کتاب جدید "تمدن و جهانی شدن" به همت پژوهشکده مطالعات تمدنی و اجتماعی و ترجمه دکتر رسول نوروزی و سرکار خانم فضه خاتمی به زودی منتشر میشود.
این کتاب دومین اثر از مجموعه مقالات ترجمه شده در موضوع "تمدن" در پژوهشکده است که چشمانداز جدیدی در مطالعات تمدنی در ایران میگشاید.
@Habibollah_Babai
1_775471373.pdf
1.87M
👆👆فهرست و مقدمه کتاب "تمدن و جهانی شدن"
@Habibollah_Babai
نظام موضوعات پورتال.pdf
8.94M
👆👆"نظام موضوعات مطالعات تمدنی" چارچوب پورتال تمدن نوین اسلامی در دفتر تبلیغات اسلامی (در میز تمدن و دانشگاه باقرالعلوم ع) است. به نظرم نظامواره فوق میتواند یکی از مهمترین الگوهای مطالعات تمدنی در جهان اسلام باشد، و البته میتواند مراکز تمدنپژوهی در ایران را هم نظم بخشیده و افقهای تازهای را در مطالعات تمدنی امروز بگشاید.
@Habibollah_Babai
یادداشتهای سفر آمریکا
قسمت نهم
روز دوم یا سوم بود که دکتر حویزی از ایرانیان مقیم شارلوتسویل دنبال ما آمد تا بریم و برای ثبت نام فرزندانام در مدرسۀ "Greer Elementary School" اقدام کنیم. دکتر حویزی که صاحب شرکت بیمه Dell (دل) در شارلوتسویل بود، یک پدیده بود. اهمیت فرهنگی او و شرکت بیمهاش در پناه بودناش بود، پناهی نه فقط برای دانشجویان ایرانی، افغانی، و عرب، بلکه پناهی برای اقشار ضعیف و کمدرآمد (مثل برخی از سیاهپوستان آمریکایی). کاراکتر انسانیِ او و خانوادهاش در جامعه بیروح سرمایهداری، اعتباری برای ایرانیان و مسلمانان درست می کرد.
این نکته را زمانی میتوان به درستی تحلیل و درک کرد، که نقش یهودیان را و مرجعیت آنها را در حوزههای مختلف اقتصادی و دانشگاهی در آمریکا فهم کرده و آن را با موقعیت علمی، اقتصادی، و البته اخلاقیِ ایرانیان آمریکا مقایسه کرد. بسیاری از یهودیان در دانشگاههای آمریکای شمالی (و همینطور در بسیاری از دانشگاههای آمریکای لاتین) نه تنها برای دانشجویان یهودی، بلکه برای دانشجویان مسیحی، و حتی برای دانشجویان مسلمان محل مراجعه و اعتبار هستند. موضوع رسالهها و روابط و شبکههای علمی در دانشگاهها هم با همین اساتید یهودی شکل میگیرد. پیتر اوکس و فعالیتهای او در SRدر دانشگاه ویرجینیا نمونهای از این جماعت اساتید است.
ادامه 👇👇
@Habibollah_Babai
#یادداشت_های_سفر_آمریکا
البته اعتبار فرهنگی و بسط آن در دنیا به گونههای مختلفی رخ میدهد. مثلا حوزۀ اعتبار فرهنگ ایرانیان را گاه میتوان با مقدار و میزان آموزش زبان فارسی در دانشگاههای مختلف دنیا سنجش کرد، گاه میتوان با شهرت شخصیتهای علمی و دینی ایران آن را ارزیابی نمود، گاهی هم میتوان آن را با رستورانهای ایرانی و نوع غذاهای اصیل و تاریخی ایران محاسبه کرد. اساسا رقابت رستورانهای چینی، ایتالیایی، ژاپنی، و ایرانی نه صرفا رقابت اقتصادی، بلکه به نوعی رقابت فرهنگی و تمدنی است و هر فرهنگی با غذایی که عرضه میکند فرهنگ خود را در معرض داوری و ارزیابی قرار میدهد. آنجا که مثلا «حسین کباب» در شهر مانیل فیلیپین به یک بِرند تبدیل میشود و رئیس جمهور فیلیپین آن را به عنوان رستوران مورد علاقه خود انتخاب میکند، و آنجا که سوپ ایرانی (با مواد ایرانی) یا آش رشته در نیویورک همراه با آداب اخلاقی و مسلمانی عرضه میشود، آن کباب و این سوپ، دیگر نه یک غذا بلکه یک نماد میشود و آنگاه توسط رسانههای جمعی در بخشی از سبک زندگی روزانۀ دنیا ورود پیدا میکند.
ادامه 👇👇
@Habibollah_Babai
#یادداشت_های_سفر_آمریکا
یکی از این حوزههایی که برای تمدن ایرانی و اسلامی نوعی اعتبار و اصالت ایجاد میکند، حرکتهای انسانیای است که برخی از شرقیها خاصا ایرانیها از خود نشان میدهند. البته انسانیت مخصوص و محدود به ایرانیها نیست، همانطور که همۀ ایرانیهای ساکن غرب نیز، همیشه ملتزم به فرهنگ انسانی نیستند (نمونههای منفی حضور ایرانیان را بعدا اشاره خواهم کرد)، ولی غالبا ابعاد انسانی در رفتار ایرانیان ساکن در آمریکا مشهود و آشکار است. انسانیت مشهود در رفتار کسانی مثل حویزی و برخی از خانوادههای ایرانی، نه صرفا یک امر اخلاقی و فردی، بلکه حرکتی در سطح یک شهر و جامعه است که نام آنها را در میان مسلمانان و غیر مسلمانان رواج میدهد و تصویر مثبتی از ایران و ایرانی و اسلام و مسلمانی در ذهن مردم ایجاد میکند.
بالاخره برای تأیید مدارک واکسن فرزندانم در ایران باید تأییدیه درمانگاه آمریکایی را میگرفتیم. پزشکان با دیدن مدارک واکسنهای ایرانی، تعجب کردند. تعجب آنها از این رو بود که چهطور شما اولا واکسن دارید، و ثانیا واکسنهاتون هم تکمیل است و چیزی کم ندارید. ما یه جورایی احساس غرور کردیم و فهمیدیم که نه فقط داشتن فرهنگ خوب، اخلاق خوب و غذای خوب میتواند مایۀ اعتبار و آبرو باشد، بلکه استقلال در داشتن واکسن و برخورداری از دانشهای بومی نیز میتواند به «ما» عزت و اصالت ببخشد.
@Habibollah_Babai
#یادداشت_های_سفر_آمریکا
46.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قاسم سلیمانی در کردستان
@Habibollah_Babai
یادداشتهای سفر آمریکا
قسمت دهم (کارگاههای پرورشی در مدارس)
برای ثبت نام دخترم، رفتیم مدرسه ابتدایی گرییر(Greer). قبل از ثبت نام، باید مربی پرورشیِ مدرسه با دخترم گفتگو میکرد. خانم مربی بعد از گفتگوی با فرزندم، برگشت به من گفت «دخترتان روحیه خجالتی دارند، من دو ماهه این روحیه را عوض میکنم». این جمله برای من که یک عمر خجالتی بودن را هم تجربه کرده بودم، شوخی به نظر میرسید. بعد از دو ماه دیدم که حرف مربی واقعا شوخی نبود بلکه یک برنامه بود. این بخاطر کارگاههای پرورشی در مدارس بود. بچهها در مدرسه هر هفته دو روز کارگاه پرورشی داشتند که درآن مهارتهای مختلفی را یاد میگرفتند.
نکته بسیار مهمی که بعدها متوجه شدم «تربیت بچهها بیش از ظرفیت بچهها» بود. این نکته اندکی اغراقآمیز است ولی نکته بسیار مهمی بود. آنچه در کارگاههای پرورشی در مدارس رخ میداد، فعالسازی ارادههای کودکان، هرچند در مسیر نظام سرمایهداری، بود. فکر میکنم یکی از ریشههای آزادی (به هر معنایی که هست) در جهان غرب، نه ضرورتا قوانین و نظام اجتماعی آن، بلکه نوعی پرورش ارادهها است که موجب میشود افراد در سن بزرگسالی هم احساس آزادی، حس جرأت و امکان تغییر را داشته باشند.
در کلاسهای دکتری دانشگاه ویرجینیا به مرّات دانشجویانی را دیدم که شاید اصلا نشانههای نخبگی (در ظاهر) نداشتند، تعجب میکردم و از خود سئوال میکردم که اینها اینجا چه میکنند؟ بعد از آشنایی با برخی از این دانشجوها دیدم که برخی از اینها بیش از هفت زبان میدانند. دوباره به این نتیجه رسیدم که افراد در نظام آموزشی و پرورشی بیش از ظرفیت خودشان آموزش و پرورش داده میشوند.
یکی از اساتید برجسته دانشگاه ویرجینیا جناب لری بوشارد بود که واقعا هم به لحاظ علمی و هم به لحاظ اخلاقی فرد فرهیخته و فهمیده بود (او یکی از بهترینهای تجربه من در آمریکا بود). ایشان فردی معلول و ناتوان به لحاظ جسمی بود، به گونهای که نمیتوانست درست حرف بزنه، تایپ بکنه، راه بره، و یا کاری را انجام بده. با این حال، نظام پرورشی از این معلول، فرهیختهای ساخته بود که نه فقط محل مراجعه دانشجویان، بلکه محل رجوع اساتید بود. بوشارد هم از جمله نمونههای زندگی من بود که در آن اراده انسانی را غالب بر شرایط محیطی و محدودیتهای فیزیکی میدیدم. یکی از مسلمانان درمورد لری بوشارد جمله تلخی به من گفت. گفت بوشارد اگر در جامعه ما بود گدا میشد. یک معنا از جمله ایشان این بود که فقدان تربیت و پرورش ارادههای کودکان در مدارس ما، آنها را نوعا وابسته و نیازمند به دیگران قرار میدهد. سخناش هر چند تلخ ولی بسیار تأمل برانگیز بود.
@Habibollah_Babai
#یادداشت_های_سفر_آمریکا
یادداشتهای آمریکا (غربشناسی تجربی)
قسمت یازدهم (کتابخانه: قلب مدرسه، قلب دانشگاه، و قلب مدرنیته)
کارگاههای پرورشی در مدارس منحصر به کلاسها و اتاقهای پرورشی نبود، بلکه خود کلاسهای درسی هم کارگاه پرورشی بود. در این کلاسها به گونههای مختلفی پرورش صورت میگرفت. اولا اینکه خود معلم در هر کلاس صبحگاه مخصوص به خود برگزار میکرد، ثانیا، تمام فضای کلاس پر بود از تابلوها، نوشتهها، نقاشی و اطلاعات مختلف سیاسی، اجتماعی، و علمی؛ ثالثا کلاس محل کار جمعی و گروهی دانشآموزان با یکدیگر بود (حتی در مهدهای کودک نیز بچهها در ساختن اسباببازی هم کار جمعی میکردند)؛ و رابعا کلاس برخوردار از فضاهای مختلف آموزشی (مثل کتابخانه) و تربیتی (مثل محل جریمه و تنبیه) بود.
کتابخانه داشتن کلاس، مانع از آن نبود که مدرسه، کتابخانه مرکزی و برنامههای مربوط به آن را داشته باشد. بچهها هر هفته روزهای چهارشنبه برنامه درسیِ کتابخانه داشتند. کتابخانه مدرسه در بهترین جای مدرسه و در فضای مناسب با دکور و چینش بسیار مطلوب ساخته شده بود، کتابدار همان معلم کتاب و کتابخوانی برای بچهها بود. او در برنامه درسیِ کتابخانه به کودکان یاد میداد که چگونه باید کتاب انتخاب کنند و چگونه باید کتاب بخوانند. دانشآموزان از طریق همین کتابخانهها و خواندن کتابهای ساده به کتاب خواندن معتاد میشدند. پسرم در مرحله پیش دبستانی برخی روزها یک کتاب ده صفحهای در مورد یک «عبارت» میخواند. او احساس میکرد به آسانی یک کتاب را خوانده و تمام کرده است. یکی از کتابهای او، ده صفحه با ده مثال در مورد تعبیر «keep out» بود. همه این تمرینها بخشی از فرایند پرورشی بچهها بود.
همزمان من فضای کتابخانه دانشگاه ویرجینیا را هم رصد میکردم. کتابخانه دانشگاه ویرجینا کتابخانه بود، نه انبار کتاب؛ فضای سالن مطالعه به لحاظ نور و آرامش واقعا جای تفکر و پژوهش بود. البته جملاتی که روی میزهای مطالعه چسبانده بودند که نشان از مشکل امنیت و سرقت کتاب در کتابخانه داشت. روی برخی از میزهای کتابخانه نوشته بودند که «دزدی کتاب گزارش شده است، مراقب کتابهای خود باشید». برای همین قفل لب تاب هم خیلی مهم بود، نقش قفل فرمان در ایران را بازی میکرد. با این همه کتابخانه آرام بود و تا ساعت 12 شب سالن مطالعه برای دانشجویان و اساتید باز بود.
ادامه 👇👇
@Habibollah_Babai
#یادداشت_های_سفر_آمریکا
کتابداران به اصول کتابداری آشنا بودند و مخاطبان نخبه خود در کتابخانه را هم میشناختند و تا جایی که ممکن بود با محققان همراهی میکردند (آنها به خوبی اخلاق حرفه ای و البته نه اخلاق ارزشی را آموزش دیده بودند). یادم است از یکی از کتابداران پرسیدم (اجازه گرفتم) که آیا میتوانم در حاشیه کتابهایی که میخوانم مطالبی را یادداشت کنم. ایشان به من گفت که «میتوانید، ولی بهتر است این کار را انجام ندهید». الان در دانشگاه ویرجینیا هر کتابی (مخصوصا کتابهای مربوط به رودولف بولتمان) که در حاشیهاش به زبان فارسی یادداشتی نوشته شده، یادگاری من است. وقتی با همین عادت به ایران برگشتم و برخی از کتابهای پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی را هم خط خطی کردم، یکی از کارمندان کتابخانه فهمید و به ما تذکر داد.
در کتابخانه ویرجینیا خدمات گوناگون و آموزشهای مختلفی به محققان و دانشجویان ارائه میشد. خدا رحمت کند، جناب سجاد یوسف از مردان باصفای بنگلادشی بود که دکتریش را نتوانسته بود دفاع کند و در کتابخانه مشغول به کار بود. او در معرفی کتابها و امکانات کتابخانه فردی کوشا و بسیار خوش اخلاقی (با اخلاق شرقی) بود. یکبار به من گفت «قرآن توماس جفرسون (که گفته میشود بنیانگذار ایالات متحده آمریکا بوده) و یادداشتهای ایشان در حاشیۀ قرآن در کتابخانه مرکزی دانشگاه نگهداری میشود، آن را به شما نشان خواهم داد.» غفلت کردم و فرصت را از دست دادم. این قرآن را بعدها در دیدار از خانه جفرسون در شهر شارلوتسویل پیدا نکردم (آنجا همه چیز بود جز نشانی از تأثیرات قرآن بر شخصیت جفرسون).
ادامه👇👇
@Habibollah_Babai
#یادداشت_های_سفر_آمریکا