نا گفته های حسین پسر غلامحسین
👆👆🌹🌹
گفتگوی محمد علی فارسی،کارگردان مستند تحسین شده(بی قرار) با روزنامه جام جم
همراه با بی قراری حاج قاسم
نمایش مستند (بی قرار) در چند استان کشور،اکران این مستند در کرمان متعاقبا اعلام می گردد🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 فرماندهای که سربازی را به سرداری نفروخت!
🔷 قهرمانِ پر افتخار!
🔶 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸حضور رهبرمعظم انقلاب
در منزل شهید مسیحی
آرمن آودیسیان.
🔹۱۳دی۱۳۹۶🔹
29.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام وارادت خدمت عاشقان حسین پسر غلامحسین،همسایه ابدی سردار دلها...🙏🌹
فیلم مستند آقا حسین یوسف الهی (بی قرار) قرار است در چند مرکز استان نمایش داده شود، در این تیزر، نام ، زمان و مکان استانها آمده است.
زمان ومکان اکران فیلم بی قرار در کرمان متعاقبا اعلام می گردد.
https://www.jamejamdaily.ir/Newspaper/item/219141
🌹🌹
@Shahid_hossein_agha_yosefelahi
هدایت شده از جهاد تبیین
🚨فوری
🔴 مشاور فرمانده سپاه قدس در واکنش به درخواست افراط گرایان صهیونی برای حمله به رآکتور هسته ایران 🇮🇷 :
🔺️ اگر این کار را بکنید شما را با خاک یکسان می کنیم
#امام_زمان
@TABEIN_14
داستان کوتاه🌺🌺🌺
زخمهای کوچک
زمستان بسیار سختی بود. آن قدر سرد که بعضی حیوانات جنگل، یخ زده بودند. برخی حیوانات که گروهی زندگی میکردند، دور هم جمع شده بودند؛ زیرا با این روش، میتوانستند بهتر خود را گرم کنند و خود را از مرگ حتمی نجات دهند.
خارپشتها هم خواستند از این روش استفاده کنند؛ اما با خارهایشان، یکدیگر را زخمی میکردند. باید تصمیم میگرفتند یا خارهای دوستان را تحمل کنند یا از سرما یخ بزنند.
خارپشتها آموختند که زخمهای کوچک ناشی از همزیستی را بپذیرند؛ چون گرمای وجود دوستانشان مهمتر بود و این چنین بود که توانستند زنده بمانند.
هزار داستان، ج ۲، ص ۱۹۰ و ۱۹۱.
@Shahid_hossein_agha_yosefelahi
کلام ماندگار (8)🌹🌹
جزیره مجنون جنوبی👌👌
راوی:سردارسرافراز، حاج قاسم سلیمانی
🟠 یک نمونه دیگر از سختی هایی که بچّه های اطّلاعات متحمل می شدند، مربوط به شناسایی هایی بود که در جزیره مجنون جنوبی انجام می دادند.
🟠 خب! من به خاطر اهمّیّت کار اطّلاعات سعی می کردم همیشه با بچّه های این واحد ارتباط داشته باشم و معمولاً محل استقرارمان را نزدیک آنها تعیین می کردیم تا پیگیر کارشان باشیم و حتی بعضی مواقع
🟠 همراهشان برویم و منطقه را ببینیم...
@Shahid_hossein_agha_yosefelahi
...جزیره مجنون جنوبی، منطقه ای باتلاقی بود و پوشیده از چولان* و این ، حرکت بچّه ها را خیلی مشکل می کرد، محمد حسین یوسف الهی آمد پیش من و گفت: «ما در این محور مشکل آبراه داریم، یعنی مسیری که قایق یا بلم بتواند در آن حرکت کند وجود ندارد.»
🟠 قرار شد یک روز به اتّفاق هم برویم و منطقه را از نزدیک ببینیم. من، محمد حسین، اکبر شجره و یک نفر دیگر از بچّه ها به وسیله بلم برای شناسایی رفتیم.
🟠 آنجا بود که من دیدم این بچّه ها چه شرایط سختی را می گذرانند، اما به روی خود نمی آورند.
🟠باتلاق خیلی روان بود و آب تا سینه آدم می رسید چولان ها به قدری کوتاه بودند که اگر به حالت عادی در قایق می نشستی در دید عراقیها قرار می گرفتی؛ بنابراین مجبور بودند خم شوند و حرکت کنند.
🟠 از طرفی منطقه پر از جانوران مختلف بود. همان روز که من همراهشان بودم وقتی جلو می رفتیم چشمم به یک افعی افتاد که روی یک تکه یونولیت چمبره زده بود نزدیکش که شدیم، متوّجه ما شد و سرش را بلند کرد وقتی به من نگاه کرد دیدم که چشمان بزرگ وحشتناکی دارد که حتی از چشم های جغد هم بزرگتر است.
🟠 هنگامی که از کنارش رد شدیم گردنش را کشید و به طرف ما حمله کرد در همین موقع محمد حسین، خیلی عادی آن را با یک تیر خلاص کرد.
🟠 وقتی از شناسایی برگشتیم و من پایم را روی خشکی گذاشتم، احساس عجیبی...
۱- چولان نی هایی که از درون آب می رویند.
@Shahid_hossein_agha_yosefelahi
... داشتم. سوزش خاصی تمام بدنم را در بر گرفته بود و علتش هم وضعیت آن باتلاق بود. محمد حسین و بچّه ها، شب ها در این باتلاق که پر از وحشت و اضطراب بود. راه می رفتند و فعّالیت می کردند.
🟠 یکی از کارهای بسیار مهم و در عین حال عجیبی که آنها انجام دادند درست کردن آبراه بود؛ کاری که در طول جنگ بی سابقه بود. آنها شب تا صبح می رفتند و با داس چولانها را در زیر آب می بریدند تا بتوانند. مسیر حرکت قایق ها را باز کنند؛ آن هم نه یک متر و ده متر، بلکه چیزی حدود چهار کیلومتر
🟠 آن چنان با عشق و علاقه کار می کردند که اگر کسی از نزدیک شاهد فعّالیت هایشان نبود، فکر می کرد آنها در بهترین شرایط به سر می برند. آنچه مهم بود موفّقیت در انجام مأموریت بود که وقتی به نتیجه می رسید، شادی در چهره آنها موج می زد؛ شادی ای که ما را هم خوشحال می کرد.
🔶منبع: کتاب حسین پسر غلامحسین صفحات68_66
🔶راوی:سردار سرافراز، شهید حاج قاسم سلیمانی🌹
@Shahid_hossein_agha_yosefelahi