🔴دشمن با جنگ شناختی میکوشد تا مانند این برای مخاطبین هدف خود خطای شناختی ایجاد کند!
♦️اگر۱۹ ثانیهی اول فیلم نبود (نقاشی سه بعدی ) کار طراح ندیده بودید، شاید گمان میکردید که این مسیر بسته است و پل نیمه کاره است!
#جنگ_شناختی
🕊•⸤#خداےخوبِابراھیم ⸣
. . .🌿!
با بچه های کمیته مشغول گشتزنی بود. ماشینی را متوقف میکنند که در آن مشروب وجود داشت.
ابراهیم به جای برخورد تند با آن دو جوان با مهربانی درباره اثرات سوء شراب صحبت می کند.
او به این آیات اشاره می کند و آن را متقاعد می کند که دیگر سراغ مشروبات نروند.
بعد میگوید: این مشروبات را داخل جوی آب بریزید.
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ۰۹
إِنَّما یریدُ الشَّیطانُ أَنْ یوقِعَ بَینَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیسِرِ وَ یصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُون ۱۹
ای کسانی که ایمان آوردید! شراب و قمار و بت ها و از لام (نوعی بخت آزمایی) پلید و از عمل شیطان است.از آنها دوری کنید تا رستگار شوید. شیطان می خواهد به وسیله شراب و قمار در میان شما دشمنی و کینه ایجاد کند و شما را از یاد خدا و از نماز باز دارد. آیا با این همه زیان و فساد و با این نهی اکید خودداری خواهید کرد!؟
سورھ مائدھ آیات ۹۰ و ۹۱
اینهمہازحجـٰابدختَراگفٺیم
ایندفعہبسلامتےپسرهـٰایۍ
ڪهچشمـٰاشۅنڪفخیـٰابونۅمیبینہ
غیࢪتٺوشۅنمۅجمیزنہ
پـٰاتوقشون،عشقشۅنگلزاࢪشھداسټ…🌱
دمہمـٰادراشۅنگࢪم..:)
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
اینکہفقطمیگم
حسینحسین؛
توایندنیابرامبسہ!
کاریکنازتکمشہفاصلم🖐🏼"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حالا رو نمیدونم ... :)💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفته بودیم کرمان این آقا اونجا بود خیلی حال خوبی داشت خیلی راحت با حاجی حرف میزد خیلی انگاری همون لحظه میدید اونارو... خیلی آدم خوبی بود یادش بخیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طول ترم درس نخوندی ُ فردا امتحان داری ؟🥲🤍
––––– .⊰ 𖧷 ⊱. ––––
❤شهیدحاجقاسمسلیمانی❤️
https://eitaa.com/MartyrHajQasemSoleimani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 نتانیاهو: ما ایران را همیشه غافل گیر میکنیم...😂
ادعا در حوالی ما ممنوع❌😎
عکسی دیدنی و جالب از گذر زمان و تفاوت هایش :)
❤شهیدحاجقاسمسلیمانی❤️
https://eitaa.com/MartyrHajQasemSoleimani313
30.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظاتی که هیچکس در هیئت #حسین_طاهری ندیدو انقلابی و ضد انقلابی قضاوتش کردن!!
تا الان با سکوت به کارش ادامه دادو حالا این کلیپ رو پخش کرد❤️
#دیکته_نانوشته
❤شهیدحاجقاسمسلیمانی❤️
https://eitaa.com/MartyrHajQasemSoleimani313
کروز به قبرت بباره با این جمله قصارت 😂
#موشک_خیبر - موشک #خرمشهر ۴
❤شهیدحاجقاسمسلیمانی❤️
https://eitaa.com/MartyrHajQasemSoleimani313
♦️چی بودیم، چی شدیم ✌️🇮🇷
❤شهیدحاجقاسمسلیمانی❤️
https://eitaa.com/MartyrHajQasemSoleimani313
✅«نان و پنیر»
✍دو سه نفر از دوستان همراهمان بودند.
یکی از آنها اولین بار بود که با حاج قاسم
می آمد سفر.
حاجی قبل از سفر به من گفت:
چند قرص نون همراه خودت بردار.
بعد از شیراز، نرسیده به کازرون نزدیک یک رستوران بین راهی به راننده گفت:
همین جا نگه دار.
یکی از دوستان فکر کرد که حاج قاسم میخواهد به رستوران برود.
ولی ایشان گفت:
زیرانداز رو بیارید پهن کنید.
به من هم گفت: نون ها رو بیار.
خودش هم مشک پنیر و گردوی محلی را آورد و نشست.
همان دوستی که فکر کرده بود برای رفتن به رستوران ایستاده ایم، رو کرد به حاج قاسم و گفت: مگه به رستوران نمیریم؟
حاجی گفت: ناهار ما همین غذای محلیه، شما اگه دوست داشته باشید میتونید برید و تو رستوران غذا بخورید.
❤شهیدحاجقاسمسلیمانی❤️
https://eitaa.com/MartyrHajQasemSoleimani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعور پسر آبیپوش رو ببینید!
چنین انسانی فقط بزرگ نشده بلکه واقعا "رشد" کرده👌
❤شهیدحاجقاسمسلیمانی❤️
https://eitaa.com/MartyrHajQasemSoleimani313
♥️
وقــتـــی بـــراۍ خـدا باشـی ،
تو را آنقدر مشهور مـےکند کھ
عالم تو را بشناسد ..
ثمره اخلاص و معامله با خـدا
این است ♡
#شهید_آرمان_علی_وردی
#آرمان_عزیز
#نایبزیارههستیم
حتمابخونید
♡♡♡♡ دوتا عاشق با هم ازدواج کردن وضع پسره زياد خوب نبود برا همين هميشه کار ميکرد تا زنش راحت زندگي کنه گاهي وقتا حتي شبا هم کار ميکرد. همه کار ميکرد.کارگري فروشندگي حمالي عملگي .سخت کار ميکرد اما حلال.هيچ وقت دست خالي نميومد خونه.وقتي ميومد دختره با جون و دل ازش استقبال ميکرد.ماساژش ميداد براش غذا ميذاشت پاهاشو پاشوره ميکرد .هميشه به عشق شوهرش خونه تميز بود و برق ميزد و با چيزايي که داشتن بهترين غذاي ممکن رو درست ميکرد.هيچ وقت دستشونو جلو کسي دراز نميکردن.ساده زندگي ميکردن اما خوشبخت بودن.تا اينکه............. يه شب که پسره براي کار دير کرده بود يه اس ام اس رو کوشي دختره اومد.کارت شارژ بود.دختره تعجب کرده بود.بعد از اون هيچ کس زنگ نزد.منتظر شد اما خبري نشد.فکر کرد اشتباهي اومده.خوابيد.صبح که بيدار شد از رو کنجکاوي کارت شارژ رو کارد کرد.شارژ شد.دختره تعجب کرده بود.فکر کرد شايد کسي براش دلسوزي کرده.خيلي با خودش کلنجار رفت.شب بعد دوباره يکي اومد.باز شارژ شد.اما نه کسي زنگ ميزد نه اس ميداد.از اون شب به بعد دختره هر شب براش شارژ ميومد.گوشيش پر بود.فکر ميکرد يکي داره اينجوري بهشون کمک ميکنه.ميخواست به شوهرش کمک کنه اما نميخواست به غرور شوهرش بربخوره.بعد از اون اين کارش بود .شبا شارژ ميکرد و روزا اونو به دوستاش و همسايه ها ميفروخت و پولشو هر چند که کم بود جمع ميکرد.يک ماه گدشت.يه شب دختره هر چي منتظر موند اس ام اس نيومد.هزارتا فکر و خيال کرد.اخرش اين تصميمو گرفت.چادر سرش کرد و رفت سر کوچه و با تلفن عمومي زنگ زد.يه پسر گوشي رو برداشت.دختره نتونست حرف بزنه.پسره گفت من اين گوشي رو پيدا کردم صاحبش هم تصادف کرده و فلان بيمارستانه.دختره قطع کرد و رفت خونه.تا صبح گريه کرد.براي مردي که بدون چشم داشت به اون کمک ميکرد.روز بعد دوباره زنگ زد.اين بار با گوشي خودش.پسره خودش برداشت.حالش بهتر شده بود.دختره کلي گريه کرد و تشکر کرد و قطع کرد.اون شب دوتا کارت شارژ اومد.دختره به رسم ادب براش اس فرستاد ممنونم داداش.اما جوابي نيومد.از اون شب هر موقع شارژ ميرسيد دختره پيام تشکر ميفرستاد.تا اينکه........ شوهر دختره اومد خونه.خيلي زود خوابش برد.دختره پيشونيشو بوسيد و رفت که لباساشو بشوره.دست تو جيبش کرد قلبش ايستاد.پاکت سيگار بود.بي اختيار اشک از چشمش جاري شد.رفت يه گوشه و شروع کرد گريه کردن.پسره شارژ فرستاد اما دختره متوجه نشد تا اس تشکر بفرسته.بعد از نيم ساعت پسره زنگ زد.نگران شده بود.دختره هم بي اختيار گريه ميکرد و شروع کرد به درددل کردن.از اون روز به بعد هر چند وقت يکبار دختره تو جيب شوهره سيگار ميديد .ديگه اروم اروم عادي شده بود براش.اما به شوهرش نميگفت.گريه ها و درددلاشو ميبرد پيش پسره.ديگه بهش نميگفت داداش.ديگه اکه اس نميداد نگران ميشد.ديگه کمتر و کمتر شوهرشو ماساژ ميداد.ديگه لباساشو خوب تميز نميشست.ديگه براش نميخنديد.به پسره ميگفت شوهرم لياقت نداره اکه داشت ترک ميکرد.اروم اروم مهر پسره تو دلش نشست.از شوهر قبلي فقط اسمي که تو شناسنامه ش بود مونده بود و اگه کاري ميکرد يا از سر اجبار بود يا از روي عادت.دختره گفت... ميخوام ببينمت.پسره هم از خداش بود.قرار گذاشتن.يه ماشين باکلاس جلوش ترمز زد.دختره تازه داشت ميفهميد اين يعني زندگي .با شوهرش فقط جوونيش حروم ميشد.شده بودن دوتا دوست صميمي.يه روز دختره بهش گفت بيا خونه شوهرم تا شب نمياد.پسره قبول کرد اما گفت اول بريم بيرون دور بزنيم.سوار شد.يه خيابون دو خيابون يه چهار راه دو چهار راه.اما پسره حرف نميزد و فقط ميگفت طاقت داشته باش يه سورپرايز برات دارم.رسيدن به يه جايي.پسره گفت اونجا رو ببين.يه مرد بود با چهره اي خسته.شيک بود اما کمرش خم شده بود.سيگار فروش بود.آره شوهره ميفروخت نميکشيد.حرف اخر پسره اين بود.برو پايين بي وفا...🖤😔🥀
#قضاوت نکنیم