#پیامبر_اعظم_ص_شهادت
بوی غم میرسد انگار... دلم میریزد
اشک از دیدهی غمبار حرم میریزد
از نگاهِ نگران، برق اِلَم میریزد
خوب پیداست که باران ستم میریزد
آه! آرامش زهراست به هم میریزد
یا... قرار است که پیغمبر اکرم برود
سایهی خنده از این گلکده کم کم برود
مهربانی که برای همه همچون خورشید
نور از خندهی لبهای ترش میبارید
از گرفتاری امّت به جزا میترسید
روز و شب در پی ارشاد بشر میگردید
مثل او هیچ رسولی غم و اندوه ندید
در دلم شور عجیبیست، نمیدانم چیست؟!
در گلو بغض غریبیست، نمیدانم چیست؟!
دخترت زار به سر میزند؛ ای وای دلم
بر دلم غصه شرر میزند؛ ای وای دلم
پدرم حرف سپر میزند؛ ای وای دلم
حرف از داغ پسر میزند؛ ای وای دلم
دل بریدن ز تو بابا به خدا آسان نیست
بعد تو واسطهی وحیِ خدا با ما... کیست؟
@hosenih
این جوان کیست...؟ که از دیدن رویش در دل
غصه وارد شده و خنده ز لب شد زائل
آه یا رب! شده انگار صبوری مشکل
گفت با لحن غریبانه ولی چون سائل
با اجازه... بگذارید بیایم داخل
با ادب آمد و در پیش پدر زانو زد
پرده از صورت پوشیدهی خود یک سو زد
مژده! ای رحمت رحمان! که سحر نزدیک است
ای رسول مدنی! صبح سفر نزدیک است
شب بیچارگی نسل بشر نزدیک است
به علی نیز بگو... روز خطر نزدیک است
وقت برپا شدن آتش در نزدیک است
پدر آمادهی رفتن به سماوات، ولی...
نگران است برای غم فردای علی...
تکیه بر دست علی زد گل باغ ایجاد
نظری کرد به زهرا و دوباره افتاد
آه از سینهی افلاک برآمد... فریاد
به علی فاطمه را باز امانت میداد
داشت اما خبر از قصهی زهرا، ای داد
این همه بی کسی! ای وای! سرم... درد گرفت
دل سرشارِ غم و شعلهورم... درد گرفت
او زِ فردای حسین و حسنش داشت خبر
از خزان گشتن باغ و چمنش داشت خبر
از به آتش زدن یاسمنش داشت خبر
از غم حیدرِ خیبر شکنش داشت خبر
از حسین و بدن بی کفنش داشت خبر
اشک از دیده فرو ریخت و روحش پر زد
پر زد و دختر مظلومهی او بر سر زد
✍ #مجتبی_روشن_روان
@hajabasvaezii
#پیامبر_اعظم_ص_شهادت
نفسم در شماره افتاده
رنگ و رویم پریده است علی
سر من را بگیر بر زانوت
وقت رفتن رسیده است علی
گرچه زود و سریع طی شد و رفت
چقدر روزگار سخت گذشت
همۀ سالهای تبلیغم
به من بیقرار سخت گذشت
دل من را همیشه توهینِ
بی حیاها شکست، یادت هست
سنگ باران کودکان لجوج
سر من را شکست، یادت هست
در اُحد که غریب ماندم من
بغض کفار داشت وا میشد
یک تنه جوشنم شدی تو علی
تو نبودی، سرم جدا میشد
اثر آفتاب شعب این بود
در سرم شعلههای تب مانده
به کف پای من از آنموقع
خارهای ابولهب مانده
چه کنم وقت رفتن آمده است
دل ندارم که روضهخوان باشم
کاش میشد زمان حمله به در
زنده باشم، کنارتان باشم
ظاهراً مؤمن و مسلماناند
با تو و فاطمه بد اند علی
صبر کن صبر کن برای خدا
همسرت را اگر زدند علی
صبر کن آن زمان که با سیلی
قصد دارند بر رویش بزنند
یا که در پیش دست بستهی تو
با قلافی به بازویش بزنند
تازه این اول مصیبتهاست
کربلای حسین نزدیک است
مثل زهرا قرار سوختن
بچههای حسین نزدیک است...
✍ #سیدپوریا_هاشمی
@hajabasvaezii
روضه خوان خسته نباشی مادر
روضه خواندی ز شه بی کفنم
شصت روز است حسین میگویی
امشبی روضه بخوان از حسنم
روضه خوان روضه غربت سخت است
هیچکس با حسنم یار نبود
خانه هم امن نبوده بر او
همسرش یار وفادار نبود
جعده زهری به حسن خورانده
که از آن فتنه و شر میریزد
روی تشتی که برایش بردند
لخته خون، پاره جگر میریزد
روضه خوان روضه بخوان از حسنم
جگرش گرچه به زهر آغشته
پسرم غیرتی و مادری است
داغ کوچه حسنم را کشته
صورت من که از آن کوچه تنگ
تا دم مرگ فقط نیلی ماند
توی ذهن حسن مظلومم
تا ابد خاطره سیلی ماند
حسنم هیچ نرفت از یادش
آتش و دود چه غوغا میکرد
در که افتاد روی پهلوی ام
محسنم داشت تقلّا میکرد
«امیر عظیمی»
@hajabasvaezii
پرورش یافتهی راه اویس قرنم
گرچه بی تاب و اسیر همه ى پنج تنم
همه دم ذکر من این است و همه شب سخنم
من غلامى ز. غلامان امام حسنم
روزیم مى رسد از سفره ى احسان کریم
نام ما را بنویسید گدایان کریم
رکن ایمان شده در بند تولاى حسن
شک ندارم به کرم کردن فرداى حسن
کربلایى شده ماندیم همه پاى حسن
دل سپردیم به الطاف پسرهای حسن
عقل وا مانده ز توصیف مقام و جاهش
عشق حیران شده در محضر عبداللهش
لطف مولای کرم بنده نواز است هنوز
دست عالم سر این سفره دراز است هنوز
خانه اش کعبه ى. حاجات و نیاز است هنوز
این در خانهی عشق است که باز است هنوز
نقش باید بشود در همه جا، چون دل من
هر دری بسته شود جز در پر فیض حسن
جان به قربان مقامش، چه غریب است این مرد
بى سپاه است قیامش، چه غریب است این مرد
غصه دار است کلامش چه غریب است این مرد
بی جواب است سلامش، چه غریب است این مرد
خاکساران درش بر در دیگر نروند
گریه کن هاى حسن کور به محشر نروند
سفره دارى که سر سفره ى. او نعمتهاست
دل او مصحف پر صفحهای از غربتهاست
سرخى کنج لبش، شرح همه محنتهاست
پاره هاى جگرش مرثیهی تهمتهاست
چه شده زهر چه کرده بدنش سبز شده
تن او هم شبیه پیرهنش سبز شده
با دو چشمتر و یک قد کمان از کوچه
روز و شب روضه گرفته است: “امان از کوچه”
تب و لرز بدنش داشت نشان از کوچه
گفت: در روضهی من، باز بخوان از کوچه
روضه خوان از غم ناموس و دل چاک بگو
از تکان دادن یک چادر پر خاک بگو
ناگهان کینه ى. یک شهر برافروخته شد
بدن و چوبه ى تابوت به هم دوخته شد
خواهر پاره جگر هم جگرش سوخته شد
غصهها در دل بی طاقتش اندوخته شد
پسرش پشت سرش زد به سرش آه کشید
قاسم بن الحسن آتش به دل ماه کشید
میکشد آه از این روضه ى. درد آور، طشت
چقدر داغ گذارد به دل خواهر، طشت
زینبش آمده، اى واى! ببیند در طشت
صحنه ى بزم شراب و اسرا و سر، طشت
اشک خون، باز هم از دیده ى. خواهر میریخت
از ته جام شرابش به روى سر میریخت
«رضا تاجیک»
@hajabasvaezii
ای امت رسول، قیامت به پا کنید
لبریز، جام دیده ز اشک عزا کنید
در ماتم پیمبر و تنهایی علی
باید برای حضرت زهرا دعا کنید
داغ پیغمبر است و بلاییست بس عظیم
حیدر غــریب گشتـه و زهـرا شده یتیم
#شهادت_پیامبر_اکرم(ص)🖤🍂
#شهادت_امام_حسن(ع)🖤🍂
#تسلیٺ_باد🍂💔
🔰@hajabasvaezii
4_5990153422731479665.mp3
7.45M
#روضه
نفسم در شماره افتاده
رنگ و رویم پریده است علی
سر من را بگیر بر زانوت
وقت رفتن رسیده است علی
#حـــاج_عبـــاس_واعظـــی
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🔰@hajabasvaezii
4_5990153422731479668.mp3
3.58M
#شور
دیونه وار آمدم امروز
پی یار اومدم امروز
شغل منه گدایی امروز
پی کار اومدم امروز
#حـــاج_عبـــاس_واعظـــی
🔰@hajabasvaezii
4_5990153422731479670.mp3
5.57M
#واحد
ای گل فاطمه و هستی مولا حسن
ذکر روی لب من حبیبی یا حسن
#حـــاج_عبـــاس_واعظـــی
🔰@hajabasvaezii
12.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حرم_مطهر
🔸مرثیه خوانی آقای حاج احمد واعظی
🏴مراسم اجتماع جامعه قرآنی «در سوگ اسوه حسنه» همزمان با شب رحلت نبی مکرم اسلام(ص) در صحن پیامبر اعظم(ص)
#حاج_احمد_واعظی
#یا_رسول_الله
🔰@hajabasvaezii
42.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#رحلت_حضرت_سول
ای عزیز خدا سید الانبیا
یا حبیبی یا محمد
#حـــاج_عبـــاس_واعظـــی
#رحمة_للعالمین_یا_رسول_الله
🔰@hajabasvaezii