eitaa logo
شهیـــღـد عِشـق
827 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
کانال بایگانی شد... به یاد شهیــღـد محمــღـدحسین محمـღـدخـانی کپی حلال حلال اینستا «آرشیو عکس ها و فیلم های شهید»👇🏻 https://instagram.com/hajammar_313
مشاهده در ایتا
دانلود
03 - طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن - ایمان از روی آگاهی.mp3
14.22M
🔊 طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن استاد سید علی حسینی خامنه‌ای 📖 جلسۀ سوم: ایمان از روی آگاهی 🗓 شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۵۳ شمسی، ۴ رمضان المبارک ۱۳۹۴ قمری ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
دعای روز پنجم ماه مبارک رمضان: «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُسْتَغْفِرِینَ وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنْ عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ الْقَانِتِینَ وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنْ أَوْلِیَائِکَ الْمُقَرَّبِینَ بِرَأْفَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ» خدایا قرار ده مرا در این ماه از آمرزش جویان، و از بندگان شایسته فرمانبردار، و از اولیای مقرّبت، به رأفتت ای مهربان ترین مهربانان! ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
04 - طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن - ایمان زاینده و همراه با تعهدات عملی.mp3
14.79M
🔊 طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن استاد سید علی حسینی خامنه‌ای 📖 جلسۀ چهارم: ایمان زاینده و همراه با تعهدات عملی 🗓 یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۵۳ شمسی، ۵ رمضان المبارک ۱۳۹۴ قمری ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
05 - طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن - ایمان و پایبندی به تعهدات.mp3
16.5M
🔊 طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن استاد سید علی حسینی خامنه‌ای 📖 جلسۀ پنجم: ایمان و پایبندی به تعهدات 🗓 دوشنبه ۱ مهر ۱۳۵۳ شمسی، ۶ رمضان المبارک ۱۳۹۴ قمری ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
شهیـــღـد عِشـق
🔊 طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن استاد سید علی حسینی خامنه‌ای 📖 جلسۀ پنجم: ایمان و پایبندی به
دوستان یه مشکلی پیش اومده بود دو روز گذشته نتونستم صوت ها رو ارسال کنم حتـــــما گوش بدید ❤️🌱
🌱🌹🌱 🌹🌱 🌱 جمهوری اسلامی، متحجّر و در برابر پدیده‌ها و موقعیّتهای نو به نو، فاقد احساس و ادراک نیست، امّا به اصول خود بشدّت پایبند و به مرزبندی‌های خود با رقیبان و دشمنان بشدّت حسّاس است. با خطوط اصلی خود هرگز بی‌مبالاتی نمیکند و برایش مهم است که چرا بماند و چگونه بماند. بی‌شک فاصله‌ی میان بایدها و واقعیّتها، همواره وجدانهای آرمان‌خواه را عذاب داده و میدهد، امّا این، فاصله‌ای طی‌شدنی است و در چهل سال گذشته در مواردی بارها طی شده است و بی‌شک در آینده، با حضور نسل جوان مؤمن و دانا و پُرانگیزه، با قدرت بیشتر طی خواهد شد. 🌱 🌹🌱 🌱🌹🌱 🎤 📚 💪 📱 ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
تا شیرینی اسم تو هست روز پنجم ضعفی ندارد..! + تولدت مبارک قاسم‌بن‌الحسن :)
«روز پنجم» به نیابت از هدیه به (ع) به نیت سلامتی و ظهور حضرت حجت و سلامتی حضرت ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
من می خواهم در آینده شهید بشوم … معلم پرید وسط حرف علی و گفت : ببین علی جان موضوع انشا این بود که در آینده می خواهین چکاره بشین ، باید در مورد یه شغل یا کار توضیح می دادی !!! مثلا پدر خودت چه کاره است ؟ آقا اجازه … … «زبان حال فرزندان شهدا» امیرحسین عزیز فرزند ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸
من ۵ گاهی وقتها می خندی اما دلت گریه می خواهد. مخصوصا وقت هایی که کسی را زار داده ای، خراب و نابود و ویران رهایش کرده ای،به خودت فحش می دهی اما در مقابل دیگران زا کارت دفاع میکنیو می خندی.حتی شاید خودت را قهرمان داستان جلوه دهی.می دانی چرا؟ چون قدرت دوست داشتنی است.قدرت یک چاقو است.تیز و برنده!) این فکر ها باعث می شد تا بغض گلویش را بفشارد. لبه آستینش را بین دندان هایش فشار داد تا صدای هق هق گریه هایش بلند نشود.اشک ها بدون اختیارش نبود. خودش می خواست کگریه کند شاید آرامتر شود. اما فایده نداشت.دفعه اولی نبود که این حس و حال را تجربه می کرد. خودش را می شناخت. این طوری که میشد باید حتما قرص خورد. قرص نمی خورد تا اخر شب، تا فردا، تا بعد مثل یک بیمار روانی می شد. تا چند سال پیش این طور نبود، افکار مالیخولیایی، بعد از ارتباط با بیژن به سراغش آمد.بیژن یک بازاریاب بود. یک عوضی به تمام معنا.سیما باعث شد تا با هم آشنا شوند. خدا لعنتت کند سیما.... سیما از آمریکا آمده بود. آنجا دفعه اول بود سیما را می دید. باشگاه بدنسازی را اداره می کرد.نرمش ها و تمرین های خاص و برنامه غذایی سختی که برای زن ها ریخته بود؛ اذیت و آزار روانی زیادی داشت اما چاره ای نبود. به ضرب قرص و انرژی درمانی ادامه می دادند.همان جا در ترکیه با بیژن آشنا شد. دو ماه آموزششان باعث شد به بیژن دل ببندد و حرف دلش را به او بزند: - نمیشه فقط برای من باشی؟خسته شدم از بی سر و سامونی! نمیشه تو هم دست از همه برداری و بریم یه جای دور برای زندگی...من خستم! بیژن مست بود، خودش چند بار جامش را پر کرده بود.... تنها حرفهایش را به مسخره تکرار کرده بود و صدای قهقهه اش سرش را به درد آورده بود. با این که بیژن مثل خودش بود. اما باز هم، یعنی خب کنار کار های قبل و حالش، دلش میخواست به یک آرامش برسد.یک خانواده داشته باشد تا شب های تنهاییش این قدر سیاه نباشد. هر بار یکی و بد هیچ، داشت دیوانه ش میکرد. بیژن میان آن همه چشمش را گرفته بود و همه فن هایش را رو کرد که این هم خانگی موقت به اجبار هم که شده تثبیت کند.حتی بیژن عاشق ترش هم کرده بود. بیژن مارک پاکزاد را تن می زد. خودش هم همینطور اما وقتی خیلی راحت برگشت آمریکا و محل سگ هم به گریه ها و حرف هایش نگذاست، دیگر پایه نبود! خودش هم می دانست که با شنیدن اسم بیژن چه حالی می شود. دلش یک زندگی میخواست. یک خانواده. به خودش قول داده بود که اگر برود سر زندگی دیگر..... این حرف ها که در ذهنش مرور می شد بیشتر به همش می ریخت. اما همان قدر که خودش آزاد بود بیژن هم آزاد بود. 🕸🕸🕸🕸🕸ادامه دارد🕸🕸🕸🕸🕸 ⭕️کپی، فوروارد حرام⭕️ ❤️🌱 🆔 @hajammar313 🔷🔸