eitaa logo
شهیـــღـد عِشـق
831 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
کانال بایگانی شد... به یاد شهیــღـد محمــღـدحسین محمـღـدخـانی کپی حلال حلال اینستا «آرشیو عکس ها و فیلم های شهید»👇🏻 https://instagram.com/hajammar_313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴هر گونه کپی برداری از پست ها پیگرد الهی دارد🔴 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیـــღـد عِشـق
بی همگان...: . گفت: رفتم به طرف نمازخونه، دیدم یه برگه a4 به دیوار زده به این مضمون نوشته"برادر محمدحسین خانی، درگذشت کودک دلبندتان را به شما تسلیت میگوییم". شنیده بودم تازه بچه دار شده. یه فاتحه ای خوندم و رفتم پیِ کارم... . . گفت: هیئت تموم شد و شام رو خوردیم. بعد دست عمارو گرفتم ورفتیم به طرف اتاقم. برقو روشن نکردیم... صدای گریمون بی بهونه بلند شد... یکی من میگفتم و یکی عمار میخوند....انگار تازه عزاداری ما شروع شده بود... من خوندم: دست را بر طناب می گیرد بچه را از رباب می گیرد بچه را از رباب می گیرد خیمه را اضطراب می گیرد دست و پا می زند علی اصغر تیر دارد شتاب می گیرد مگر این حنجر بهم خورده چند قطره آب می گیرد از سوال نکرده اش حنجر به سه صورت جواب می گیرد آه از غنچه گلی این بار تیر دارد گلاب می گیرد تا که اصغر سوار عرش شود خود مولا رکاب می گیرد. صدای گریه ی بلند عمار بیتابترم میکرد.... عمار جواب میداد: تو فقط نیزه نخور صدعلی اصغر به فدات دادمش بلکه بگیری سپرش گردانی گلویش تازه گل انداخته من می ترسم صبرکن تا صدقه دور سرش گردانی و ضجه های عمار همه محیط اتاق رو میگرفت... من میخوندم: این که جلوی خیمه ها زانو زده کیست؟ شاید زبانم لال بیچاره رباب است اصلاً بیا و فرض کن کن که آب خورده اصلاً بیا و فرض کن یک گوشه خواب است اینکه نمیخوابد علی تقصیر تو نیست به جای لالا بر لب تو آب آب است گیسو نکش اینقدر تو تازه عروسی ای کاش میشد زودتر دست تو را بست حال عمار آتیشم میزد... آتیش میگرفتم با گریه هاش... عمار جواب میداد: سپاه را چقدر سیر کرد آب فرات چه زود این همه تغییر کرد آب فرات چه کرد با جگر تشنه ها نمی دانم رُباب را که زمین گیر کرد آب فرات رُباب را چقدر در حرم خجالت داد همان دو لحظه که تاخیر کرد آب فرات سفید شد همه گیسویش یکی یکی عروس فاطمه را پیر کرد آب فرات همان که آبرویت را ز گریه اش داری سه شعبه در گلویش گیر کرد… آب فرات دو قطره آب ندادی و شاه عطشان را چقدر حرمله تحقیر کرد، آب فرات و نتونست شعر رو تموم کنه... هق هق میزد... داد میزد... عمار دوباره ادامه داد و خوند: حالا برای خنده که دیر است گریه کن بابا نخواب… موقع شیر است گریه کن درمانده ام میان دو راهی کجا روم چشمم که رفته است سیاهی کجا روم جان رباب من به همه رو زدم نشد دنبال آب من به همه رو زدم نشد زار میزد و میخوند... به اینجا که رسید، با همون حالت زار، رو بهم کرد و گفت:اینو هیچ جا نگفتم، الان میخوام به تو بگم... عمار با حال زارش و بغض گلو گرفته اش گفت: دیدی میگن اباعبدالله بعد از علی اصغر متحیر شد، درمونده شد، تو دوراهی موند... دو قدم به سمت خیمه میرفت... دو قدم بر میگشت... حیرون شده شده بود... شرمنده رباب شده بود... عمار گفت: اردوگاه بودم که تماس گرفتن حال بچه ات خراب شده... چیزی تو گلوش گیر کرده بود و.... راه نفسش بسته شده بود....خودمو سریع رسوندم ولی... بچه ام... طفلم... گلم... پر پر شده بود... با چشمای پر اشکش نگام کرد و گفت، نگاه مادرش آتیشم میزد، گلش پرپر شده بود جلو چشماش... میگفت: بچه رو از مادرش گرفتم و.... نگذاشتم که بیاد، که باشه... خودم غسلش دادم... خودم گلم رو کفن کردم... خودم بهش نماز خوندم... خودم قبرش رو کندم و تو خاک گذاشتمش.... خودم خاک رو تن نازنینش ریختم... میگفت: وقتی میخواستم برگردم خونه... از شرمندگی مادرش... دو قدم میرفتم... دو قدم برمیگشتم... میگفت متحیر شده بودم چی کار کنم....برم... نرم... میگفت حسین متحیر شده بود... بچه تو آغوشش بود... برده بود سیرابش کنه... حالا سر علی اصغرش رو یه دست و.... تن گلگونش تو یه دست دیگه.... آقا به سمت خیمه برگشت... دید رباب کنار خیمه است.... پاهای آقا.... دو قدم میرفت.... برمیگشت.... میگفت خانم رباب به خیمه برگشت تا امام خجالت نکشه.... ولی رباب... مادر بود.... مادر بود.... میگفت نمیدونستم چی کار کنم... خانومم.... مادر بچه ام.... برم خونه.... نرم.....مسگفت هنوزم یه وقتایی خانومم میگه، طفلم رو تو خاک کردی.... میگفت آتیش میگیرم.... آآآآآخ حسییییییین میگفت بمیرم برا دل ارباب.... . . . مادر طفل شیرخوار... منو ببخش... السلام علیک یا عبدالله الرضیع... . . شب هفتم محرم الحرام۱۴۴۰ چیذر هیئت رایةالعباس عمار.... به یادتم داداش @bi_to_be_sar_nemishavadd
هدایت شده از بی همگان...
هدایت شده از بی همگان...
. گفتم: بذار هر وقت به سن حبیب رسیدی، الان برای شهادت زوده، بمون و خدمت کن. جواب داد: اما لذتی که علی اکبر برد هیچوقت حبیب بن مظاهر نبرد.... . . . سلام علیِّ اکبرم به کم قانع نبود اکبر، لبالب گشت از دلبر به یکدیگر رسید آخر، لب رود و لب دریا پسر دور از پدر می‌شد، مهیّای خطر می‌شد پدر هی پیرتر می‌شد، پسر می‌بُرد دلها را... . . . @bi_to_be_sar_nemishavadd
عمریست که این خاک نگهبان دارد... @hajammar313
@hajammar313
شهیـــღـد عِشـق
@hajammar313
💠به روایتی از دوستان شهید ⚜رسیدیم ،رفتیم حرم حضرت عباس ، سینه زنی و و دعا.راه افتادیم سمت حرم (ع) اونجا هم به همین شکل، بلکه بیشتر👌 ⚜بماند که توی چقدرخوندیم🎤 و سینه زدیم .نرسیده به هتل🏢، باز اومد که حاجی بیا بریم سیری نداشت❌ واقعا عطشان بود!! صبح 🌤 ظهر ☀️ شب 🌙 سحر، ول نمی کرد... ⚜مدام میومد که بریم حرم برامون بخون.گاهی، قبول نمیکردم🚫؛بیشتر از این نمی کشیدم،با بچه ها می رفت و روضه می خوند. ⚜شب حرم بود، می رفتیم،می دیدیم باز توی حرم نشسته😳جلوش کم آورده بودم اگه نباشه، آدم نمیتونه این طور عرض ارادت کنه🚫 ⚜خیلی مهمه در این شکلی عاشق باشی 😍گوشه گوشه زندگیش رو میکرد به اهل بیت و امام حسین ( علیه السلام ). ⚜در خصوص صبح وشام برای امام حسین (علیه سلام) صحبت می کرد.وقتی آب💧 میخورد یاد امام حسین می افتاد. ⚜واقعا از سلامش احساس می کردم،از روی عادت نمی گه،از ❤️ سلام میکنه 😔✋ 🌹🍃🌹🍃 @hajammar313
@hajammar313
تو جه توجه ..... لطفاً حتما تا آخر بخونید اگه گفتید وضعیت الان موقعیت مملکتمان دقیقا مثل چه زمانی هست ؟ کمی فکر کنید 💐🌹🍀💐🍀 فکر کنید ها فکرکنید نخونید کمی صبر کنید بعد ادامه را بخونید 🍀💐🌿🌹 چه.کسانی فیلم یتیم خانه ایران را دیدند؟؟؟! اگه یادتون باشه نسخه آی که انگلیس برای ما پیچیده بود أین بود 🌿💐🍀🌹 تزارانگلیس گفت ایرانیان ثروتهای هنگفتی دارند آنها بوسیله لیدرشان که راهنمایی میشند میتونن به دنیا مسلط بشند اول لیدرشان که همان رهبرشان میشود را دربین آنها خراب کنید 😒😒 آنها آمدند به وسیله تعدادی خود فروخته به خانه مرجع تقلید آن زمان که‌آیت الله شیخ فضل الله نوری بود رخنه کردند وفرزندش را خراب ودائم الخمرکردند و همین امر باعث شد که تهمتی به ایشان زدند وایشان را محاکمه کردند وبه دار آویختند 😟😟😟😟😔😔😔 حتی تا جایی پیش آمدند که تنبکی به دست پسر نا خلفش دادند که برسرجنازه به دار آویخته این مجاهد ومرجع تقلید بزرگوار به ضرب زدن بپردازد ومشروب بخورد که عکاسان أین منظره تاریخی را در روزنامه آنوقت به مردم درمعرض نمایش قراردادند ومردم دیدندوساکت ماندند 😩😩😩😩😩 بعد از آن آمدند تمام مایحتاج وخوردوخوراک مردم را خریدندودرانبارها بوسیله خودفروختگان ازخدا بی خبر انباشته کردند همان سال به روستاها رفتند وتمام‌گندم‌ جو حبوبات وآنچه کشت آنسال بودرا به قیمت چندبرابرازمردم خریدند که هیچ‌دربازار نباشد وبالا خره قحطی مصنوعی به‌کمک خودمردم نادان راه انداختند 😮😮😮😮 تا توانستند آنچه دارو دربازاررا کمیاب کردند 😭😭😭😭😭😭 روزبه روز فقر بیماری بیشتروبیشترشدتا بالاخره براثر نبودن امکانات از‌ یکطرف وقحطی مصنوعی که انگلیس ازخدا بی خبر ایجاد کرده بود مردم ازتپاله هایی که داشتند وگندم درتپاله ها میدیدند به نا چار نان درست میکردند وبه دست مردم میدادند این نانها میخوردند ومریض میشدند 😩😩😩😩دارو هم‌که‌دربازاریافت نمیشد وبه مرض وبا مبتلاشدند 😱😱😱😱😱درهمان سال آمار مطرح کرد که درکل ایران بوسیله مرض وبا که انگلیس نامرد باعث آن بود بین ۹ تا یازده میلیون ایرانی جان خودشان را ازدست دادند 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 ازآنطرف قشون انگلیس برای احاطه کامل وارد مملکت شد وهرکس که سرراه آنهابودرا بی محابا میکشتند وازبین میبردند 😱😱😱😱 وقتی به اعتراض یک تاریخ نویس روبروشدند که‌چرا اینگونه‌ ابن مردم دردمند را میکشید یکی از افسران انگلیسی به این تاریخ نویس ایرانی میدانید چه‌گفت ؟؟!! 😨😨😨😨 *گفت این حق شماست کسی که قدرلیدرخودش راندانست وبا احمقی تمام باعث شد که او به دار آویخته شود یعنی همان شیخ فضل الله نوری را میگفت همان بهتر که‌ اینگونه به سر شان بیاید که‌همه‌کشته شوند* 😭😭😭😭😭😭 حال این نسخه سال ۱۲۹۷ را که‌خوب برایشان جواب داده بود در۱۳۹۷ نیز به کمک تعدادی ازمردم‌خود فروخته ازخدا بی خبر به ‌کمک‌ انگلیس و آمریکا وصهیونیستها باپول عربستان دوباره دارد پیاده میشود تا دوباره بیش‌ ازنیمی ازمردم را مثل کشورهای سوریه عراق یمن ازبین ببرند تا به اهداف شوم‌خود برسند 😳😳😳😳😳 ای کاش مردم ما تاریخ را مطالعه میکردند ایکاش درمساجد ومدارس وجاهای عمومی این فیلمها را منظورم فیلم‌یتیم خانه ایران را برای مردم به نمایش می گذاشتند تا بفهمند این جریانات ازکجا آب میخورد وچه‌کسانی أین نسخه ها را برای ما‌میپیچند وچرا ؟؟؟ 😰😰😰😰😰😰 آدمهای عاقل ازیک سوراخ دوبار نیش نمیخورند 😲😲😲 👆👆👆👆👆👆👆 بقول امام‌علی علیه السلام میفرمایند دنیا تکرار تاریخ است وعبرت ولی عبرت گیر کم است ای کاش مردم ازتاریخ درس بگیرند 💐🌿🌹💐🌿🌹🙏🙏🙏 لطفاً نشر سرتاسری بدهید تا مردم بدانند و برای دیگران نیز بخوانید🙏🙏🙏. @hajammar313
@hajammar313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیـــღـد عِشـق
@hajammar313
عالی بود...😊😊😊 از شهید محمد حسین محمد خانی هم یاد شد❤️❤️❤️ جای دوستان خالی @hajammar313
امشب مسجد مقدس جمکران @hajammar313
هدایت شده از بدون سانسور🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥رهبر انقلاب: شنیدم رئیس جمهور آمریکا به برخی گفته صبر کنید، طی ۲ الی ۳ ماه آینده جمهوری اسلامی کلکش کنده خواهد شد. 🔹شتر در خواب بیند پنبه دانه، گهی لف لف خورد گه دانه دانه
سفر عشق از آن روز شروع شد که خدا مهر یک بی‌کفن انداخت میان دل ما یاحسین @hajammar313
شهادت قمری شهید محمد حسین محمد خانی ۲۴ محرم @hajammar313
د‌لـداده‌ ی اربـاب بـود درِ تابـوت را بـاز ڪردند ایـن آخـرین فرصـت بـود ... بـدن را برداشتنـد تا بگـذارند داخـل قبـر؛ بدنـم بی‌حـس شـده ‌بـود ، زانـو زدم ڪنار قبـر دو سـه تا ڪار دیگر مانـده‌ بـود . بایـد وصیـت‌های محمـدحسیـن را مـو بہ مـو انجـام می‌دادم. پیـراهـن مشڪی اش را از تـوی ڪیـف درآوردم. همـان که محـرم ها می ‌پوشیـد. یڪ چفیـه مشـکی هم بـود ، صـدایـم می‌لرزیـد . بہ آن آقـا گـفتـم ڪہ ایـن لبـاس و ایـن چـفیـه را قشنـگ بڪشد روی بدنـش ، خـدا خیـرش بـدهد توی آن قیـامت ؛ پیراهـن را با وسـواس ڪشیـد روی تنـش و چـفیـه را انـداخـت دور گردنـش ... جـز زیبـایی چیـزی نبـود بـرای دیـدن و خـواستـن ! بہ آن آقـا گفتـم:« می‌خواسـت بـراش سینـه بزنـم ؛ شـما می‌تونید؟ یا بیـاید بالا ، خـودم بـرم بـراش سینـه بـزنم » بغضـش ترڪید. دسـت و پایـش را گـم کـرد . نمی‌توانست حـرف بـزند چـند دفعـه زد رو سینـه محـمـدحسـیـن. بهـش گفتـم:« نوحـه هـم بخونیـد.» برگـشت نگاهـم کـرد. صورتـش خیـس خیـس بـود. نمی‌دانم اشـک بـود یـاآب باران. پرسیـد:« چی بخونـم؟» گفتـم :« هرچـی به زبونتـون اومد. » گفـت:«خودت بگـو » نفسـم بالا نمی‌آمد .... انگار یڪی چنـگ انداختـه‌ بود و گلـویم را فـشار می‌داد ، خیلی زور زدم تا نفـس عمیـق بکـشم گفتــم : از حـرم تـا قـتلگـاه زینـب صـدا می‌زد حسـیـن دسـت و پـا می‌زد حسـیـن ؛ زینـب صـدا می‌زد حسـیـن ... سینـه می‌زد برای محمـدحسیـن شانـه هایـش تکـان می‌خورد ... برگـشت با اشـاره بہ مـن فهمـاند همـه را انجـام دادم ؛ خـیالـم راحـت شـد ... پیـشِ پـای اربـاب تـازه سینـه زده‌ بـود ... 📚 قصه دلبری @hajammar313
@hajammar313
@hajammar313