8.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پدرم را خدا بیامرزد
مردِ سنگ و زغال و آهن بود
سالهای دراز عمرش را
کارگر بود، اهل معدن بود
از میان زغال ها در کوه
عصر ها روسفید برمیگشت
سربلند از نبرد با صخره
او که خود قله ای فروتن بود
پا به پای زغال ها میسوخت
سرخ میشد، دوباره کُک میشد
کورهای بود شعلهور در خود
کورهای که همیشه روشن بود
بارهایی که نانش آجر شد
از زمین و زمان گلایه نکرد
دردهایش، یکی دوتا که نبود
دردهایش هزار خرمن بود
از دل کوه های پابرجا
از درون مخوف تونل ها
هفت خوان را گذشت و نان آورد
پدرم که خودش تهمتن بود
شادی روح کارگران زحمت کش
معدن طبس صلوات🌷
#معدن_طبس🖤🖤🖤🖤