eitaa logo
حُره
791 دنبال‌کننده
435 عکس
36 ویدیو
2 فایل
با خط نستعلیق " لونه " آدمی‌زادها نیاز به شرح بیش‌تری دارن، نظر تو چیه عزیزم؟
مشاهده در ایتا
دانلود
چشما راز نگه‌دار نیستن، نخود تو دهن‌شون خیس نمی‌خوره. چشما آخر صداقتن، لو می‌دن همه‌چی و. چشمای پدَ سوختهٔ خوش‌انصاف * لب‌خند
وجود چندین محتوا توی متن نقطه ضعف نیست و قشنگ هم هست اما اگه نویسنده برای بیان این چند محتوا هی از این شاخه به اون شاخه نپره و بتونه با انسجام پشت سرهم ردیفشون کنه. داستان‌های جذاب، تو دستهٔ پر پیچ و خما قرار دارن. گُنگ باشن و عجیب، غیر قابل انتظار باشن و تک. درست مثل آدمی‌زاد.
فضایی که ادبیات به جهان هستی بخشیده هیچ‌وقت بیان نشده و این کم‌لطفی آدمی‌زادهاست که تو شرح کم گذاشتن. هیچ‌وقت سطح یک مسئله بالا نبود. هیچ‌وقت متون طعم لذت‌بخشی رو نمی‌چشیدن.
حُره
فضایی که ادبیات به جهان هستی بخشیده هیچ‌وقت بیان نشده و این کم‌لطفی آدمی‌زادهاست که تو شرح کم گذاشتن
انتظار ادامه رو از نرگس فعلی داشتم امّا الان که این متن و چشمای تو داره دنبال می‌کنه نرگس ادامه‌ای براش در نظر نگرفته. ادامه‌ش با تو عزیزم؛ https://harfeto.timefriend.net/16725519117952
من برای اوقاتی که لبانم بر جا‌ی‌جایِ صورتت، مهُر بوسه نزدند افسوس می‌خورم. شمیم باتلاقِ زندگانی‌ام؛ اینَک به‌جای تو، درد معشوقه‌ام شده وَ جای نبودن‌هایت، به من چشمک می‌زنند باران رحمت برهوت هستی من زندگی را به من باز گردان. به‌قدر نوشتن غزلی، زندگی را به من بازگردان. - آبان
حُره
انتظار ادامه رو از نرگس فعلی داشتم امّا الان که این متن و چشمای تو داره دنبال می‌کنه نرگس ادامه‌ای ب
ما برای شرح تصاویر و لحظات کم گذاشتیم ، درسته . آدمی زاده دختر؛ فرار می‌کنه از باز کردنِ همه چیز. کلمات ستودنی و ارزشمندن ولی ، اینجا ولی و اما و اگر نباید وجود داشته باشه . آدمه دیگه دنبالِ هزار تا بهانه و فلانُ بیساره. اما اینجا باید حق مطلب ادا بشه و آدمی لبریز بشه از عشق به بیانِ این شرح و کلمات .
هدایت شده از | ستاره‌ی ساکت |
فکر می‌کردیم استاد بره. ولی نی‌نی رو که از اتاق برداشت، ما دورشُ گرفتیم. نی‌نی رو بوسیدیم و قربون صدقه‌ش رفتیم. و استاد گفت بشینید بچه‌ها. گفت چرا حال‌تون گرفته‌ست؟ چرا حال‌تون بَده؟ ما هیچ حرفی برای گفتن نداشتیم. سراسر دلتنگی بودیم و اشک. غصه تو دل‌هامون تلنبار شده بود. فقط سکوت کردیم و گفتیم مالِ دلتنگیه. شروع کرد حرف زدن برامون. ما از مشکل حرفی نزدیم. ولی انگار استاد می‌دونست چی باید بگه. می‌دونست چقدر نیاز داریم بعد شش ماه دوباره برامون حرف بزنه. این بار انگار گلچین‌شده بودیم، حرفای استاد هم گلچین شده بودن. همین که نشستیم و از حال‌مون پرسید خودش شروع کرد حرف زدن. از اون حرف‌هایی که، تو یه وقتی می‌دونی کُلی مشکل داری، ولی نمی‌دونی اون مشکل‌ها چی‌َن، حرف‌های امروز استاد از اون حرف‌هایی بود که هم مشکلُ نشون‌ت می‌داد، هم راه حل‌شُ. انگار عمقِ وجودتُ لمس می‌کرد. شاید تو ظاهر خیلی تغییری نکرد احوال‌مون، ولی حالِ دل‌مون قشنگ عوض شد. هر چی بگم از این که چطوری این دیدار در عینِ کوتاه و یهویی بودن، دل‌چسب و عزیز و بوسیدنی بود، کم گفتم. و وای از اون بغلِ آخر، وای از اون بغلِ آخر، وای از اون بغلِ آخر :)))))))))) و من هنوز دلتنگیَ‌م... هنوز دلتنگیَ‌م و اشک و فکرِ این که کاش زمان تو اون لحظات می‌ایستاد، بیشتر استادُ می‌دیدم، صداشُ بیشتر با جون و دل گوش می‌دادم و بیشتر بغلش می‌کردم. من الان سراسر دلتنگیَ‌م. دلتنگ‌م برای همون وابستگی‌هایی که استاد گفت باید رها کنید :) وابستگی، وابستگی، وابستگی. چه خوب بلدی ما رو استاد. چه خوب بلدی... | |‌ | ۲۸ آبانِ ۱۴۰۲ .
آبان کلمهٔ آخر هر پاراگرف بود. زمان زنجیر حد و حدود کنده انداخته دور. واقعاً آخر آبانه؟
هدایت شده از  جهان .
کاش بودی الان پیشم و باهم توی حیاط می‌نشستیمُ سبد سبد نارنگی پوست میکندیم. تو از عرقِ جَبینی که از آبِ نارنگی می‌ریخت حرف می‌زدی و من غر میزدم که حرومشون نکن .وقتی دستام از سرما سوزن سوزن می‌شد بودی و انقدر دیوونه بازی در میاوردی که از نوک انگشتام احساس گرما کنم . ولی نیستی ، نیستیُ از سرما به خودم می‌پیچم و یادم میاد سر اون سبدا‌ی نارنگی چقدر حرص خوردمُ تو بودی و از یادم می‌بردی سردیه هوا رو . راستی ، اونجا با کی شبای آخر آبان نارنگی پوست میکنی؟
آشفتگی عشق را بنوش، غم فراق را تجسم کن، خاطرات را دور بینداز، سیگارت را بر قاب دل بچسبان. گویا آشفتگی افعال را جا جا می‌کند. - نرگس | آبان 02
هدایت شده از - دلدادھ مٺحول -
غم یه موهبته. وقتی باهاش روبه‌رو شدی، ازش فرار نکن.
حُره
غم یه موهبته. وقتی باهاش روبه‌رو شدی، ازش فرار نکن.
در ستایش عظمت غم؛ غم آدمی‌زاد و تراش می‌ده
کتاب‌ها صحبت عشق دارن، تو هر ژانری، با هر نویسنده‌ای و تو هر موقعیتی. وقتی با عشق زبون باز کردن و داستان‌شون و شرح دادن یعنی با کلاه فدورا و عینک گرد و عصاشون با عشق دارن صحبت می‌کنن. باهاشون مهربون باش؛
هدایت شده از  جهان .
اولین قطراتِ آذر میگن سلامُ شرمنده از رفت و آمد کوتاه سر خم میکنن.
حُره
[ این پروسهٔ " تغییر " خیلی عجیب بود. برههٔ چند هفتگی رو یا خواب بودم یا خواب‌آلود، یا غم‌زده بودم ی
تو این بحبوحه و گیرودار قرار نبود نرگس این‌جا زیاد باشه چون ممکن بود لب باز کنه و این‌جا غم‌زده باشه و غم[کده]. هنوز این مدت تموم نشده، هنوز تموم نشده دختر. ما می‌زنیم به حساب پائیزی بودن اوقات و تأثیر مستقیم با احوالات اشرف مخلوقات * خنده
رفو کنید جامه را و وصلهٔ معرفت بر آن زنید و تار و پودش را عطراگین کنید - 11 جمادی‌الاول 45
سپیده‌دم پا ئیز را آذر شناسند . - آذرماه
محتشم باید نویسد از حکمت غم او؛ که اوست مادر
حُره
" مسیر عشق کدام سو پیچ خورده است؟
مسیر عشق فاعل را سمت تراش خوردن سوق می‌دهد. شاید اگر هیچ‌گاه عشقی نبود تواضع قامت رشد نمی‌داد
برای ابرهاٰ و شرحه‌شرحه شدن کالبدشان، شوق دیدن و انتظار آدمی‌زاد و جریان عشق در شریان‌ها - آ ذرِ متفاوت
حُره
از ارتفاعات قراره گفته شه
زمان و ثانیه‌ها به کنار شاید غروب تا طلوعی آن‌جا بود. بیایید در خیال... انگار خورشید میزبان پروانه بود. ندیدیم خاک‌سپاری پروانه را مشت حقیقت بر چهر‌مان برگ سبز، روی انباشته‌ی خاک‌ها - ماه‌بینا
- اگر از من سوال کنی برای شاد بودن چه فعلی باید پیش‌گرفت؛ می‌گویم لب‌خند زدن تمام ماجرا نیست. جوهرهٔ شاد بودن لب‌خند است امّا باطن که هویدا نباشد؛ باشد؟ - قسمت1 | نرگس
حُره
برای شاد بودن چی‌کار باید کرد؟ https://harfeto.timefriend.net/16725519117952
گاه برای شاد زیستن باید عقب گرد کرد روی خاطراتی که گذشتِ و تنها چند قطعه ع***از آن باقی مانده و آن گاه خواهی دریافت که خاطرات تلخ گذشته نیز میتوان دلیلی برای شادی لحظات کنونی و پیشِ رو باشد ... امشب قلم عاجز است و از این بابت عذر خواهم --------- قلم روح‌نوازت امّا. " که شاد بودن ریشه در مرور و تجدید دارد "
امّا خلاء نبود تو را چه‌گونه به آغوش جبران کشم؟