دل اينهمه میخواست كه از او بنويسم
شب بود و نشد از گل شببو بنويسم
ببری شد و افتاد به دنبال غزالی
تا خواستم از اين دلِ ترسو بنويسم
امروز عجب مبحث داغی شده چشمش
حق داشتم از حضرت ابرو بنويسم
يك گوشهی تنها بروم ساده بميرم
بگذار كه يك قافيه از قو بنويسم
من آدم اين نيستم از حفظ بميرم
يك عمر بلد بودهام از رو بنويسم!
#علیاکبر_رشیدی
#شبت_آرومــ
🍃 @Hadise_love84