۲۲ شهریور ۱۴۰۲
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
۲۳ شهریور ۱۴۰۲
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_حسن_علیه_السلام
چه غریبونه گوشه ی خونه
داری از دست خواهرت میری
تو چهل ساله خون دل خوردی
دیگه از زنده بودنت سیری
چهل سال آزگاره
غرورت جریحه داره
یاد ماجرای کوچه
رو زخمت نمک میذاره
غریب تری، فدای اشکای چشات
داری میری، بمیره خواهرت برات
بنددوم
غمه سیلی و چادر خاکی
عمریه ذره ذره آبت کرد
دیدن میخ و شعله ی آتیش
توی کابوس شب ،عذابت کرد
تمومی نداره این غم
وجودت میسوزه کم کم
بمیرم که از غریبی
نداری تو خونه محرم
فدا غمات....غریب مادری داداش
تو از بابات....خیلی غریب تری داداش
بندسوم
دوباره وا کن چشاتو داداش
خواهرت داره نصفه جون میشه
من بمیرم که پشت هر سرفه
دهنت غرق لخته خون میشه
الهی دعام بگیره
تو خوب شی نگو که دیره
چه سخته داداش ببینم
که سهمت بارون تیره
بمون کمی...این دم آخری حسن
پراز غمی...برا حسین بی کفن
#عالیه_رجبی
https://eitaa.com/HajAbasVaezii
۲۳ شهریور ۱۴۰۲
۲۳ شهریور ۱۴۰۲
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
#امام_رضا_ع_شهادت
کعبۀ اهل ولاست، صحن و سرای رضا
شهر خراسان بُوَد، کربوبلای رضا
در صف محشر خدا مشتری اشک اوست
هر که در اینجا کند، گریه برای رضا
کیست پناه همه جز پسر فاطمه؟
چیست رضای خدا غیر رضای رضا؟
بر سر دستش برند هدیه برای خدا
ریزد اگر دُرّ اشک، دیده به پای رضا..
نغمۀ قدّوسیان بود به آمین بلند
حیف که خاموش شد صوت دعای رضا
یاد کند گر دَمی، زآن جگرِ چاک چاک
خون جگر جوشد از، خشت طلای رضا
از در باب الجواد، میشنوم دم به دم
یا ابتای پسر، وا ولدای رضا
بوسه به قبرش زدم، تازه ز طوس آمدم
باز دلم در وطن، کرده هوای رضا
گر برود در جنان، یا برود در جحیم
بر لبِ میثم بُوَد، مدح و ثنای رضا
✍استاد #غلامرضا_سازگار
https://eitaa.com/HajAbasVaezii
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
یکی عجوزه اعمی به شهر نیشابور
که چشم بسته همی کرده سیر عالم نور
به چشم سر جلوی پای خویش نادیده
به چشم دل همه جا جلوه خدا دیده
گرفته روح خدایی و از خودی رسته
گشوده چشم بمحبوب و از جهان بسته
مدام داشت بدل آرزو بصبح و مسا
که در مدینه رود خدمت امام رضا
نه خرج راه که سوی مدینه رو آرد
نه پای آن که طریق حجاز بسپارد
گذشت تا که یکی روز دید آن دلخون
تمام مرد و زن از شهر میروند برون
صدای نعرة تکبیر رفته بر افلاک
یکی به عرش پریده، یکی فتاده بخاک
سؤال کرد مگر صبح محشر آمده است
و یا به صحنة محشر پیمبر آمده است
چه روی داده؟ که مردم شدند غرق سرور
چرا فتاده تلاطم به شهر نیشابور؟
یکی به پاسخ او گفت، پیرزن تبریک
امام هشتمت آید سوی وطن تبریک
فروغ دیدة زهرا و مرتضی آید
گل ریاض نبی حضرت رضا آید
بگریه گفت که من دردمند و اعمایم
چه سان بدیدن آن حجّت خدا آیم
غرض، تمامی مردم به جانب صحرا
شدند در پی دیدار یوسف زهرا
که گَرد موکب آن مقتدا نمایان شد
نقاب بسته جمال خدا نمایان شد
هنوز طلعت او در نقاب بد مستور
که خواست نغمة لا حول ز اهل نیشابور
یکی، به نعرة تکبیر لعل لب بگشاد
یکی، ز شدّت اشک روان به دریا زد
همه سرشک محبّت به خاک افشاندند
همه به حال تضرع امام را خواندند
که ای امام خدا وجهة پیمبر خو
عنایتی کن، بر دوستان حدیث بگو
امام از دو لب جانفزا گهر افشاند
بدان صفت که شنیدی حدیث سلسله خواند
حدیث سلسله چون خواند آن ولّی ودود
بشرطها و انامِن شُروُطِها فرمود
پس از نوشتن متن حدیث با آن شور
نهاد پای عنایت بخاک نیشابور
به التماس، همه در حضور آن مولا
که ای ولّی خدا نِه قَدم به خانه ما
امام گفت همین ناقهام که ره پیماست
به هر کجا که نشنید، مکان من آنجاست
گذشت ناقه ز هر جای، چه بلند چه پست
کنار خانة آن پیرزن رسید و نشست
زدند حلقه بدر، کای عجوزه در بگشا
در از ادب بسوی دولت سحر بگشا
فروغ بخت دمیده به آشیانة تو
عزیز فاطمه شد میهمان خانة تو
چو آن سعیده در خانه را زهم بگشاد
بخاک مقدم آن حجّت خدا افتاد
که ای امام به یمن تو غرق در نورم
هزار حیف که از فیض دیدنت کورم
بمن نگاه بده تا کنم تماشایت
فدای مقدم والا و قد و بالایت
امام چشم و را از کرم شفا بخشید
سپس به کلبه ویرانهاش صفا بخشید
سه روز، خانه او قبله گاه مردم بود
که میهمان عزیزش امام هشتم بود
چو خواست کوچ کند ز آن مکان امام همام
بخاک کرد نهان چند دانة بادام
که دانهها به همان لحظه، سبز و رعنا شد
ز فیض دست ولایت، درخت زیبا شد
امام عزم سفر چون از آن دیار نمود
بر آن درخت، دل آن عجوزه خوش میبود
دلش چو تنگ ز هجر رخ رضا میشد
تسلی دلش آن نخل با صفا میشد
لبش به دیدن هر شاخه، پر تبسّم بود
که طرفه معجزهای از امام هشتم بود
طلوع صبحگهی تازه بود کو ناگاه
بر آن درخت به یاد امام کرد نگاه
که شاخههاش همه خشک و برگها شده زرد
کشید نالة جانسوز از دل پردرد
کز این درخت چرا برگ زرد میبارد
خدا امام مرا از بلا نگهدارد
چه روی داده؟ که این نخل سبز خشکیده
مگر امام عزیزم مصیبتی دیده؟
نشسته بود به حسرت که ناگه از همه جا
شنید نالة جانسوز یا امام رضا
ز جای جست سراسیمه سوی کوچه دوید
ز آه و ناله و فریاد محشری را دید
چه دید؟ دید همه خاک غم بسر ریزند
رضا رضا بلب و اشک از بصر ریزند
یکی سرود: که دیدی امام را کشتند؟
عزیز حضرت خیرالانام را کشتند
یکی به ناله صدا زد که بود خون جگرش
یکی به گریه یگفتا: یتیم شد پسرش
از این خبر نه دل پیرزن، که عالم سوخت
شرارهای زد و هستی چو قلب «میثم» سوخت
https://eitaa.com/HajAbasVaezii
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
#امام_رضا_علیه_السلام
#امام_رضا_مناجات
جانو جانانِ ما امام رضاست
سر و سامانِ ما امام رضاست
نورِ یزدانِ ما امام رضاست
ذکر هر آنِ ما امام رضاست
شرطِ ایمانِ ما امام رضاست
بیحساباستلطفِدَم به دَمَش
بی حدود است وسعت کَرَمش
هست فردوس واقعی حَرَمش
خُلد و رضوان ما امام رضاست
شرطِ ایمانِ ما امام رضاست
ختم قرآن کن و دقیق ببین
از سر ذوق نه ؛ به قطعِ یقین
این بُوَد حرفِ سُورهییاسین
قلب قرآن ما امام رضاست
شرطِ ایمانِ ما امام رضاست
فَردْ فَردِ عَشیرهی عُلما
پادشاهان؛حکیمها؛شُعرا
همههیچاند پیش این آقا
فَخرِ ایرانِ ما امام رضاست
شرطِ ایمانِ ما امام رضاست
تا قدمهای من به صحن رسید
گوش جان باز شد چنین بشنید
که خداوند گفت با خورشید
شَمس تابان ما امام رضاست
شرطِ ایمانِ ما امام رضاست
غرق این بیکرانه ایم و خوشیم
صید بیدام و دانهایم و خوشیم
مورِ این آستانهایم و خوشیم
چون سلیمانِ ما امام رضاست
شرطِ ایمانِ ما امام رضاست
درِ این خانه مُستفیض شویم
«فَبِكُمْ يُجْبَرُ الْمَهِيضُ» شویم
هر زمانی کهما مریض شویم
راه درمان ما امام رضاست
شرطِ ایمانِ ما امام رضاست
اگر ایمان به مرتضی داریم
یا اگر رزق کربلا داریم
هرچه داریم از رضا داریم
برکت نان ما امام رضاست
شرطِ ایمانِ ما امام رضاست
به مقامِ علیِّ عِمرانی
بندگیاش بُوَد مُسلمانی
خانهی قبر ماست نورانی
چونکه مهمان امام رضاست
شرطِ ایمانِ ما امام رضاست
ما دوتا چشم اشک ریزانیم
که خطا کرده و پشیمانیم
رو بهاوکردهایم و میدانیم
باب غفران ما امامرضاست
شرطِ ایمانِ ما امام رضاست
ما که تحت لوای فاطمهایم
متوسّل به شاه علقمهایم
روز محشر بدون واهمهایم
خطّ پایانِ ما امام رضاست
شرطِ ایمانِ ما امام رضاست
آنچه توصیهاش به تَکتَکِ ماست
گریه در سوگ سیّدالشّهداست
هرکجا بزم روضهایبرپاست
روضهگردان ما امام رضاست
شرطِ ایمانِ ما امام رضاست
#محمد_قاسمی
https://eitaa.com/HajAbasVaezii
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
#امام_رضا_ع_شهادت
میتوان دید ز چشمانِ ترش...
چقدَر درد گرفته جگرش
خبر رفتن خود را آورد...
با عبایی که کشیده به سرش
صورتش خاکی خاکی شده بود
بس که افتاد میان گذرش
وسط حجره به خود میپیچید
غرق تب بود تن محتضرش
تشنه لب بود و میافتاد مدام
عکس گودال میان نظرش
او مگر گل پسر فاطمه نیست؟
پس چرا نیست کسی دوروبرش؟!
قبل از آنیکه کسی برخیزد...
به مدینه برساند خبرش...
با سر و پای برهنه حالا
پشت در آمده گریان پسرش
رسم این است پسر وقت وداع
مینشیند به کنار پدرش
سر اورا به بغل میگیرد
تا بیاید نفس مختصرش
جدّش اما به سر جسم علی
آنقدر سوخت که خم شد کمرش
هفت دفعه ولدی گفت ولی...
غیر خس خس نرسید از ثمرش
یک عبا بود و هزاران اکبر
کربلا پُرشده بود از اثرش
✍ #سیدپوریا_هاشمی
https://eitaa.com/HajAbasVaezii
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی زِ گناهم بده
شاه پناهم بده
«شاه پناهم بده ،خسته ی راه آمدم
آه نگاهم مکن غرق گناه آمدم»
دامن آلوده و بار گناه آورده ام
گر چه آهی در بساطم نیست آه آورده ام
هر که بودم هر که هستم بر کسی مربوط نیست
برامام مهربان خود پناه آورده ام
ای حرمت ملجا درماندگان
دورمران از درو راهم بده
شاه پناهم بده
«شاه پناهم بده خسته ی راه آمدم
آه نگاهم مکن غرق گناه آمدم»
لایق وصل تو که من نیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده
درشب اول که به قبرم نهند
نور بدان شام سیاهم بده
شاه پناهم بده
«شاه پناهم بده خسته ی راه آمدم
آه نگاهم مکن غرق گناه آمدم»
آمدم ای شاه سلامت کنم
عرضارادت به مقامت کنم
آنچه که دارم تو رساندی به من
هیچ ندارم که به نامت کنم
«شاه پناهم بده خسته ی راه آمدم
آه نگاهم مکن غرق گناه آمدم»
https://eitaa.com/HajAbasVaezii
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
پاره ی جان
پاره ی جان مصطفی پاره جگرشدای خدا
واویلتا واویلتا واغربتا واغربتا
مرغ دل اهل ولا، درسینه پرپر می زند
هرکس که بینم ازغمش، برسینه وسر می زند
افتاده زین داغ گران زلزله برارض وسما
واویلتا واویلتا واغربتا واغربتا
یا فاطمه بار دگر ، کن جامه ی نیلی به من
کز داغ یاس باغ تو ، گشته جهان بیت الحزن
پرپر شده یاسی دگر ازگلشن آل عبا
واویلتا واویلتا واغربتا واغربتا
شام غریبان رضا، جن وملک ناله کند
گه گریه براو گه فغان ،برگل نه ساله کند
اشک جوادش می زند آتش به جان ماسوا
واویلتا واویلتا واغربتا واغربتا
#سید_هاشم_وفایی
https://eitaa.com/HajAbasVaezii
۲۴ شهریور ۱۴۰۲