حاجےمشتے|𝘏𝘢𝘫𝘪 𝘔𝘢𝘴𝘩𝘵y

به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد... فاضل نظری

حاجےمشتے|𝘏𝘢𝘫𝘪 𝘔𝘢𝘴𝘩𝘵y

دارد دل ما از تو تمنای نگاهی محروم نگردان دل ما را که روا نیست

حاجےمشتے|𝘏𝘢𝘫𝘪 𝘔𝘢𝘴𝘩𝘵y

تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

حاجےمشتے|𝘏𝘢𝘫𝘪 𝘔𝘢𝘴𝘩𝘵y

تو همچنان دل شهری به غمزه‌ای ببری که بندگان بنی سعد، خوان یغما را

حاجےمشتے|𝘏𝘢𝘫𝘪 𝘔𝘢𝘴𝘩𝘵y

اسفند و فروردین ما فرقی ندارد تقویم را بیهوده در تکرار میخواهی

حاجےمشتے|𝘏𝘢𝘫𝘪 𝘔𝘢𝘴𝘩𝘵y

یا دست بکش از من از خویش برانم یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم فاضل نظری

حاجےمشتے|𝘏𝘢𝘫𝘪 𝘔𝘢𝘴𝘩𝘵y

معنی بخشیدن یک دل به یک لبخند چیست؟ من پشیمانم بگو تاوان آن سوگند چیست؟

حاجےمشتے|𝘏𝘢𝘫𝘪 𝘔𝘢𝘴𝘩𝘵y

تو را که صبح، پیاله‌ست و آسمان، ساقی چو غم سپاه کشد، پای خم‌پناهت بس

حاجےمشتے|𝘏𝘢𝘫𝘪 𝘔𝘢𝘴𝘩𝘵y

سکه زندگی دو رو دارد گاه غمگین و گاه غمگینی

حاجےمشتے|𝘏𝘢𝘫𝘪 𝘔𝘢𝘴𝘩𝘵y

یوسف فروختن به زر ناب هم خطاست نفرین اگر تو را به تمام جهان دهم فاضل نظری

حاجےمشتے|𝘏𝘢𝘫𝘪 𝘔𝘢𝘴𝘩𝘵y

ما را کبوترانه وفادار کرده است آزاد کرده است و گرفتار کرده است

حاجےمشتے|𝘏𝘢𝘫𝘪 𝘔𝘢𝘴𝘩𝘵y

تو آن بتی که پرستیدنت خطایی نیست وگر خطاست مرا از خطا ابایی نیست فاضل نظری

حاجےمشتے|𝘏𝘢𝘫𝘪 𝘔𝘢𝘴𝘩𝘵y

تقدیر، نه در رمل و نه در کاسه چینی‌ست!؟ آینده ما دور تر از آیینه بینی‌ست فاضل نظری

حاجےمشتے|𝘏𝘢𝘫𝘪 𝘔𝘢𝘴𝘩𝘵y

تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم روبروی چشم خود چشمی غزل‌خوان داشتم

حاجےمشتے|𝘏𝘢𝘫𝘪 𝘔𝘢𝘴𝘩𝘵y

ملامت میکنندم دوستان در عشق و حق دارند تو بیزار از منی! اما مگر من دست بردارم

حاجےمشتے|𝘏𝘢𝘫𝘪 𝘔𝘢𝘴𝘩𝘵y

مجموعه‌ی شعری که خدا شاعر آن است تضمین شده در باغچه ها بند به بندت

حاجےمشتے|𝘏𝘢𝘫𝘪 𝘔𝘢𝘴𝘩𝘵y

تا بکاهم ز پریشانی خود می گریم گاه و بی گاه ولی از سر بی حوصلگی

حاجےمشتے|𝘏𝘢𝘫𝘪 𝘔𝘢𝘴𝘩𝘵y

یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند این بار می برند که زندانی ات کنند فاضل نظری

حاجےمشتے|𝘏𝘢𝘫𝘪 𝘔𝘢𝘴𝘩𝘵y

در کوشش گریختن از دست خویشتن چون برگ بی مزارم و چون باید بی وطن

حاجےمشتے|𝘏𝘢𝘫𝘪 𝘔𝘢𝘴𝘩𝘵y

نوشدارویی و بعد مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر میخواستی، حالا چرا؟

حاجےمشتے|𝘏𝘢𝘫𝘪 𝘔𝘢𝘴𝘩𝘵y

اگر بهشت بهایش تو را نداشتن است جهنم است بهشتی که نیستی تو در آن

حاجےمشتے|𝘏𝘢𝘫𝘪 𝘔𝘢𝘴𝘩𝘵y

نبُر با اتکا بر وصله از چیزی، بدون شک گره چون روز اول بند را محکم نخواهد کرد..

حاجےمشتے|𝘏𝘢𝘫𝘪 𝘔𝘢𝘴𝘩𝘵y

دلواپس گذشته مباش و غمت مباد من سال‌هاست هیچ نمی آورم به یاد

حاجےمشتے|𝘏𝘢𝘫𝘪 𝘔𝘢𝘴𝘩𝘵y

دلم برای خودم تنگ می‌شود آری همیشه بی‌خبر از حال خویشتن بودم...