eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
299 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
اعمال‌قبل‌از‌خواب☝️🏻🌸 شبتون‌رؤیاۍ‌حرم❤️ التماس‌دعا✋🏻
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ مرتضی: بچه‌ها خوب حواستون رو جمع کنید... گرفتن این آدم خیلی مهمه... اطلاعات زیادی داره... پس زنده میخوایمش... کمال: و اینکه این فرد قطعا همراه داره... دقت کنید که همراه هاش هم دستگیر کنیم... مصطفی: میدونید که... اگه این عملیات به خوبی انجام بشه علاوه بر اینکه کلی جلو میافتیم... دل امام‌زمان شاد میشه... پس به خاطر اماممون هم‌ که شده مثل همیشه کم نزارید و باتمام توان پیش برید.... محمد: من و امین در پشتی ساختمان رو پوشش میدیم.... خانم عرب‌زاده و حسین اینجا می مونن و سیستم ها رو چک می‌کنند... علیرضا و مهدی و خانم شریف هم از در اصلی وارد میشن.... آقا کمال و زینب خانم و زهرا خانم هم اطراف ساختمان رو پوشش میدن... بقیه بچه‌ها هم تو حیاط مستقر میشین.... یا علی مدد. ۲ساعت‌بعد عملیات سختی بود... دو برابر وقت معین طول کشید... اما باز هم بچه‌ها موفق شدند.... این ۱۴ نفر یه تیم کامل بودند... یه تیم از دهه ۴۰ تا ۷۰... مرتضی... محمد.... مهدی... امین.. مصطفی... حسین... کمال.... علیرضا... حدیث... زینب... معصومه .. زهرا... الهه... بشری... بچه‌های تیم بودند... از نیروی های حرفه‌ای و باهوش... نیروهای چریکی و همه فن حریف... نیروی های خط شکن که وقتی بهشان می‌گفتند خط را شما شکستید..! می گفتند ما خط را نشکستیم... خدا شکست.. •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ عملیات تموم شده بود... بچه‌ها داشتن بر می گشتند به مقرشون... فردی که دستگیر کرده بودند اسمش رحیم بود.. رحیم نوری،فرزند یکی از اهالی روستا ست... با یک گروه تروریستی ارتباط داشت... دستگیر کردنش بیشتر به کار می اومد.... بعد از جلسه‌اول‌بازجویی متوجه شدند که قراره یک عملیات در ایران اتفاق بیافته.... رحیم به قدری ترسو بود که اول کار تمام اطلاعاتی که داشت رو گفته بود... کمال:علیرضا تمام اعضای تیم باید راس ساعت ۶ تو اتاق من باشند... علیرضا پسر کمال بود... بچه‌ها در حال خوندن نماز صبح بودند علیرضا اول به اتاق آقایون رفت و گفت که ساعت ۶ جلسه ست. اما داخل اتاق خانمها نرفت... حتی در هم نزد فقط به حدیث پیامک داد که ساعت ۶ جلسه ست. حدیث دختر عموی علیرضا بود. برادر آقا‌کمال که پدر حدیث بود سالها قبل به شهادت رسیده بود... اما کسی نمی‌دونست که حدیث شریف دختر شهید عمار حسینی هست. چون حدیث برای اینکه کسی نفهمه با پسوند فامیلی خودش رو معرفی کرده بود... اصل فامیلی حسینی‌شریف هست. کمال و پسرش با فامیل حسینی و حدیث با فامیل شریف می شناسن تنها کسانی هم که از این راز باخبر هستند همین سه نفر هستند کمال و حدیث و علیرضا.... اتاق خانمها همه نمازشون رو خونده بودند. نیم ساعت تا شروع جلسه وقت بود. الهه با موبایلش دعای عهد رو پخش کرد.... بعد تموم شدن دعا تازه شوخی های بچه‌ها شروع شد.... 💎ادامه دارد..... •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌
✨آغاز پارت گذاری ✨
🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳🌳 🌳🌳🌳 🌳🌳 🌳 رمان✨امنیتی ✨ مثل همیشه ساعت ۶ صبح کنار ساحل در حال دویدن بودم که بازم اون دختره رو دیدم .... داشت میومد طرف من . وقتی بهم رسید گفت: پنه لوپز : سلام ! رادوین:سلام ، چطوری؟ پنه لوپز: ممنون ، تو چطوری جناب استاد؟ رادوین: ممنون ، استاد چرا؟ رادوین هستم . پنه لوپز: چون این ترم شما استاد دانشگاه من هستید ، خوشبختم ، پنه لوپز هستم .🙃 رادوین: واقعا توی کلاس منی؟ پنه لوپز :آااااره. رادوین:جالبه پنه لوپز : همسایه هم هستیم ... رادوین: میدونم . بعد شروع کردم به راه رفتم ، خودش رو بهم رسوند. گفتم رادوین: میخواهی با هم بریم؟ پنه لوپز: با کمال میل !!! ساعت ۸ به خونه بر گشتیم . دختر خوبی بود. خوشم اومده بود ازش . دانا و شیطون ... باورم نمیشد که اهل ایران باشه !!! گفت که پدر بزرگش موقع جنگ ایران مونده و کشته شده ولی اینا فرار کردن و اومدن آمریکا. چند روز دیگه کلاسای درسیم شروع میشه و پنه لوپز هم تو کلاس منه. امروز بعد از رفتن به بیمارستان یه سر هم به دانشگاه زدم. پرونده پنه لوپز رو هم نگاه کردم راست میگفت ، اهل ایران بود . ۷ روز بعد فرشید و با زنش و بچش فرستادم کویت . میدونم کار اشتباهی بود ولی نیرو نداشتیم . قرار بود سعید و زینب خانم هم دوباره برن انگلیس .ولی هنوز قطعی نشده بود. نیما هم که... از حال و روز کیمیا نگم که شب و روز پشت در اتاق نیما گریه میکنه . تمرکز نرجس و نرگس به صفر رسیده . رسول هم که هم باید بیاد سر کار و هم باید جای خالی نیما رو پر کنه . درخواست نیرو کرده بودیم و قرار بود چند تا نیرو جدید از اصفهان ارسال بشه . ولی تا اونا روند پرونده بیاد دستشون.... به اندازه ۱۰ سال پیر شدم این چند روز. ساعت ۸ شب بود که بچه ها رو مرخص کردم و خودم هم رفتم خونه . مثل همیشه کیمیا خونه نرگس اینا بود . ساعت ۸ و نیم شب بود . آروم در اتاق نیما رو باز کردم و رفتم نزدیک و گفتم مقداد:داداش .... من تا کی باید مواضب خواهرات باشم ! هیچکی جای تورو براشون نمیگیره ! بیا ببین زنت چطور دم در اتاقت داره پر پر میشه ! پدر زنت ۱۰۰ سال پیرتر شده . خواهرت نرجس به خاطر تو عروسیش رو عقب انداخته . رسول دیگه کم اورده ولی به روی خودش نمیاره ! داداش پاشو میخواهم بدن ورزیده ات رو ببینم ! با اشکی که از چشمم روی صورت نیما چکید حس کردم که تکون خورد ، دومین قطره مساوی بود با قطعی شدن حسم . روی پام بند نبودم و فقط دویدم و دویدم ... دکترا اتاق رو پر کرده بودن ... پ.ن: هققق...💔 ادامه دارد...🖇🌻 آنچه خواهید خواند: خ..خوبم ✨با ما همراه باشید ✨ نویسنده:آ.م
✨پایان پارت گذاری ✨
وسطِ این روزایِ دلگیر، آرزو میکنم هر گره‌ایی تو زندگیته باز بشه !✨ + بـرای قدرتِ خدا هیچ حد و مرز و محدودیتی وجود نداره؛ پس بی حد و مرز آرزو کن˘˘🧡'
چه قشنگ گفت که توکل یعنی تو وظیفه بندگیتو انجام بده؛ خدا وظیفه خداییش رو خوب بلده🙇🏻‍♀💜!'
روزِ خوبتو با فکر کردن درباره دیروزِ بدت خراب نکن !👩🏻‍🌾💛' + نومید‌ نَخواهَد‌ شُد‌ و‌ نومید‌ نگردَد، هر کس‌ که‌ دلَش‌ را به دَرِ کویِ تو‌ بَندَد :)
『حـَلـٓیڣؖ❥』
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ #رمان‌‌_انلاین‌‌ #راه‌_عاشقی♥️ #قسمت_دوم عملیات تموم شده
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ حدیث: .. بچه ها... از الان ۱۵ دقیقه وقت استراحت داریم.. الهه: باز این شروع کرد حالا خانم شریف پانزده دقیقه شد بیست دقیقه چه میشود؟! زینب: میدونی که آقا کمال رو وقت حساسه.. حدیث: و خیلی دقیق الهه: دوره اخلاق آقا کماله؟! معصومه: ت‌... باز شما سه تا افتادین به هم؟ آه.. آه.. الهه: به.. معصومه خانم... بابا از وقتی از ماموریت برگشتی تحویل نمیگیریااااا.. بشری: بعله دیگه.. الان برای دیدن ایشون باید از قبل نوبت داشته باشیم زهرا: اهم... خانممممم معصومههه عزتیییی به بخش پاسخگویی خانم عزتی .. بیا عزت بیا عزت تیم معصومه: بسه نمکدوناا حدیث: ای وای.. بچه هاااا.. بدویید... زهرا: ورزش؟ معصومه: حدیث جان شما کلا به عجله علاقه خاصی داریااا کجا بدوییم؟؟ حدیث: آنقدر بحث رو خارج از گود کردید... ای وای.. دیر شد.... الهه: یا ابولفضل.. جواب آقا کمال رو خودت میدیاااا حدیث : من؟! زینب: این کار... دست خودت رو میبوسه!.. معصومه .. : فک نکنم چیزی بگه.. زهرا: آره... حتممممماااا تو هنوز نشناختیش.. حدیث: بله دیگه... همیشه بنده پاسخگوی ... بریم تا دیر نشدههههههههههه اتاق آقایون علیرضا: بچه ها... به نظرتون خواب اشکال داره؟؟ مهدی: بر پسر فرمانده خیر.. شما راحت‌بخواب علیرضا: اولا توی محیط کار آقا کمال هستن ثانیا برعکس من اگه دیر برسم بیچارم مهدی: خیلی خوب.. بخواب بیدارت میکنم... حسین: مامور امنیتی خوابالو علیرضا: حسسسیین .. بزار بخوابیممم خستم حسین: شب خوش مصطفی: منم بخوابم تنها نباشن پسر فرمانده... مهدی: بادیگارد پسر فرمانده در خواب شهید شد حسین: حمله تروریستی مهدی: آمریکا واقعا راست گفت تروریستیم دیگه حسین: تروریست مبارزه با تروریست علیرضا: .... اجازه هست.. حسین: اختیار داریدددد ... جانشین فرمانده محمد و مرتضی و امین برای آماده کردن مقدمات نبودن... .................................................. علیرضا: مهدییییییی... مهدیییییییییی مهدی:؟! ها.. هان؟؟؟ علیرضا...: پاشووووووو تو قرار بود منو بیدار کنیییییی حسین: یا ابولفضل.... علیرضا: آقا مصطفی کو؟؟؟مگه کنار من نخوابید... حسین: رفته مهدی: بچه ها... ای وای.. خواب رفتم... وسط اون استرس... خندشون گرفته بود.... بدو بدو به سمت اتاق اجلاس رفتن... •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌
خدایم برای تمام شب‌هایی که به آدم‌هایت امیـد داشتم و نا امیدم کردند مرا ببخش :) یادم نبود که جز بر تو امید بستن ابتدایِ نا امیدی و درد است.. اِی که میدانی ندارم غیرِ درگاهَت پناهی !🕋✨
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ به سمت اتاق اجلاس دویدن... اول حسین در زد،وقتی وارد اتاق شدند آقا کمال به علیرضا گفت کمال: به‌به ساعت چنده آقا علیرضا! علیرضا به موبایلش نگاه کرد... ۶:۷ دقیقه... کمال: میزارم به حساب اینکه دیشب اصلا نخوابیدید. اما دیگه تکرار نشه... همه نشسته بودند... مرتضی: همونطور که میدونید از بازجویی های رحیم نوری فهمیدیم که قراره یک عملیات تروریستی انجام بشه... اما چیز زیادی از عملیات نمی دونیم.... نوری اطلاعاتی که داشت طبق حدسمون ما رو تا یه جاهایی برد اما هنوز کلی چیز مجهول.... مصطفی: این عملیات متفاوت هست.... توی این عملیات از دختر های فراری قراره استفاده بشه.... الهه: یعنی دختر ها باید عملیات کنند؟! امین: تا اونجایی که ما فهمیدیم تو این عملیات از دخترهای فراری استفاده میشه.... دختر هایی که نوری با کمی ابراز علاقه اونها رو به دام انداخته... محمد: درست نمیدونیم چند نفر هستند.... اما از یک نفرشون یه عکس داریم... کمال: نوری میگفت دختر ها به مدت دو ماه آموزش اولیه می بینند... زهرا: در نتیجه بیشتر بار این پرونده رو دوش ما هست درسته؟! مهدی: اینها اطلاعاتی هست که ما فعلا از این پرونده داریم... باید تلاش کنیم کل گروه رو شناسایی کنیم. حدیث: ممکنه بخوان چند تا عملیات انجام بدن؟! مرتضی:هر چیزی ممکنه باید خودمون رو برای هر اتفاقی آماده کنیم. کمال: فقط حواستون باشه زمان تو این پرونده با ارزش ترین چیزه... حتی نباید ۱ ساعت هم وقت هدر بره... چون هر لحظه ممکنه فرمان آغاز عملیات صادر بشه و جون کلی آدم بی گناه به خطر بیافته! مرتضی: پس تمام تمرکزتون روی شناسایی افرادی باشه که این عملیات رو انجام میدن.... امین: هر ۱۴ نفرمون باید با تمام توان روی شناسایی کار کنیم... •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الهی‌و‌ربی‌من‌لی‌غیرک سلااااااام سرباز های امام زمان چطورید..؟ میدونید میخوام درباره چی حرف بزنم...؟😉 شراب 😳 صبر داشته باش! میدونستید دو نوع شراب داریم الان میگم 🔻شراب دنیوی----->چیه...؟الان میگم. ببین وقتی شراب دنیوی رو میخوری ، اول از همه اسکل میشی،علاقه به جنس مخالف پیدا میکنی🔞،میری اون بالا بالا ها و دیگه هیچییییییییی حالیت نیس(شرمنده اینطوری حرف زدمااااا ولی واقعیته)و..... گرفتی چی میگم...؟ حالا بریم سرااااااااغ شراب آخرت---->نخند الان میگم چیه چشماتو یکی شو ببند با اون یکی بخون شراب و میخوری همش میخوای اهل‌بیت رو ببینی،واااااای خدای من،میخوای همنشین حضرت زهرا بشی،میخوای با شهدا دیدار داشته باشی حتی تصورشم لذت داره🤩 خب جمع بندی کنم یعنی اینکه.....:) ما داریم این همه کار می‌کنیم برای اینجور لذتا خب پس دیگهه قوی ادامه بده https://harfeto.timefriend.net/16370561558769 سوالی..؟نظری....؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از جهان نیوز
🔰انهدام شبکه‌ بزرگ قاچاق سازمان یافته لوازم خانگی 🔺روابط عمومی کل سپاه: 🔹پاسداران گمنام امام زمان در سازمان اطلاعات سپاه موفق به شناسایی یکی از سرشبکه‌های بزرگ قاچاق سازمان یافته لوازم خانگی و ضربه به این شبکه شدند. 🔹شبکه مذکور در مدت دو سال فعالیت خود اقدام به قاچاق حدود ۳۰ هزار دستگاه انواع لوازم خانگی غالباً با نشان‌های تجاری کشور کره جنوبی به کشور کرده ‌است. 🔹این شبکه با سوءاستفاده از رویه‌های قانونی کولبری و ته‌لنجی که به منظور حمایت از معیشت مرزنشینان وضع شده است؛ اقدام به قاچاق کلان این کالاها از مرزهای غربی و بنادر جنوبی کشور می‌کرد. @jahaannews jahannews.com
『حـَلـٓیڣؖ❥』
خداقوت😎✌️🏼
قبل ایکه گروه و باز کنم فکر کردم بامنی اخه امروز رفتم مدرسه نگم براتون که خیلی خسته شدم😐 عشق خدام حال ندارم هشتگ بزنم
یادش به خیر... یه زمانی بیشترین ناشناس ها مال خودم بود😂😢🖤 واقعا ... دل فرمانده تنگه.. برای تایپ😭😭😭😭😢 پرواز تا امنیتتتت😢🖤
هدایت شده از خبرگزاری تسنیم
فراخوان ضدانقلاب برای اغتشاش اصفهان ▪️فرصت‌طلبان ‌مسلح بودند 🔹در شرایطی که کشاورزان معترض اصفهان از چهارشنبه بعد از دو هفته تحصن در بستر خشک زاینده‌رود با انتشار بیانیه‌ای اعلام کردند که چادرهای خود را جمع می‌کنند و منتظر عمل مسئولان استانی و ملی به وعده‌های خود بودند، روز گذشته جمعیت اندکی با حضور در بستر خشک رودخانه زاینده‌رود، در این محل تجمع کردند. 🔹در این میان، عده اندکی از این افراد، با سر دادن شعارهایی درصدد برهم زدن آرامش محل بودند که با دخالت پلیس، این افراد از محل متفرق شدند. 🔹مردم و کشاورزان با هوشمندی کامل مسیر خود را از افراد فرصت‌طلب و ضدانقلاب جدا کردند تا دستگاه‌های امنیتی با اغتشاش‌گران برخورد قاطع داشته باشند. 📝گزارش تسنیم را در اینجا (https://tn.ai/2615198) بخوانید @TasnimNews
هدایت شده از  گاندو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲💭 گاندو چطور بود؟ وحیدرهبانی: بالای نود درصد از مردم بازخورد خوب گرفتم. 🇮🇷@ganndo 🇮🇷@ganndo
هدایت شده از  گاندو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸آنچه از سرجوخه می‌ماند یک ابراهیم است و یک اسم! عوامل و بازیگران سریال سرجوخه با حضور در خبرگزاری تسنیم درباره پایان‌بندی این مجموعه و اتفاقاتی که بیننده را شگفت‌زده می‌کند، صحبت کردند. tn.ai/2614728 🇮🇷@ganndo 🇮🇷@ganndo
هدایت شده از  گاندو
📲💭 این پدر سوخته‌های بی‌بی‌سی‌چی خیلی موجودات جالبی‌ان... برای این که اراجیف خودشون رو بخوان جا بندازن حتی روضه هم میخونن :) 🇮🇷@ganndo 🇮🇷@ganndo