eitaa logo
حبیب‌اله بابائی
1.4هزار دنبال‌کننده
556 عکس
90 ویدیو
68 فایل
اسلام تمدنی و تمدن اسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
عیار تمدنی همراه با شناسه و فهرست مقاله دکتر بابائی(1).pdf
616K
غیریت غربی در فرایند تمدنی جمهوری اسلامی (مقاله‌ای در کتاب عیار تمدنی جمهوری اسلامی) @Habibollah_Babai
مرگ تمدنیِ ما در ترازوی تمدن غرب (یادداشتی در نقد کتاب راه ناهموار تمدن) 1. گزینش معدود مقالات تمدنی در میان صدها مقالاتی که در حوزه‌های نظری و تاریخی تمدن و تمدن اسلامی نوشته شده است، از راه ناهموار تمدن کتابی معیوب ساخته است. اگر کسی می‌خواست شکل‌گیری تمدن اسلامی را ناممکن جلوه داده، و طرح «تمدن نوین اسلامی» را همچون مهدی مظفری به خیالات تشبیه کرده و آن را شاعرانه قلمداد کند، بالطبع می‌توانست منابعی بیش از هفت مقاله و کتب بسیار متنوعی بیش از آنچه که در دست مترجمان ایرانی وجود دارد مورد استناد و اتکاء قرار دهد. همین‌طور اگر کسی بخواهد در تحلیل تمدن و تمدن اسلامی و امکان احیاء و یا بازتولید آن سخنی و مطلبی در تضاد و تعارض با آقای مظفری پیدا بکند، مقالات و کتب متعددی را می‌تواند در میان آثار متفکران و شرق‌شناسان پیدا کند.[1] همین مقدار از مقالاتی هم که در این کتاب کنار هم چیده شده، همخوانی و هماهنگی لازم را ندارد و ضرورتا همۀ مقالات در راستای ناهموار نشان دادن مسیر تمدن اسلامی گویا نیست. 2. احتمالا گردآورندۀ محترم کتاب، تخصص لازم را در زمینه تمدن نداشته است که در میان ترجمه‌های انجام شده تفکیکی بین تمدن به مثابه وضعیت (condition) و تمدن به مثابه فرایند (process) ننموده و یا دست کم در گوشه‌ای از کتاب بدان اشاره‌ای نکرده است. همین‌طور ایشان، بین تمدن به مثابه یک واقعیت تاریخی (fact) را از تمدن به مثابه یک رویکرد (approach) تفکیک نکرده و این دو را در کتاب درهم‌آمیخته است. و همچنین، در این مقالات و در تبیین ماهوی تمدن، معلوم نیست که تمدن پدیده‌ای است که بین انسان و طبیعت تحقق می‌یابد و یا پدیده‌ای است که باید بین انسان و انسان بوجود آید. آیا تمدن امری مادی است یا امری است انسانی با شاخص‌های انسانی (همچون عدالت، اخلاق، و کرامت و عزت انسانی). اگر تمدن به معنای انسانی آن اهمیت دارد، آنگاه چگونه می‌توان عدالت و اخلاق و ارزش‌های انسانی را تعطیل گذاشته و یا تحقق آن را در جامعه مسلمین از دنیای غرب به عاریت گرفت. ادامه 👇👇 @Habibollah_Babai
3. آنچه در این کتاب و در مقالات نخستین (پنج مقاله اول) آمده است، افق‌های جدید و مسائل تازه‌ای را در حوزه‌های مختلف نظریِ تمدن پیش‌پای ما می‌گذارد، که از آن جمله می‌توان به موضوعات مهم «خشونت و تمدن»، «گفتمان و تمدن»، و «تبارشناسی تمدن و آمیختگی آن با استعمار در غرب (که نکات ارزشمند غرب‌شناسانه را متذکر شده است)»، و همین‌طور «مرز خودی و بیگانه و برآیند تمدنی آن» اشاره کرد. ولی این موارد همۀ موضوعات جدید در باب غرب و تمدن غربی نیست. یکی از نکات مهم مغفول در این مجموعه، فرایند سکولاریزاسیون غربی در تفکیک اخلاق از تمدن است. پیش از این، تمدن دربردارندۀ پیشرفت توأمانِ مادی و معنوی بوده ولی رفته رفته مفاد اخلاقی در روند سکولار شدن از معنا و ماهیت تمدن تهی شده است. اینکه چرا و چگونه اخلاق، اهمیت تمدنی­اش را از دست داد و به فرهنگ منحصر گردید، باید گفت که گسترش تمدن در جهات مادی سریع تر از جهات اخلاقی و معنوی در تمدن غرب بوده است و آنگاه که فتوحات و اکتشافات زیادی در حوزه توسعه تمدنی رخ داد، ارزش­های اخلاقی در میان انبوه اختراعات مادی و پیشرفت­های دنیوی مغفول ماند. در این فرایند، این ایده به طور طبیعی مقبول واقع شد که تمدن یک پیشرفت مادی است و این پیشرفت مادی می­تواند به اهداف خود برسد بی­آنکه بخواهد گوهری اخلاقی داشته باشد. جدایی اخلاق از تمدن باعث خلط ارزش­های خیالی با ارزش­های حقیقی شد، توان جوامع در حل معضلات ضعیف­تر گردید، و سرانجام وقایعی رخ داد که عاری از عقلانیت و نظم و نقشه بود.[2] حال، راه ناهموار تمدن در مقالات خود از این تفکیک تاریخی چشم می‌پوشد و همان پدیده بورژوازی سکولار شده را بر جامعه مسلمانان تطبیق می‌دهد و پایه تحلیل خود را بر یک گزارش ناقص و کاریکاتوری از تمدن در غرب قرار داده و راه به خطا می‌برد. 4. علاوه بر موارد فوق، نکته مهم روش‌شناختی در این کتاب ترکیب مقالات نخست این کتاب (5 مقاله اول) که ناظر به مسئله تمدن در غرب است، با دو مقاله نهایی است که به مسئله تمدن در جهان اسلام و ایران معطوف گردیده است. آنجایی که مقالات به تمدن در غرب مربوط می‌شود آورده‌های علمی متعددی برای ما دارد، لیکن نقطه خلط و مغالطه آنجاست که ما با مفاهیم غربی و با تاریخ مفهومِ تمدن در غرب می‌خواهیم تاریخ تمدن اسلامی را تحلیل کرده و به آسیب‌شناسیِ آن بپردازیم. نقد مفهوم تمدن در غرب و گذر از واژه تمدن به موجب استعماری بودن آن و به موجب انقضاء  مصرف این واژه در غرب (که البته چنین نیست) نکته مهمی است، ولی نباید فراموش کرد آنچه برای مسلمان و بلکه حتی مسیحی و یا یهودی امروز که درگیر با تمدن غرب است، نه لفظ تمدن بلکه ماهیت و واقعیت تمدن است. برای دینداران و مسلمانان امروز نیازهایی بوجود آمده است که بدون چالش با تمدن (به معنای توسعه مدرن) و بدون تمرین و تجربه تمدنی (به معنای تجربه اجتماعیِ آموزه‌های وحیانی) قابل تأمین نیست. در بررسی نیازهای کلان دنیای اسلام و تشخیص اولویت‌ها و نظام‌خواسته‌های اجتماعی نمی‌توان بر ملاک و معیاری متفاوت از چارچوب فرهنگی و تاریخی خود تکیه کرد. در این مجموعه مقالات، آنجا که پروژه تمدن در مورد اسلام و مسلمانان امروز مطرح و رد می‌شود، بدون استناد به منابع دینی و بی‌توجه به تجربه بومی مسلمانان و ایرانیان، به مرگ تمدنی ما حکم می‌شود. اینکه چرا ما باید در زندگی خود از معیار غرب استفاده کنیم و چگونه در مرگ خود نیز از مغرب‌زمین باید استفسار کنیم، از مصائب ذهنیت استعمارزدۀ ماست که به رغم تراکم تمدنی‌مان در تاریخ و به رغم انباشت معرفت تمدنی‌ در میراث فکری و دینی‌مان، خود را تهی می‌دانیم و جرأتی برای نگاه به خود و تجدید بنای خود نداریم. ادامه 👇👇 @Habibollah_Babai
۵. اگر تمدن بزرگترین واحد اجتماعی (کلان‌ترین نظام مناسبات انسانی) است، آنگاه نه واژه «تمدن» (civilization) بلکه واقعیت تمدن هست که برای یک مسلمان و یا حتی مسیحی و یهودی موضوعیتی پیدا می‌کند. اساسا قالب تمدن برای عمل همه جانبه به دین است و تلاش دینداران برای تحقق زندگی جامع دینی، نه برای صورت‌بندی یک تمدن بلکه برای عمل به تکلیف و التزام به همۀ احکام اخلاقی و فقهی و عقیدتی در دین است. از این منظر ، اگر دینی نتواند به آستانه‌های تمدن دست پیدا بکند، بی‌شک در قلمرو وسیع اجتماعی نیز به حاشیه خواهد رفت و نوعی از تمدن سکولار بر او تحمیل خواهد شد و تقلیل‌گرایی در دین و یا حتی حذف دین در  عرصه‌های زندگی رقم خواهد خورد. با همین ضرورت بود که کسی مانند مرادخای کاپلان در کتاب Judaism as a Civilization تمدن را قالب حفظ دین یهود معرفی کرد و گفت اگر یهودیت در آمریکا بخواهد هویت دینی و یهودی خود را حفظ کند، ناگزیر باید در قالب یک تمدن متمایز از فرهنگ سکولار آمریکایی ظاهر شود. این قاعده در مورد اسلام و تمدن اسلامی نیز صدق می‌کند. علاوه اینکه، اگر تمدنی همچون تمدن اسلامی بخواهد در برابر هجمه فرهنگی و تمدنی دیگربودهای تمدنی‌اش مانند تمدن غرب مقاومت کرده و از هویت تاریخی، دینی و فرهنگی‌ خود محافظت کند، ناگزیر باید چنین مقاومتی را در عرصه‌های تمدنی فعال سازد. اگر چنین نشود اسلام و هویت اسلامی در برابر چرخ‌دنده‌های تمدن مسلط غرب از بین خواهد رفت.[3] از این منظر، اسلام تا زمانی که تمدن متمایزی از تمدن غرب پیدا نکند، اسلام به تمدن غرب و ارزش‌های غربی فروکاهش خواهد یافت و هویت دینی و الهی‌اش را از دست خواهد داد.  6. نکته دیگر اینکه دو مقاله پایانی رویکرد متفاوتی از هم دارند، و هر یک، دوسویه افراط و تفریط را در نگاه به موضوع «تمدن» طی می‌کنند؛ مقاله اولی نگاهی خوش‌بینانه به تمدن غرب دارد و تا حدی اسلام را در لوای تمدن غرب جای می­دهد، اما در مقاله دومی، اساسا تمدن به مثابه یک امر مدرن و استعماری مردود معرفی می‌شود. مقاله نخست، بدبینی به غرب را توهم توطئه می­داند، اما مقاله دوم نه تنها تمدن غرب بلکه همه تمدن­ها را توطئه می­داند. با این وجود، این دو مقاله در این کتاب، مأموریتی واحد دارند و هر دو در صدد رد و انکار تمدن اسلامی هستند، یکی با تقلیل دادن تمدن اسلامی به تمدن غرب، و دیگری با نفی کامل تمدن و استعماری دانستن آن. 7. نکته پایان اینکه اساسا نباید پروژه تمدن را در جامعه امروز ایران، پروژه‌ای وابسته به نظام و پروژه‌ای سیاسی قلمداد کرد. این پروژه یک پروژه تاریخیِ جامعۀ ایرانی (چه قبل و چه بعد از انقلاب اسلامی) بوده است. همین‌طور نگرش تمدنی منحصر به ایران و یا جهان عرب (مانند جریان بن نبی و ابن خلدونی‌های معاصر) نبود،  بلکه در شرق دنیای اسلام (به­ویژه مالزی) وجود داشته و همواره پرسش­های تمدنی در آن از مسائل محوری بوده است که نمونه آن را امروزه می­توان در مرکز بین المللی تفکر و تمدن اسلامی (International Institute of Islamic Thought and  Civilization) و فعالیت­های علمی و تحقیقاتی آنجا دید. همچنین، تطورات تفکر تمدنی به نخبگان فکری و اندیشمندان محدود نشد، بلکه سیاستمداران دنیای اسلام نیز با رویکردی دینی و گاه سکولار به موضوع تمدن و ضرورت احیای آن پرداختند. مثلا تحولات سیاسی و تکامل گفتمان تمدنی در مالزی (بعد از استقلال) از دورۀ اولین نخست وزیر آن تنکو عبدالرحمن (1957) شروع شد و در دورۀ ماهاتیر محمد (1981) ادامه یافت و آنگاه در دورۀ نخست­وزیری عبدالله احمد بداوی (2003) به کمال رسید. همزمان با تحولات تمدنی در مالزی، پیش از انقلاب اسلامی در ایران نیز، رویکرد اصلاحات کلان اجتماعی و تمدنی از سال 1341 با نام «انقلاب سفید» آغاز و در 19 اصل به اجرا درآمد و در سال 1355 در اواخر برنامه عمرانی پنجم، کتابی با عنوان «به سوی تمدن بزرگ» که منسوب به محمدرضا پهلوی بود، منتشر شد و چشم­انداز تمدنی همچون تمدن غرب را تا سال 1380 شمسی به ایرانیان وعده داد. در این میان همزمان با ششمین برنامه عمرانی پهلوی (1357 ـ 1361ش)، رخداد بزرگ انقلاب اسلامی و شکل­گیری حکومتی اسلامی در ایران، فرصتی تازه­ای را برای طراحی الگویی تمدنی بر پایۀ آموزه­های اسلامی به­ وجود آورد. @Habibollah_Babai
شتاب معنوی در تضاد با شتاب مدرن آنچه دیروز در نشست با دکتر حمیدیه و دکتر شاکرنژاد در نشست رسانیوز مطرح شد به شرح ذیل است: مدرنیته در قرن نوزدهم اصل تنوع و تکثر را هدف قرار داد و تغییر، تبدل، و رشد و تکامل را محور و غایت زندگی ساخت. مقولۀ «تبدل» و «نوبه‌نوشدگی» در دورۀ بعد از انقلاب سوم صنعتی و عصر پسامدرن از «صِرف تبدّل» به «سرعت در تبدّل» تغییر پیدا کرد. «سرعت زندگی» آنچنان رشد یافت که به تعبیر برخی از جامعه‌شناسان بر «شکل زندگی» پیشی گرفت و زندگی را در سرعت فزاینده به وضعیت بی‌شکلی (تهی از شکل) سوق داد. امروزه مقوله سرعتِ تغییرات و دفعی بودن تحولات در ساحت‌های مختلفی ظهور می‌کند،  گاه سرعت در تحولات اقتصادی رخ می‌دهد (مثلا ظهور پول مجازی (بیت کوین) و پیامدهای شتابنده آن)، گاه این سرعت ممکن است در ظهور پدیده‌های سیاسی رخ بنماید (مثلا ظهور سیاستمدارانی ساختارشکن و خارج از نرم‌های جهانی) و ممکن است در ظهور ویروسی همچون کرونا خود را آشکار کند و مناسبات انسانی را در کم‌ترین زمان و در گسترده‌ترین قلمرو جغرافیای متأثر سازد و نظم و نظام زندگی را مختل کند. بی‌شکلی حاصل از سرعت فزاینده، خلاءهای گوناگونی را ایجاد می‌کند که از آن جمله می‌توان به خلاء معنا، خلاء آرامش، و خلاء هویت اشاره کرد. آنچه در نشست دیروز بر آن تأکید کردم، ضرورت طرح «شتاب معنوی» در مواجهه با «سرعت تحولات مدرن» در دنیای امروز و در پدیده‌های دفعی و شوک‌آور مدرن و معاصر است. طرح شتاب معنوی در اسلام را می‌توان در آیاتی از قرآن، همچون آیه «سارعوا الی مغفره من ربکم» یا آیۀ «ففروا الی الله» و یا «السابقون السابقون»، یا در برخی از قواعد فقهی همچون «قاعدۀ بدار» و یا در مقامات عرفانی همچون «مقام فرار یا مقام اعتصام» دنبال کرد و به یک الگویی از شتاب معنوی، یا شتاب انسانی، و یا شتاب متعالی در تمدن اسلامی دست پیدا کرد. پرسش اصلی در این میان آن است که اولا جنس سرعت مثلا «مسارعه در مغفرت الی الله» و ماهیت شتاب مثلا در فرار الی الله، آیا همان شتاب و سرعت مدرن است یا ماهیتا این سرعت با آن سرعت تفاوت دارد؟ و ثانیا آیا در وضعیت تحولات شتابندۀ مدرن که انسان را دچار نوعی از گسست هویتی کرده، می‌توان سخن از شتاب معنوی به میان آورده و آن را راهکاری در مواجهه با سرعت و گسست برآمده از مدرنیزاسیون قرار داده و از آن در حل و درمان معضلات برآمده از سرعت مدرن استفاده کرد؟ ادامه 👇👇👇 @Habibollah_Babai
به نظر می‌رسد اولا باید شتاب مدرن را از شتاب معنوی جدا کرد. شتاب معنوی در اندیشه اسلامی، نه به گسست انسانی و اجتماعی بلکه به نوعی از تراکم در امور متعالی‌ و ارزش‌های الهی می‌انجامد و این سرعت، نه مایۀ گسست بلکه مایه فشردگی معنا در زیست معنوی و عرفانی است. ثانیا می‌توان این سرعت و شتاب معنوی را در مقابله با سرعت مدرن قرار داده و گفت شتاب مدرن اگر دفعی و لحظه‌ای مناسبات اخلاقی و معنوی و دینی را در هم می‌ریزد، باید بتوان در برابر آن واکنشی سریع و مواجهه‌ای فوری به جهت دینی، اخلاقی و معنوی داشت تا از آسیب‌های دفعی و مخرب آن امرِ سرکش مصون ماند. واکنش سریع در برابر این سرعت سکولار، می‌تواند هم شتاب گسست را به لحاظ روانی و هم به لحاظ اجتماعی کنترل کند و هم در مقابل، راهی به سمت تعالی و لو در وضعیت بحران و اضطراب و اضطرار بگشاید. کرونا در جهان اسلام و همین طور در جامعه ایرانی مناسبات معنوی و اخلاقی ما را به سرعت در هم ریخت. در این میان علاوه بر کادر پزشکی، نیروهای مردمی و جهادی با ظرفیت‌ها و زمینه‌های دینی و معنوی‌شان تا حدی در امر همدلی و همدردی شتاب‌ورزیدند، لیکن فقدان نرم‌افزارهای واکنش سریع در حوزه‌های علمیه موجب شد که حوزه‌ها نتوانند داشته‌های علمی خود را به‌هنگام و سریع در پاسخ به شرایط کرونایی فعال کنند، و در تدبیر دینداری مردم عملی بهنگام داشته باشند. این انفعال در برابر اتفاقات طبیعی و دستورات علمی، ضرورتا به خاطر مبنای فلسفی «علم و دین» در میان برخی  از فضلای روحانی نبود، همان‌طور که این انفعال و گاه وادادگی به موجب ترس برخی دیگر از روحانیان از تهمت مخالفت با علم نیز نبود، بلکه در این میان نبود نرم‌افزار سرعت در سامانۀ حوزه‌های علمیه (سرعت در اندیشه و سرعت در کنش اجتماعی) و نیز نبود روحیه و حوصلۀ اقدام بهنگام، تأخر و پس‌افتادگی را برای حوزه‌ها رقم زد و کرونا و ادبیات روشنفکری آن بر حوزه‌های علمیه و بر دینداری مردم پیشی گرفتند. اگر حوزه علمیه نتواند چه در مقام علمی خود و چه در صحنۀ عمل، برنامه‌ای برای این تحولات شتابان داشته باشد و  یاد نگیرد که واکنش سریع داشته باشد، سرعت تحولات زمانه بیش از این شتابان و بی رحم دینداری را به محاق خواهد برد و راه بازگشت به عمل دینی را فروخواهد بست.  @Habibollah_Babai
کتاب "طلبه تمدن‌گرا" http://iict.ac.ir/ttgara/ @Habibollah_Babai
27.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رضا داوری در مورد شهید مطهری می گوید... @Habibollah_Babai
12.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حضرت خدیجه در دوران رنج و محنت پیامبر ص... @Habibollah_Babai
سکولاریزاسیون کرونایی و انفعال حوزه‌های علمیه بسیاری از نخبگان در حوزه و دانشگاه، هنوز عقلانیت پشتیبان در تعطیلی مساجد و نماز‌های جمعه و اماکن متبرکه را نمی‌دانند و راز انفعال حوزه و تبعیت آن از تمامی دستورات دولتی و پزشکی را نیز درک نمی‌کنند. ای کاش بزرگواران تصمیم‌گیر در حوزه‌های علمیه، تاریخ سکولاریزاسیون در جهان غرب (و همین‌طور جهان اسلام) را این روزها بیشتر مرور کنند و ببینند سکولاریزاسیون نه یک فرایند فلسفی بلکه یک فرایند اجتماعی و مهم‌تر از آن یک فرایند روانی و احساسی بوده است (کتاب دین و نگرش نوین از استیس). آنجا که مزاج جامعه تغییر می‌کند و آنجا که عادت‌ها دگرگون می‌شود، و آنجا که مناسک دینی و دینداری اجتماعی در شلوغی بازار متوقف می‌شود، اصل دینداری به صورت طبیعی به محاق می‌رود. هستند برخی از روحانیانی که امروز با ژست همراهی با علم و نوگرایی و با تأکید بر قاعدۀ «لا ضرر» به دینداری خانگی و معنویت‌های فردیِ درانزوا توصیه می‌کنند، لیکن نمی‌دانند که سکولاریزاسیون حداقلی (یا سکولاریزاسیون مهربان) به شکل طبیعی و ناخواسته راه را برای سکولاریزاسیون حداکثری (سکولاریزاسیون نامهربان و الحادی) هموار می‌کند. آنچه در این باب جالب است درک بهتر برخی از جریانات سکولار در ایران از جایگاه و اهمیت مسجد و حرم و نماز جمعه در جامعه ایران امروز است. این طیف هوشمندانه کرونا را فرصتی طلایی می‌دانند و برای تعلیق مناسک‌ (و شاید حذف شریعت و ترویج طریقت‌های نوظهور معنوی) از میان برخی تیشرت‌پوشان حوزه هم یارگیری می‌کنند و تأخیر و یا تعطیلی امکان مذهبی را به زبان حوزه و دانشگاه تئوریزه می‌کنند. از این منظر، تبلیغات منفی علیه قم و عتبات مقدسه، تبلیغ علیه روحانیت، تبلیغ علیه تولیت‌های اماکن مقدسه، و حتی جوسازی علیه طب موسوم به «طب اسلامی» (با تمامی حواشی‌ای که داشته) همه ذیل یک پروژه و برای ماموریتی واحد شکل گرفته و آن هدم و هتک دینداری اجتماعی (و حذف کارکردهای سیاسی و منطقه‌ای و هویتی مناسک اسلامی) است. انفعال حوزه که بخشی از آن به خاطر فقدان استقلال لازمِ حوزه علمیه در برابر دولت است موجب گشته که حوزه به راحتی تحقیرها، کنایه‌ها، و طعنه‌های مقامات سخنگو در دولت را تحمل کند و آنگاه به جای موضع‌هایی از سر قدرت و اعتبار، به سمت تیم کارشناسی دولت غش کند و با ضعفی آشکار و آزاردهنده مایه سرگشتگی و سرگردانی طیف وسیعی از مومنان در زیست دینداری شان شود. امروز به جای اینکه حوزه و متولیانِ آن امر دینداری مردم را تمشیت کنند جا را به گونه ای خالی کرده اند که دینداران و گاه طلبه های جهادی مجبورند دینداری شان را از دولت و نهادهای مربوطه گدایی کنند. حوزه‌ اگر نتواند مسائل داخلیِ مربوط به دینداری در ایران را تدبیر کند، بی‌شک از نقش‌آفرینی در تحولات دینیِ جهان اسلام مثل حج و اربعین نیز بازخواهد ماند. آنگاه ادعای تمدن‌گرایی برای چنین حوزه‌ای بیشتر یک ادعای لوکس و فیک خواهد بود تا ادعایی واقعی و اثرگذار. @Habibollah_Babai