eitaa logo
『حـَلـٓیڣؖ❥』
299 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
46 فایل
﷽ ‌‌ و قسم به دست علمداری ات...❗ • • • که تا پای جان .. پای پیمان خواهیم ماند..✋🌲 • • • حلیف ...👀🕊🖇 مقری به وسعت پیمان با علمدار حرم جمهوری اسلامی🍀 • • • • •کپی؟! •با ذکر صلوات برای ظهور آقا امام زمان •از تمام مطالب کاملا آزاد..🙂✅ • • • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
قشنگ تر از اونی که فکرشو بکنید!! ..کت‌وشلواردامادے‌ا‌ش‌را تمیز‌ونو‌درکمدنگه‌داشته‌بود به‌بچه‌هاے‌سپاه‌مے‌گفت: براے‌این‌که‌اسراف‌نشود هرکدام‌از‌شماخواستید دامادشوید ازکت‌وشلوار‌من‌استفاده‌کنید این‌لباس‌ارثیه‌ے‌من‌برای‌شماست پس‌از‌ازدواج‌ما کت‌وشلوار‌دامادی‌محمدحسن وقف‌بچه‌های‌سپاه‌شده‌بود ودست‌به‌دست‌مے‌چرخید هرکدام‌از‌دوستانش‌کھ میخواستند‌داماد‌شوند برای‌مراسم‌دامادی‌شان همان‌کت‌وشلوار‌را‌می‌پوشیدند جالب‌تر‌انکه هرکسی‌هم‌ان‌کت‌وشلوار‌ را‌میپوشید به‌شهادت‌می‌رسید!♥️🙃 روایتی‌ازهمسر↯ -شهیدمحمدحسن‌فایده🌱 @GandoNottostop
هدایت شده از گانـــ³¹³ــدۅ
😂😂💔 👑 👑 @gando7 👑 👑
هدایت شده از گاندو↯ⓖⓐⓝⓓⓞⓞ✊️
پشت صحنه↫💙😐 گاندو↯ⓖⓐⓝⓓⓞⓞ✊️ 🚫 🙏 🗣 ↬『 @Gand001400 』 ꠹💛🌼
هدایت شده از گاندو↯ⓖⓐⓝⓓⓞⓞ✊️
من میگم یه جا دیدم اینو↫😂❤️ گاندو↯ⓖⓐⓝⓓⓞⓞ✊️ 🚫 🙏 🗣 ↬『 @Gand001400 』 ꠹💛🌼
هدایت شده از گاندو↯ⓖⓐⓝⓓⓞⓞ✊️
استوری های سوگل خانم↫😍♥️ گاندو↯ⓖⓐⓝⓓⓞⓞ✊️ 🚫 🙏 🗣 ↬『 @Gand001400 』 ꠹💛🌼
هدایت شده از گاندو↯ⓖⓐⓝⓓⓞⓞ✊️
استوری هادی افشار↫💕✨ گاندو↯ⓖⓐⓝⓓⓞⓞ✊️ 🚫 🙏 🗣 ↬『 @Gand001400 』 ꠹💛🌼
هدایت شده از گاندو↯ⓖⓐⓝⓓⓞⓞ✊️
استوری بیاینا محمودی↫❤️😃 گاندو↯ⓖⓐⓝⓓⓞⓞ✊️ 🚫 🙏 🗣 ↬『 @Gand001400 』 ꠹💛🌼
هدایت شده از گانــدو↫ⓖⓐⓝⓓⓞⓞ
استوری آقای دلاوری 😶 @Goondoo
هدایت شده از گانــدو↫ⓖⓐⓝⓓⓞⓞ
استوری های خانم طهماسبی 💟 @Goondoo
دوستان عزیزم میخواهم برم رمان تایپ کنم .(به عشق شما✨) لفت ندید و با ما همراه باشید 😄😉
هدایت شده از hejr | هِجـٓر
پسٺ‌آقاے‌ࢪهبانے‌دࢪ‌کانال‌تلگࢪام☺️ @Edite313
『حـَلـٓیڣؖ❥』
پشت صحنه😂 #ادمین_یا_زینب
😐یه سوال.... پ چرا پشت صحنه ای نشون نداد😐😐😐 شاید دارن امادش میکنن😍🤤😂
هدایت شده از گــــاندۅ😎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😄آخه چرا انقدر مستر رسول رو اذیت میکنید گناه داره به خدا😑😂
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا✨🖤 #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_صد_و_هفتاد_و_دو #رسول اومد پایین.. پشتم به در بود.. ٪ سلام
به نام خدا ₩من کار دارم با ایشون..😈 $ 😅باز شروع شد... من اصلا یواشکی اومدم که توی دام شما نیوفتم.. ÷ فک کردی دست از سرت برمیداریم؟؟ □ تازه شروع بدبختیاته... & 😂خدایی دیگه بهت نمیخوره رسول.. فقط اسکات🔯😂 $ عه.. آقا داوود.. باشه.. یکی طلبت😌 & درشرائطی‌نیستی که بخوای منو تحدید کنی😁 ₩ داوود جان شما به همینقدر بسنده کن میترسم اون چیزی که تو گلوت گیر کرده کار دست مون بده خفه شی🤣 & اهم... سعید جان... 😐😟 $ موضوع چیه‌.. ÷ موضوع؟؟ رسول بحث رو عوض نکناااا😂 $ فرشید من عکس بگیر نیستما.. □ برو آقا... مگه دست خودته... مستتتتررر😂 $ جون محمد .. جون محمد.. € بچه ها... چه خبره؟؟؟ دوروزه دارین همینجوری از زیر کار در میرید.. نصف شبه.. سعید.. امیر... شما که شیفت نیستید... خونه! داوود و فرشید هم برید سر کارتون.. ~ سلام عرض شد.. $ عه... سلام آقا ... € سلام.. ~ به.. به. .. رسول؟؟ محمد مگه نگفتی فردا میاد؟؟ محمد نگاهی بهم کرد😒 € ایشون که تابع نظر مافوق و اداره نیست.. ایشون سرخود هرکاری که صلاح بدونن انجام میدن🙂 ~ یعنی با ... محمد هماهنگ نبودی آقا رسول؟؟ فرشید و سعید نتونستن جلو خندشونو بگیرن... محمد چشم غره ای رفت😢 آقای عبدی لبخندی زد و گفت.. ~ به هرحال... خوشحالم که به سلامت برگشتی.. هرچند..😅شباهتی به استاد رسول قبلی نداری.. ÷ آقا مستر اسکات😄 ~ چه جالب😊... محمد.. کار مهم باهات دارم... باید برم خونه.. فردا صبح اول وقت بیا اتاق من.. راستی.. یه گزارش کامل از ماموریت مستر اسکات آماده کن.. بیار دفتر .. € چشم آقا.. شب خوش.. ~ خدانگهدار... بچه ها .. خداحافظ $ خداحافظ آقا.. ... محمد رفت .. همینطور آقای عبدی.. خستگی راه توی تنم بود.. اما نمی تونستم برم خونه.. $ داوود... چی کار میکنی؟؟ & آقا محمد من و فرشید رو مسئول این ..‌ بخش پرونده کرده.. $ کدوم بخش!! & بابا .. همین .. اطلاعات شهرام.. راه های .. اطلاعاتی شون.. منابعشون.. منافعشون.. دسترسی هاشون.. قراره من و فرشید مخصوص رو این قسمت کار کنیم.. $ آها... کمک خواستی .. در خدمتم... اصن.. من برای همین اینجام.. & 🤨ببینم تو چرا نمیری خونه... به قول خودت داری وقت دنیا رو میگیری!! $ خونه؟؟... ام .. چیزه‌‌‌... شب آخریه.. گفتم باهم باشن... من مزاحم نشم.. & کی .. چی... کجا؟؟😐 $ رفتم خونه..‌ دریا خانم اونجا بود.. دیدم رها هم خوشحال.. گفتم .. امشب رو باهم باشن.. & آها... خیلی خوب.. خب.. تو که کار نداری... برو نماز خونه.. استراحت کن.. $ به نظر تو ... من با این سر و وضعی که برام ساختن ... تو نماز خونه آسایش دارم😐😂 & خونه که نمیری.. نماز خونه هم که اسایش نداری.. کارم که نداری... هوووف ... چی کار میخوای بکنی😐 $ وا... داوود... درگیری باخودتا😶 ببینم این قضیه گلوت گیره و... خفه میشی... شاه داماد... اینا چیه شده ورد زبون سعید.. ببینم !! خبریه؟؟😜 داوود اگه چیزی هس به منم بگوعااا & ای خدا لعنتت نکنه... سعییید $ چی؟!🙄 & هیچی... چیزی نیست... سعیده دیگه.. دنبال سوژس.. $ داووووددددد... من تو رو بزرگت کردم... میشناسمت.. تو وقتی ذهنت درگیره قیافت زار میزنه.. منو سیاه نکن داوود... بگو چیشده... آها... خواستگاری و .. اینجور چیزا اره؟؟🤪 & نه بابا... فعلا .. خبری نیست... حالا.. تو صبر کن .. به موقعش میفهمی... لبخندی زد و به کارش ادامه داد.. میدونستم اصرار کردن فایده نداره.. اما کم کم دیگه داشتم واقعا نگرانش میشدم.. رفتم سر میزم.. گزارش کارم رو آماده کردم سرم رو گذاشتم رو میز.. نفهمیدم .. کی خوابم برد.. پ.ن داوود چگونه خواهد گفت یا چی؟!🙃😅 ✨✨✨✨بدونین از پارت بعد✨✨✨✨ پات چی شده؟؟؟ چرا همونجا بهم نگفتی... چیزی نیس.. شلوغش نکن.. راستش.. خیلی وقت بود که...
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_صد_و_هفتاد_و_سه #رسول ₩من کار دارم با ایشون..😈 $ 😅باز شروع شد
به نام خدا تمام شب رو به فردا فکر کردم... اگه ازم پرسید چرا پات شکسته چی بگم! اگه بهم گفت چرا ظرف دکور روی میز نیست چی بگم... اگه گفت این چند وقت چه اتفاقاتی افتاده... به تمام اینا فک کردم... نماز صبح رو که خوندیم خوابیدم ... نمیدونم دریا داشت به چی فکر میکرد... احساس میکردم از عصر دیروز که اومده بود... میخواد یه چیزی بگه... اما نمیگفت... ترجیح دادم هر موقع خودش گفت شنوا باشم... تا اینکه اصرار کنم... اما .. حس میکردم به من .. یا به زندگی من ربطی داره... به هر حال نگفت... ............................... صبح شد... * رها جون... من دیگه برم... ٪ کجا... وایسا صبحانه بخور.. * نه دیگه... مامان تنهاست.. ‌ بهتره .‌ منم برم.. ٪ خیلی خب... دریا... * بله... ٪ چیزی شده؟؟ * ن... چطور.. ٪ آخه از دیروز یه جوری شدی... 😅 کم حرف میزنی... زیر زیرکی میخندی.... از زندگی و آینده میگی😂 چه خبره؟؟؟ چیزی هست .. بگو.. * راستش.... چجوری بگم.. خیلی وقت بود که.. یعنی چند وقت که .. میخوام .. یه چیزی رو .. بهت بگم.. اما... نمیدونم .. چجوری... شاید .. هنوز وقتش نباشه.. ٪ بگو... * حالا... الان بیخیال شو... بعدا😅 ٪ باشه.. من اصراری ندارم... به هرحال.. من سرا پاگوشم.. * با من کاری نداری.. ٪ مراقب خودت باش... فعلا! * خداحافظ... دریا رفت.... صبحانه خوردم.. پانسمان پام رو عوض کردم... خونه رو جمع و جور کردم.. رو تختم دراز کشیدم... صدای زنگ خونه اومد... ٪ بله؟؟ $ منم .. رابط قضایی😂 ٪ بیا داخل رسول... از در اومد داخل... مستقیم اومد به طرفم ... $ پات چی شده؟؟؟😐 ٪ هیچی... چیزی نیست.. شیشه رفته.. $ چرا همونجا بهم نگفتی؟؟؟؟؟ ٪ چیزی نیست بابا... شلوغش نکن.... ادامه دارد...
✨🐰✨🐰✨🐰✨🐰✨🐰✨ فعلا تقدیم!!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
واسه تبادل @khadem13 تا ساعت ۱۰بیشتر تب نمیزنم