نداشتم ... دل نگران بودم ... $ داوود ... داوود کجایی؟؟ & اینجام رسول ... اینجا ... چیه چی کار داری!!. $ پاشو بیا ... اومد جلو.. & چیه ؟؟ باز میخوای ادا اطوار در بیاری؟؟ من یکی دیگه نیستما😊 $ نه بابا ... دلم شور میزنه ... آقا محمد میخواد سانسور صوتی رو وصل کنه ... گفته تو هم باید باشی😐 & خیلی خوب ... آقا محمد اومد... صندلی هارو برگردوند‌.. $ اه .. آقاااا😢 € حرف نباشه ..‌ صبر کن آهان ‌... برگردین... اسپیکرا وصلن... یکی رو هم به من بدین ... $ چشم ... سر و صدای وحشتناکی بود... به نظر میومد واقعی نباشن... یه دفع صدای جیغ بلندی اومد... خیلی ترسیدم ... € این صدای جیغ رها و دریا نیست😳 & یا ابالفضل.... وای خدا ..‌ چی شده انقدر هول شده بودم که اصلا تو فکر این نبودم شاید وضعشون مناسب نباشه .... صدای جیغ همچنان میومد ... دوربین هارو وصل کردم ... خدا رو شکر وضع دو تا شون مناسب و پوشیده بود.... دقت کردم ... $ اینا که چیزیشون نیس... واس چی جیغ میکشن .. € چمیدونم ... شاید ترسیدن... ینی چی شده داوود یه خنده ای کرد😐 $ واس چی میخندی؟؟ & کار دریاس😂 $ ینی چی؟؟ & بابا مگه نمیبینی تلویزیون روشنه؟؟ دریا فیلم ترسناک گرفته بود... نذاشتم ببینه... حالا از فرصت استفاده کرده.... دارن باهم فیلم ترسناک میبینن... واسه همینم جیغ میکشیدن😐😂 آقا محمد هم خندش گرفته بود😂 € دیدی آقا رسول ... الکی نگرانی ... اونا دارن اونجا خوش میگذرونن بعد تو هی مارو حرص بده.. $ آخیش مردم و زنده شدم ...😐 داوود جان شمام بی زحمت اطلاعاتی که در اختیار داری رو زودتر بده😐 داشتم سکته میکردما