『حـَلـٓیڣؖ❥』
ازکودکی هایت 💔 #سرباز_مهدی_عج
کودکی طوری 🙃🖇💔
بابک نوری ❤️
#سرباز_مهدی_عج
😑نویسنده هاشون.. دوستان خوبی نبودن .. منو با این همه تروریست تنها گذاشتن😂🖤
البته دوستان حفاظت از فرمانده هستند😂🖤
🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳
🌳🌳
🌳
رمان✨امنیتی ✨
#در_قلب_خطر_به_دنبال_امنیت
#پارت_نود_چهارم
#نرگس
نرگس:چیییی!!!!
بلیک:ترو خدا ! هر کاری میکنم فقط کمکم کن !
نرگس:میدونی این حرف تو روی روند دادگاه تاثیر میزاره !
بلیک: منظور من اون کمک نیست ! کمکم کن که از دادگاه تخفیف بگیرم !
قبل از اینکه بدونم منظورش چیه خیلی عصبانی بودم ولی الان نه !
دستای یخ کردش رو گرفتم و گفتم
نرگس: اگه به ما کمک کنی و حرف بزنی مطمئن باش برای تخفیف میگیریم ! حالا بگو رکس کیه !؟
بلیک: قول میدی ؟
نرگس:قول میدم
بلیک: رئیسمونه !!!
نرگس:کجاست ؟
بلیک: MI6
نرگس: چند جاسوس دیگه داخل ایران دارید ؟
بلیک: فقط من و احسان و امیر ارسلان هستیم .
نرگس: برای چی اومدید ایران ؟
بلیک: اطلاعات بانک ها و شرکت های ایرانی رو برای MI6جمع آوری میکردیم .
نرگس: از رکس برام بگو !
بلیک: مسئول همه این کارا اونه ، هست انگلستان ، شما نمی تونید بگیریتش ، چون مدرکی ازش ندارید .
نرگس: از خصوصیات ضاحری و اخلاقیش بگو ؟
بلیک: یه پسر جوونه ، قد بلند داره .
نرگس: بیشتر بگو .
بلیک: من فقط چند بار باهاش دیدار داشتم ، زیاد چیزی ازش نمیدونم !
نرگس: الان با بچه های چهره نگاری باید همکاری کنی ، میری و هرچی از رکس دیدی رو میگی ، سعی کن کوچک ترین چیزی جا نمونه !
بلیک: باشه .
از اتاق بیرون اومدم و میکرفن روی خودکارم رو خاموش کردم ، نفهمیده بود که صداش رو ضبط کردم !
راهم رو به سمت اتاق آقا محمد کج کردم .
۳ دقیقه بعد
خودکار رو روی میز گذاشتم .
محمد:کارت عالی بود !
نرگس:ممنونم ، با اجازه
خواستم بیام بیرون که آقا محمد گفت
محمد:راستی!
نرگس: بله ؟
محمد: قبل از اینکه بریم کویت به نیما جان بگو که کارا رو تموم کنه ! مشخص بشه که همدیگه رو میخواهن یا نه !
نرگس: آقا نیمای ما کیمیا جان رو ۱۰۰% میخواهد ، اگه کیمیا جان هم مشکلی نداره که یه خطبه عقد ساده بخونیم بینشون و بعد از عملیات کویت مراسم عقدشون رو برگزار کنیم :)
محمد: باشه
نرگس: با اجازه .
محمد: خدا حافظ
پ.ن: نیما و کیمیا 🤤
ادامه دارد...🖇🌻
آنچه خواهید خواند:
نی نی بابایی چطوره ؟
فرشییییییییددددددددددد
✨با ما همراه باشید ✨
نویسنده:آ.م
هدایت شده از بېسېم چې
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 زمانه لیاقت ندارد، تو چرا باید محروم باشی؟!
#یک_دقیقه
هدایت شده از بېسېم چې
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو هفته ای دو بار گریه میکنی برام
تو هفته ای دوبار توبه میکنی به جام(:🌱
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
#آقاۍخوبےها🙂🥀
هدایت شده از بېسېم چې
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ برای امام زمان چیکار کنیم..؟!
⚠️ آگاهیتو ببر بالا
💢 چوب لباسی هم نیستی..⁉️
🎥 استاد رائفی پور
تا آخر حتما نگاه کنید 💯💥
تقـــدیــمـ نگـــاهــتــونـــ📺✨
#حقایق_آخرالزمان
#امام_زمان
『حـَلـٓیڣؖ❥』
⚠️ برای امام زمان چیکار کنیم..؟! ⚠️ آگاهیتو ببر بالا 💢 چوب لباسی هم نیستی..⁉️ 🎥 استاد رائفی پور
من دانش اموزم!!!
محصل هستم!!!!
وظیفم و کاری که از دستم بر میاد تحصیل!!!
درس میخونم در اینده پرچم کشورم رو ببرم بالا...
من یه کانال دارم با حدود 600 عضو....
باید تو کانالم به حد خودم کار کنم!!
فن گاندو بودیم درست...
استوری بازیگرا میذاریم صحیح..
اما در حد و توان خودم که میتونم از سیاست جهان بگم...
در حد خودم که میتونم از رهبرم بگم..
در حد 600 نفر عضو خودم که میتونم شبهه برطرف کنم..
در حد خودم که میتونم چشم رفقامو به مسائل زیادی باز کنم..
در حد خودم که میتونم از اعتقاداتم .. از سیاست هام.. از کشورم.. از وطنم.. دفاع کنم!!!
به خودمون بیاییم..
در حد خودمون کار کنیم@!!
#فرمانده
هدایت شده از بېسېم چې
#بدونتعارف🖐🏻‼️
مختصربگمانقلابینیستی🙂
اگهکیكبارهمکهشده☢
سخنرانیحضرتآقارو😍
کاملگوشنکردهباشی...!!😢
حالاهیعکسآقاروبزارپروفایلو🌸
تصویرزمینهگوشیت😉🚫
ازحرفاشونخطبگیررفیق😎✌️🏻
[+جوانِمومنانقلابیِپلاستیکینباشیم🤷🏻♂]
#حرف_حساب🙂
هدایت شده از بېسېم چې
#تلنگرانه🍃
هے گناه ڪردیم 😣💔
و گفٺیم خدا مےبخشد...🙂
آخر این بخشش و این عفو و ڪرامٺ ٺا ڪِے؟ 🤔😔
او رحیم اسٺ ولے ننگ و خیانٺ ٺا ڪِے؟ 🤔😥
بخششے هسٺ ولے قہر و عذابے هم هسٺ🖤🍃
آے مردم به خدا روز حسابے هم هسٺ😓☝🏻
زندگے در گذر اسٺ😬
آدمے رهگذر اسٺ😓
زندگے یڪ سفر اسٺ🚶♀
آدمے همسفر اسٺ...
آنچه مےماند از او راه و رسم سفر اسٺ....‼️🙂🙃
هدایت شده از /PM/\ÇØĐM\
•💛🌙•
بیرون تالار خودشو بہ عروس و دامـاد نشون میداد و
میرفـ🚶🏻♂ـٺ گلزار شهدا!((:♥️
#شهیدگراف💌 | #شهیدحججی💔
•••••••••••••••••••
@Borhan_180^^!
هدایت شده از /PM/\ÇØĐM\
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا✨🖤 #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_دویست_و_بیست_و_یک #رها خودمونیم.. ولی بد حالشونو گرفتم😂..
به نام خدا
#رمان_پرواز_تا_امنیت
#پارت_دویست_و_بیست_و_دو
#رئوف
♡ چی شد؟؟
♧ بستنش به تخت.. جم نمیتونه بخوره..
♡ خیلی خب.. بگوچهار چشمی مراقبش باشن..
حتما یه مرد همراه محافظاش باشن...
♧ اوکی..
♡ الهام !؟
♧ از این طرف...
♡ بهتری..
◇ مگه مهمه؟!
♡ الهام... تو چرا اینقدر عوض شدی؟؟
بابا من و تو رفیق بودیم..
◇ برا چی منو با اون دختره تنها گذاشتی؟!
♡ دلیلش رو به زودی میفهمی!
◇ یعنی چی...
♡ سینا.. بگو ستاره بازش کنه!
♧ یعنی چی؟!
♡ همین که بهت گفتم...
♧ پوفف ...
◇ معلومه داری چی کار میکنی..
تو میدونی اگه ۱ مو از سر این دختره کم بشه برادرش چه بلائی سرمون میاره...
♡ هه.. تو داری منو از اون....
ببین الهام...
یه چیزایی هست که شماها نمیفهمین..
پس بهتره هرکسی کاری که وظیفشه انجام بده...
الانم به جای اینکه غر بزنی..
میتونی با من بیای..
تلافیتو سرش در بیاری...
◇ لازم نکرده😏
♡ پاشو دیگهه.. خودتو لوس نکن...
◇ من خودم بلدم تلافی کنم..
♡ خیلی خب.. مگه تو نمیخواستی بدونی چرا من این فرصت رو بهش دادم..!؟
◇ که چی!
♡ اگه الان بیای میفهمی..
◇ سرگیجه دارم... برگزار بعد..
♡ اصلا به جهنم... خودم میرم..
پا تند کردم که دنبالم اومد...
در رو باز کردن..
نشسته بود رو صندلی..
ام.. دقیقا همونجایی که میخواستم بود..
بی جون نشسته بود...
الان وقتشه..
♡ یعنی.. انقدر عجله داری؟!
من فک میکردم.. برای نابودی ما بیشتر صبر کنی😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
چیه؟!
حرف نمیزنی!؟
معلومه کتک هایی که خوردی خوب ساخته!
٪ من زبون حیوانات رو بلد نیستم..
اگه کسی بلده.. آی.. ترجمه کنه🙂
چشمش به اسلحه افتاد..
سریع برش داشت به طرفم گرفت..
٪ هه.. دیدی!؟ خیلی زود همه چی عوض شد..
از جات تکون بخوری زدمت..
رفتم جلو..
٪ جلو نیا..
دستش رو گذاشت رو ماشه..
تازه فهمید که خالیه!
♡ پراوو.. پراوو😈... عالی بود...
اسلحه رو ازش گرفتم ..
حولش دادم رو زمین..
سرش خورد به دیوار...
دق و دلی تمام این روزا رو باید سر این جوجه خالی میکردم..
دستم رو گذاشتم زیر چونش..
خیره شدم بهش که زد زیر دستم...
خوابوندم تو صورتش...
احساس میکردم چقدر شادم..
دلم میخواست آنقدر بزنم تو صورتش که از هوش بره..
باید تقاص کل کسایی که بهم ظلم کردن رو پس بده...
ببینم تا کجا میتونه پای عقاید مسخرش وایسته!
تا کجا...
بلند شدم...
♡ قبل از اینکه با یه نفر بجنگی..
باید اول توانایی هاش رو بشناسی..
مبادا توی جنگ غافلگیرت کنه...
الان میدونم که ..
تو دوره دفاع شخصی دیدی!!
یه زبون دراز داری که ازش استفاده کنی..
و ..
کار با اسلحه رو بلدی😈..
دیدی..
به همین سادگی خودت رو لو دادی..
فک کردی من نمیدونم اگه یه نفر با تو تنها بشه چی میشه؟!
فرصتی که بهت دادم هیچ وقت دیگه نخواهی داشت...
در ضمن.
گلوش رو گرفتم..
کاش نیازش نداشتم تا خفش میکردم ..
دست و پا میزد..
صورتم رو بردم جلو..
♡ اگه یک بار دیگه..
فقط یک بار دیگههه!!
به من.. یا هر کدوم از بچه ها دست درازی کنی..
بلائی سر برادرت میارم..
که دیگه حتی حاضر نشه ببینتت!!😡
ولش کردم..
شروع کرد به سرفه زدن...
♡ بده من اونو... ببندیش رو تخت!
الهام و ستاره جلو رفتن..
سر تا پاش طناب..
♡ بده من اونو..
♧ اوم... بفرما..
قاشق شربت رو با صورت کنار زد..
♡ بخورش.. بخورش.. بخوووورش
به هر ضرب و زوری که شد وارد دهنش کردم..
٪ تو خیلی کوچیکی.. خیلی حقیری..
فک کردی چی میشه..
اگه منو آزار بدی؟؟
اگه منو بکشی..
هیچی..
هیچی عوض نمیشه..
کلی آدم اون بیرونن که دارن به کوری چشم تو تلاش میکنن..
حتی اگه منو بکشی هم..
فقط اسم قاتل رو جلو اسم خودت آوردی..
شهیده رو هم جلو اسم من..
هیچی تغییر نمیکنه..
♡ بس کنننننن.... شماها با همین حرفاتون پدر منو فرستادین طرف مناففقین... کشتینش...
برادرم رو ازم گرفتیم....
٪ تو
♡ دهنتو ببند.. دهنشو ببندین..
نمیخوام صداش رو بشنوم..
٪ زمین گرده.. بهم میر..ممم..امم
خیر شد بهم...
چشمام رو بستم..
♡ چشماش رو هم ببندین... زووود
....................................................
◇ حالا.. میخوای چی کار کنیم...
♡ به تو ربطیییی ندارههههه
♧ چته... تا دو کلمه با این دختره حرف میزنی ترش میکنی...
♡ من اگه جای این بودم..
نمیخندیدم...
زبون درازی نمیکردم..
فقط التماس میکردم..
زجه میزدم...
اون با این کاراش بد جوری رو مخمه!!
♧ به جای این کارا به فکر محسن باش..
جونیفر به من گفت که..
♡ راجب اون آشغال حرف نزن...
◇ دیگه وقتش رسیده اون چیزایی رو که میخوایم بگیریم...
♡ ساکت شووو..
◇ چیو ساکت شم... باید با اون پسره تماس بگیریم..
♡ هع.. آره.. حتما تماس بگیر که خونه خرابمون کنه...
◇ شری.. تو میدونی اگه از رستگاری حرف بکشن چی میشع؟؟؟؟
تمام منابعمون..
منافعمون..
هرچی که داریم و نداریم میره رو هوا..
مریم اینجا رو بلده...
میدونی اگه حرف بزنه چی میشه...
باید زودتر درشون بیاریم..
♡ همه چیز به وقتش...
◇ وقتش کی؟؟؟
♡
『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا✨🖤 #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_دویست_و_بیست_و_یک #رها خودمونیم.. ولی بد حالشونو گرفتم😂..
وقتی که اول تسویه حساب کنم..
با این دختره..
با این مملکت ..
با این نظام..
با اون...
هوووف...
الان که بیهوشه..
وقتی به هوش بیاد..
اول باید رفقای برادرش رو شناسایی کنیم..
بفرستیم برای رژان.. که بفرسته برای راکس..
بعد هم از شهرام مستقیم به طرف سرویس فرانسه .. و فروختنش به سرویس Mi6
♧ من که حوصله این حرفاتونو ندارم..
بازم سیاست .. اه.. میرم یه چرخی بزنم..
♡ وجودت در هرجا مایه ننگه.. برو بیرون..