#زنان_عنکبوتی
#قسمت_پنجاه_و_هشتم
_ اینا ملا نیستند. به امام خمینی گفتند که یه طلبه دزدی کرده، امام گفتند بگید یه دزد، لباس طلبگی پوشیده. اینا هم ملا نیستند، مزدورند که به بار تفرقه میندازند بین شیعه و سنی، یه بار طرفداری وهابیا رو می کنند حالا هم برای پول دارند ناموس کشور رو خرید و فروش می کنند! ملای سنی شرف داره، غیرت داره، دین داره انسانه! امیر این ها را که گفت از آرش خواست تا با سینا آن خانه كذایی کنار مؤسسه را پیگیری کنند.
فردای همان روز بچه ها با تصاویری که مرد آورده بود، محل نصب دوربین و میکروفون را هماهنگ کردند.
تمام برق منطقه را قطع کردند و مرد با کمک بچه ها وارد مؤسسه شد. در سکوت و تحیر اعضای خانه کناری که حتی برق اضطراریشان از کار افتاده بود هردو را پوشش دادند. از همان لحظه ارش تسلط بر تمام رایانه های خانه پیدا کرد و ظرف یک روز نکته ای نماند که ندانسته باشد. جلسه آخرشب با تأخیر هر کدام از افراد شکل گرفت و آرش گفت:
_ من گزارشمو آخرمیدم! منتظرم تیم صدرا یه سری کارا رو برام بیاره!
سید شروع کرد:
سید مدارک... وزارت خانه و خانه کنار مؤسسه را گذاشت مقابل امیر. نگاه تأسف سینا و شهاب گره خورد به ابروان در هم رفته امیر. میزان ارتباط و اینکه ارتباطها چه نتیجه ای برای مؤسسه داشته است.
امیر عینکش را برداشت و چشمانش را مالید. چند ماه بود نه خودش و نه تیمش یک خواب راحت نداشتند! باید این مستندات را برای حاجی هم می برد. بعضی از اینها سابقه داشتند و نوع برخورد با آنها متفاوت بود. صدای سید از فکر بیرونش آورد:
_ اما نکتهی مهمش اینه که دارن توی ترکیه تدارک به برنامه می بینن برای به سری خبرنگار، و یه برنامهی دیگه هم مخصوص خواننده های زیرزمینی! که خوب من این مطالب رو با اجازهی شما هم اینجا آوردم، هم رسوندم دست دو گروه که روی پروندهی اونا زوم بودن. اما نکتهی مهم برای ما اینه که این گروه نه نفره یه برنامه سفر دارن که با اطلاعات صدرا فکر می کنم سفر زامبيا است و بعد از سفر کار علنی در ایران رو کلید می زنن. البته اسامی کسانی که روشون زوم کردن و برای اجرای برنامه ها وارد شبکهی خودشون کردن هم به دستمون اومد. پیگیریهای بعدی که کردیم به به نقطه اشتراکایی رسیدیم. باز هم بگم الان که تمام رمزگشایی ها انجام شده، ریز ارتباط های داخلی و خارجی رو داریم
امیر تکیه داد و پرسید:
_چند روز؟
آرش ایستاده نگاهی به سینا و شهاب کرد و گفت:
_ حداقل تا سه روز!
سینا چشم درشت کرد سمت آرش و زود گفت:
_ سه روز؟ سه شبانه روز! اگر تیم حامد هم اضافه بشن که بتونیم نقطه هایی رو که به دست آوردیم رو منطقی به هم وصل کنیم. که ضربه رو داخلی و خارجی با هم وارد کنیم. دیرم نشه که اینا دارن مجوز مدلینگ میدن!
شهاب دستانش را مقابل دهانش در هم قفل کرد و لب زد:
_ هندسهی تار عنکبوت رو پیدا کنیم؟ سه روز؟ ده نفره؟ کاملا عادلانه است! یه دنیا و ده نفر؟ تن به تانک؟ موافقم! بیشتر از این هم نمی ارزه نیرو بذاریم. اصلا جرد آرش کفایت میکنه! هان، چطوره آرش جان؟ تو برای به دنیا کافی هستی! من و سینا و سید زیادی هستیم!
🕸🕸🕸🕸🕸ادامه دارد🕸🕸🕸🕸🕸
#نرجس_شکوریان_فرد
⭕️کپی، فوروارد حرام⭕️
#شهیدعشق❤️🌱
🆔 @hajammar313 🔷🔸