آقامـــــون امام علے می فرمان ☝️
با چيره شدن بر عادتهاست كه مى توان به بالاترين مقامات رسيد😌🍂
بِغَلَبَةِ العاداتِ الوُصولُ إلى أشرَفِ المَقاماتِ
غررالحكم حدیث 4300 🦋🌈
🆔 @hajammar313 🔷🔸
شهیـــღـد عِشـق
#بیکلام وقتےاینـــوگوشمیدےیاده کجــــامیوفتی؟! +مثلاشلمچه #شهیدعشق 🌈 🆔 @hajammar313 🔷🔸
یادمه رفتـــــہ بودیم معراج شهدا
تابوت شهدا میون رنگ سبز و قرمز عجیب خوش رقصی میکردن
اونجا بود که برای اولین بار شنیدمش ... شاید هم قبلا شنیده بودم اما اونجا بیشتر بهم چسبید
هرکسے رفت یه گوشہ معراج و توی حال و هوای خودش :)
ما هم کنارتابوت ها جا گرفتیم و زیر لب آرام آرام استغفراللہ زمزمه می کردیم...
#دلے_هوایی
#دلتنگی
#عمارنوشت
حاجیمون می فرمان:✌️
دنبال این باشیـــــــد که یه دوست خوب پیداکنید،
تا شما رو به خدا برسونه...
#شهیدعشق 🌈
🆔 @hajammar313 🔷🔸
شهیـــღـد عِشـق
حاجیمون می فرمان:✌️ دنبال این باشیـــــــد که یه دوست خوب پیداکنید، تا شما رو به خدا برسونه... #شهی
رفیــــــق اونیه که ما رو به امام حسین برسونه
وگرنه بقیش بازیه...
#شهید_محمد_خانی
#شهیدعشق 🌈
🆔 @hajammar313 🔷🔸
یه حرف به #رفیقشهید....
مرهم🌱
به
دست ✋
و مارا
مجروح💔
می گذاری...؟:)
#شهیدمحمدحسین_محمدخانی
#رفیق_جانمـ
#رفیق_شهید
#حاجی
#فرمانده
#باز_پنجشنبه_و_یاد_شهدا💔
#شهیدعشق ❤️🌱
🆔 @hajammar313 🔷🔸
#هشت
لحظه شماری و روز شماری میکرد برای محرم و شب سیاه پوشان. محاسنش را کوتاه نمیکرد. آداب و اصول محرم را نگه می داشت. کمتر شوخی میکرد. میگفت محرم است ، رعایت کنید.
#چله_نوکری
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#شهیدعشق ❤️🌱
🆔 @hajammar313 🔷🔸
شهیـــღـد عِشـق
#شهیدعشق ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
ناگهان صومعه لرزید از آن دق الباب
اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب
رجز مأذنه ها لرزه به ناقوس انداخت
راهبان را همه در ورطه کابوس انداخت
قصه فتنه و نیرنگ و دغل پیوستهست
نان یک عده به گمراهی مردم بستهست
ننوشتند که باران نمی از این دریاست
یکی از خیل مریدان محمد، عیساست
لاجرم چاره ای انگار به جز جنگ نماند
«قل تعالوا»... به رخ هیچ کسی رنگ نماند
به رجز نیست در این عرصه یقین شمشیر است
بر حذر باش که زنّار، گریبان گیر است
کارزارش تهی از نیزه و تیر و سپر است
بهراسید که این معرکه خونریز تر اس
بانگ توفانی القارعه توفان آورد
آنچه در چنته خود داشت به میدان آورد
باخود آورد به هنگامه عزیزانش را
بر سر دست گرفتهست نبی جانش را
عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند
به صفآرایی آن پنج نفر خیره شدند
پنجتن، پنجتن از عطر خدا آکنده
آفتابان ازل تا به ابد تابنده
دفترم غرق نفس های مسیحایی شد
گوش کن، گوش کن این قصه تماشایی شد
با طمأنینهٔ خود راه میآمد آرام
دست در دست یداللّه میآمد آرام
دست در دست یداللّه چه در سر دارد
حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد
ایها الناس من از پارهٔ تن میگویم
دارم از خویشتن خویش سخن میگویم
آن که هر دم نفسم با نفسش مأنوس است
آن که با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است
من علی هستم و احمد من و او خویشتنیم
او علی هست و محمد من و او خویشتنیم
نه فقط جسم علی روح محمد باشد
یک تنه لشکر انبوهِ محمد باشد
دیگر اصلا چه نیازیست به توفان به عذاب
زهرهٔ معرکه را اخم علی میکند آب
الغرض مهر رسولانهٔ او توفان کرد
راهبان را به سر سفرهٔ خود مهمان کرد
مست از رایحهٔ زلف رهایش گشتند
باد ها گوش به فرمان عبایش گشتند
میرود قصه ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق میخورد آرام آرام...
#برقعی
#عید_مباهله
#شهیدعشق ❤️🌱
🆔 @hajammar313 🔷🔸