『حـَلـٓیڣؖ❥』
📲🇮🇷 به دلیل پخش زنده مسابقه فوتبال قسمت دوازدهم سریال گاندو۲ امشب پخش نخواهد شد. 🇮🇷@ganndo 🇮🇷@gann
خداروشکر هر وقت هر برنامه ای هست، میندازن زمان گاندو😐 خدا رو شکر گاندو هست والا جا نداشتن😐🤣
توجه ‼️
پخش قسمت های جدید سریال گاندو2 از شنبه ساعت 20:45 دقیقه از شبکه سه سیما پخش می شوند
فعالیت کانال از روز شنبه شکل تازه ای به خودش میگیره پس کنارمون بمونین 🔅
😊ادمین ها هم لطفا همت کنن . از وقتی که قسمت های جدید میاد سطح تولید محتوا رو ببرند بالا...
منم ایشالا تمام تلاشم رو میکنم...
ادمین #شینا
هم راجب پاسخ به ناشناس تصمیم بگیره ..
ناشناس رو بروز کنه..
همراهان خوب هم حمایت کنند که دیگه ایشالا از شنبه میزان فعالیت حداقل به روزی ۲۰ پست برسه😊
ممنون
😔رفقا من کل گفت و گو هام پاک شدن... لطفا عزیزی که برام رمان میفرستادن. یا عزیزانی که درخواستی داده بودن .. یا باهم در ارتباط بودیم پی وی من اعلام کنن....
یه نفرتون برام رمان میفرستادین نشون :🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳
اولشم همیشه درخت بود
دارم سکته میکنم خواهشا کمک کنید😢
هدایت شده از #جوانان _گاندو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تمام صحبت های شما ضبط و درصورت لزوم مورد استناد قضایی قرار میگیره😒
عجیبه!!!!!
یه فیلم ساده رو نزاشتید پخش بشه ...
بعد از شفافیت حرف میزنن..
#گاندو
#نه_به_توقف_گاندو
#فرمانده
😊❤️خب دوستان❤️😊
سلام دوباره👋🙌
☺️یکی از دوستان خوبم رمان بسیار عالی و جذابی اماده کردن😍
که به زودی در کانال قرار میگیره😶
ادمین جان هر موقع انلاین شدی؛؛ خودت رو معرفی کن😁
سلام بر همه عزیزان و ادمین های گل
من ادمین جدید هستم ❤️
یه رمان قراره داخل گروه بزارم که عالیه 👌
امیدوارم خوشتون بیاد
روز های عادی ۱ پارت و اگه اعضا بالا بره ۲ تا 😉
فعلا پارت اول گذاشته میشه😊
من رو با #سرباز_مهدی_عج متونید دنبال کنید 💕✨
#شخصیت
نرجس میرزایی
خواهر دو قلو نرگس هست 😊
درس عالی 👌
برعکس آجیش صبرش خیلی کمه ولی داره روی خودش کار میکنه 😝
هم خودش و هم خواهرش روز سوم هست که در اداره اطلاعات مشغول شدن
ولی هنوز داخل اداره نرفتن و با بچه ها آشنا نشدن 😄
#شخصیت
نرگس میرزایی 😁
صبرش زیاده ولی اگه صبرش تموم بشه دنیارو به آتیش میکشه 😂
مثل آجیش درس خوان
یه برادر دارن که پلیس هست 😉🕌
#شخصیت
داوود امینی
همه که باهاش آشنا هستید
مجرد و در فکر سر و سامان گرفتن 😉
بسیار حرفه ای در کار 👌
به عبارتی میشه گفت عاشق نینجا بازی 🙈😂
از شوخی در رفته تکاور بسیار ماهر 🥋💪
#شخصیت
محمد دهقان
فرمانره گروه☺️
بسیار با ایمان 😍
تیر اندازی عالی 👌
همسرش عطیه هست و یک پسر و یک دختر داره 🙈پسرش کمیل و دخترش کیمیا هست 💕
پدرش شهید شده😞 و مادرش معلم بازنشسته 😁
#شخصیت
سعید مهرانی
تیر اندازی بسیار عالی حتی از آقا محمد هم بهتر 🙈💪👌
بسیار خوش خنده 😁
وقت گیر حرفه ای 😂
همسرش هم کار خودشه ولی در پوشش یک پزشک به آمریکا رفته داره ادامه تحصیل میده (ولی کار اصلیش جمع آوری اطلاعات از سازمان های امنیتی آمریکا)😄😌
فرزندی نداره 🌻
پدر و مادرش در یک حادثه مردن 😞
#شخصیت
اینم زینب خانم زن سعید 😁
برای اینکه لو نره چادر نمی پوشه 😊
ولی حجابش کامله 😀
#شخصیت
رسول حسنی
زد وقت گیری دنیا 😂
عاشق گفتن جمله *وقت دنیارو میگیری*🙈مخصوص به سعید
همسر نداره
ولی به زودی حس میکنه عاشق شده 🤪😉
خواهرش رها هست و دانشجوی مامایی 😄🖇💕
مرد نبرد بیرون نیست 😁
ولی وقتی حرف از سیستم و اینا بشه مبارزی واقعی هست 👌
تیر اندازی صفر 🤦♂
#شخصیت
اینم از خواهر رسول
رها حسنی 😄
یک ترم دیگه از دانشگاه رها خانم مونده
باعث افتخار برادرش 😉🌻
#شخصیت
فرشید صادقی
همسر داره
اسم همسرش مریم خلیلی هست 😁
همسرش معلم هست و کاملا محجبه 😍
مریم خانم ۲ ماه هست بارداره ولی نه خودش و نه فرشید خان نمیدونن 🙈
جز بهترین افراد گروه آقا محمده 😀
🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳
🌳🌳
🌳
رمان ✨امنیتی✨
#در_قلب_خطر_به_دنبال_امنیت🖇🌻
#پارت_اول
#نرجس
ساعت ۷ صبح بود و من و نرگس آماده بودیم تا بریم به اداره
خیلی خوشحال بودیم
ولی کمی هم استرس داشتیم
طبیعی بود /:
بالاخره راه افتادیم
آدرسی که آقای دهقان داده بود رو به راننده دادم
دم در یه ساختمان ماشین نگه داشت و پول رو حساب کردیم
وارد شدیم
عجب جایی بود بابا ایول
داشتیم میرفتیم که یه مرد بهمون نزدیک شد و گفت:[سلام ، ببخشید شما باید خواهران میرزایی باشید ،درسته؟ ]
نرگس گفت :[بله من نرگس و اینم خواهرم نرجس هست ]
من اضافه کردم :[و شما ؟...]
اون مرد قد بلند که موهای طلایی و چشمای آبی داشت گفت :[بله ببخشید یادم رفت که خودم رو معرفی کنم ،من فرشید صادقی هستم ، یکی از هم گروهی های شما ]
نرگس گفت :[خوشبختیم ]
آقا فرشید در جواب گفت :[منم همینطور ، آقای دهقان گفت شما رو به اتاقشون راهنمایی کنم ، لطفا دنبال من بیاید ]
خیلی عالی بود فقط چرا نرگس انقدر با این پسره گرم گرفت ؟
اصلا خوشم از این رفتارش نمیاد که سریع همه چی رو میگه
خوب اسم ما به اون چه ، فقط فامیلی بس بود
بالاخره به یه اتاق رسیدیم
آقا فرشید در زد و وارد شدیم
کسی به جز آقا محمد و یه پسر دیگه اونجا نبود .
آقا فرشید گفت :[سلام آقا محمد خسته نباشید، اینم از نرگس خانم و نرجس خانم ، با اجازه من برم سر کارم ]
پسره پر رو چه سریع اسم مون رو هم یاد گرفت ، بی شخصیت
آقا محمد گفت :[بله فرشید جان ، ممنون ، برو سر کارت ، تا ساعت ۱۲ گذارش کامل از پرونده رو میخواهم ]
_چشم آقا .
و بعد از در رفت بیرون
آقا محمد:خوب سلام ب خواهران میرزایی . همونطور که میدونید اون آقا فرشید صادقی یکی از همکاران کار بلد شما هست .
گفتیم : بله
آقا محمد: امروز کار شما در اینجا شروع میشه ساعت ۱۰ یه جلسه هست که به طور کامل با گروه من آشنا میشید . قبل از اون هم آقا داوود گل میز های شما رو بهتون نشون میده و برخی از نکته ها رو براتون یاد آوری میکنه تا بیشتر با قوانین اینجا آشنا بشید .
بعد اون پسره کنارش گفت :سلام من داوود امینی هستم و از آشنایی با شما خوشبختم ، اگه آقا محمد اجازه بدن دیگه مرخص بشیم تا به بقیه کار ها هم برسیم .
اقا محمد: بله ، حتما ، خدا حافظ .
از اتاق خارج شدیم
این داوود انگار بهتر از فرشید بود ، با ادب تر بود ، ولی چرا انقدر ریز بود ،بهش نمیخورد که مامور امنیتی باشه . چرا اینطوری حرف میزد ،حالت عادی نبود ، صداش به حالت خاصی داشت که کلمات (ر-ش) رو پر تلفظ میکرد .
کلا شخصیتش برام جالب بود .
با صدای داوود به خودم اومدم
داوود:نرجس خانم ؟ اینم میز شما
اه اینم که مثل اونیکی اسمم رو گفت
دیگه کفری شده بودم
با اخم بهش گفتم ...
پ.ن:اینم پارت اول رمان
پ.ن۲:قراره جالب ترم بشه
پ.ن۳:امیدوارم خوشتون اومده باشه
ادامه دارد ...🖇🌻
آنچه خواهید خواند:
میزنم تو دهنت ها ...
نرجس آروم تر همه دارن نگاهمون میکنن...
دختره مریض
✨با ما همراه باشید ✨
نویسنده:آ.م