#داستان
#بدخلقى_فشارقبرمیآورد!
به رسول خدا صلى الله عليه و آله خبر دادند كه سعد بن معاذ فوت كرده .
پيغمبر صلى الله عليه و آله با اصحابشان از جاى برخاسته ، حركت كردند.
با دستور حضرت - در حالى كه خود نظارت مى فرمودند - سعد را غسل دادند.
پس از انجام مراسم غسل و كفن ، او را در تابوت گذاشته و براى دفن حركت دادند.
در تشييع جنازه او، پيغمبر صلى الله عليه و آله پابرهنه و بدون عبا حركت مى كرد. گاهى طرف چپ و گاهى طرف راست تابوت را مى گرفت ، تا نزديكى قبر سعد رسيدند.
حضرت خود داخل قبر شدند و او را در لحد گذاشتند و دستور دادند سنگ و آجر و وسايل ديگر را بياورند!
سپس با دست مبارك خود، لحد را ساختند و خاك بر او ريختند و در آن خللى ديدند آنرا بر طرف كردند و پس از آن فرمودند:
- من مى دانم اين قبر به زودى كهنه و فرسوده خواهد شد، لكن خداوند دوست دارد هر كارى كه بنده اش انجام مى دهد محكم باشد.
در اين هنگام ، مادر سعد كنار قبر آمد و گفت :
- سعد! بهشت بر تو گوارا باد!
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
- مادر سعد! ساكت باش ! با اين جزم و يقين از جانب خداوند حرف نزن !
اكنون سعد گرفتار فشار قبر است و از اين امر آزرده مى باشد.
آن گاه از قبرستان برگشتند.
مردم كه همراه پيغمبر صلى الله عليه و آله بودند، عرض كردند:
يا رسول الله ! كارهايى كه براى سعد انجام داديد نسبت به هيچ كس ديگرى تاكنون انجام نداده بوديد: شما با پاى برهنه و بدون عبا جنازه او را تشييع فرموديد.
رسول خدا فرمود:
ملائكه نيز بدون عبا و كفش بودند. از آنان پيروى كردم .
عرض كردند:
گاهى طرف راست و گاهى طرف چپ تابوت را مى گرفتيد!
حضرت فرمود:
چون دستم در دست جبرئيل بود، هر طرف را او مى گرفت من هم مى گرفتم !
عرض كردند:
- يا رسول الله صلى الله عليه و آله بر جنازه سعد نماز خوانديد و با دست مباركتان او را در قبر گذاشتيد و قبرش را با دست خود درست كرديد، باز مى فرماييد سعد را فشار قبر گرفت ؟
حضرت فرمود:
- آرى ، سعد در خانه #بداخلاق بود، فشار قبر به خاطر همين است !
📚داستانها بحارالانوار
🌷قال الصادق عليه السلام: يَا سُفْيَانُ أَدَّبَنِي أَبِي بِثَلَاثٍ ... قَالَ لِي- يَا بُنَيَّ ...
3. وَ مَنْ يَدْخُلْ مَدَاخِلَ السَّوْءِ يُتَّهَمْ
امام صادق عليه السلام فرمايند :
اي سفيان پدرم مرا به سه چيز ادب كرد...پدرم فرمود : اي پسركم ....
3. و هر كس داخل در جاي بدي شود ، متهم خواهد شد.
📚منبع:
بحار الأنوار جلد 75 صفحه 261
اين فراز از روايت اين جمله را مي رساند كه " خود را در معرض تهمت قرار ندهيم "
به عنوان مثال:
مردي گردنبند زرد رنگ به گردن مي اندازد ؛ همه فكر مي كنند طلاست(در حالي كه طلانيست )
شخصي به خانمي در خيابان چشمك ميزند ؛ مردم فكر بد مي كنند ( حال آنكه آن خانم،همسرش بوده)
با نامحرم در جاي خلوتي قرار مي گيرد ، مردم او را متهم مي كنند.
#داستان :
پيامبر اكرم در حال اعتكاف بود .
زني آمد و مدتي با ايشان صحبت كرد و بعد برخاست و رفت .
در اين هنگام دو نفر از اصحاب از كنار پيامبر عبور كردند و به آن حضرت سلام نمودند .
فوراً پیامبر خدا فرمود:
اين زن صفيه ،همسرم بود
آن دو عرض كردند اي رسول خدا ما به شما شك نداشتيم
پیامبر فرمود:
شیطان ( مانند خون) در مجاری خون بنی آدم جاری می شود ترسیدم شری را در دل شما بیفکند.
فَقَالَ:إِنَّ الشَّیْطَانَ یَجْرِی مِنِ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ، وَإِنِّی خَشِیتُ أَنْ یُقْذَفَ فِی قُلُوبِکُمَا شَیْئًا أَوْ قَالَ:شَرًّا
📚منبع:
محجه البيضاء؛ جلد 5 ؛ صفحه 67
#خاطره :
در دبيرستاني نماز مي خواندم ؛ خواستم در بين نماز، براي آموزش وضو ؛ با يك ليوان آب ،وضو بگيرم.
شروع كردم به وضو گرفتن ، "صورت و دست و سر و پاي راست" ؛ اما پاي چپ را نكشيدم و وضو را تمام كردم .
بعد از نماز دوم يكي از دانش آموزان آمد و سوال كرد :
چرا مسح پاي چپ را نكشيديد
گفتم :
اگر مي كشيدم ممكن بود بعضي با خود بگويند وضوي امام جماعت باطل شده، دارد وسط نماز وضو مي گيرد
👇لینک عضویت 👇
https://eitaa.com/m_serat
. .:
#موضوع:غفلت از یاد خدا
#آیه
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَمَن يَفْعَلْ ذَٰلِكَ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ
ﺍی ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ! ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺘﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﺧﺪﺍ ﻏﺎﻓﻞ ﻛﻨﻨﺪ،ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ[ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﺎﻝ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﺧﺪﺍ] ﻏﺎﻓﻞ ﻣﻰﺷﻮﻧﺪ،ﺯﻳﺎﻧﻜﺎﺭﻧﺪ.
📚سوره مبارکه #منافقون آیه ٩
وَقِيلَ الْيَوْمَ نَنسَاكُمْ كَمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَٰذَا وَمَأْوَاكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِّن نَّاصِرِينَ
ﻭ[ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ]ﮔﻮﻳﻨﺪ:ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﻣﻰ ﺑﺮﻳﻢ،ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ[ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ] ﺩﻳﺪﺍﺭ ﺍﻣﺮﻭﺯﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﺑﺮﺩﻳﺪ،ﻭ ﺟﺎﻳﮕﺎﻫﺘﺎﻥ ﺁﺗﺶ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻳﺎﺭ ﻭ ﻳﺎﻭﺭی ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ.
📚سوره مبارکه #جاثیه آیه٣٤
وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ.....َ
ﻭ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻛﺴﺎنی ﻣﺒﺎﺷﻴﺪ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﺮﺩﻧﺪ،ﭘﺲ ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﭼﺎﺭ ﺧﻮﺩﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻲ ﻛﺮﺩ.....
📚سوره مبارکه #حشر آیه ١٩
#حدیث
پیامبر #اكرم صلى الله عليه وآله وسلم
ما مِن ساعَةٍ تَمُرُّ بِابن آدَمَ لَم یُذکَر اللهُ فیها إلّا حَسِرَ عَلَیها یَومَ القیامَةِ
هر لحظه ای که بر فرزند آدم بگذرد و او به یاد خدا نباشد روز قیامت حسرتش را خواهد خورد.
📚نهج الفصاحه صفحه 707 حدیث 2677
امام #علی عليه السلام
مَن طالَت غَفلَتُهُ تَعَجَّلَت هَلَكَتُهُ
هر كه غفلتش به درازا كشد،هلاكتش شتاب گيرد.
📚 غرر الحكم حدیث ۸۳۱۸
امام #صادق عليه السلام
أَوحَى اللّه عَزَّ و َجَلَّ إِلى موسى عليه السلام يا موسى: لا تَنسَنى عَلى كُلِّ حالٍ وَ لا تَفرَح بِكَثرَةِ المالِ، فَإِنَّ نِسيانى يُقسِى القُلوبَ، وَ مَعَ كَثرَةِ المالِ كَثرَةُ الذُّنوبِ
خداى عزوجل به موسى وحى كرد:اى موسى در هيچ حالى مرا فراموش نكن و به ثروت زياد شاد نشو،زيرا از ياد بردن من دلها را سخت مى كند و همراه ثروت زياد،گناهان زياد است.
📚تحف العقول صفحه ۴۳۹
#داستان
حضرت سلیمان همسران متعددی برای خود انتخاب کرد و هدفش این بود که از آن همسران،دارای فرزندان متعددی شود تا در اداره مملکت و جهاد با دشمن،به او کمک کنند،بر همین اساس گفت:من با آنها همبستر میشوم و به زودی فرزندان متعددی نصیبم شده و همه آنها،یاران من و رزمندگان در جبهه جهاد خواهند شد.
او در این گفتار،تنها به همسران و خودش اتکا کرد،خدا را از یاد برد و [انشاءالله_اگر خدا بخواهد]نگفت و به این ترتیب بر اثر یک لحظه غفلت،لغزش پیدا کرد و تَرک اَوُلینمود،از این روی وقتی که به سراغ همسرانش رفت،تنها دارای یک فرزند از آنها شد،آن هم ناقص الخلقه بود،جسد مُرده آن فرزند را آوردند و روی تخت او افکندند.
سلیمان (ع) دریافت که در این آزمایش الهی،لغزیده است،توبه کرد و از درگاه خدا تقاضای بخشش نمود،و گفت:خدایا مرا ببخش،و به من حکومت بی نظیر عنایت کن،خداوند حکومت بسیار با اقتداری به او داد،باد را تحت فرمان او نمود،تا به فرمان او درآید،و او را دارای مقامات ارجمندی کرد.
📚قصه های قرآن به قلم روان،محمد محمدی اشتهاردی
#غفلت_از_یاد_خدا
http://eitaa.com/joinchat/2781151234C628d820482 ایتا
🌍 http://sapp.ir/abassalitatme سروش
🌍https://telegram.me/a_fatemi24 تلگرام
🍃🌸🍃🌹🍃🌸🍃
#داستان
✳️نخواه گناه کنی ، نمیکنی ... ؟ !
یه جوون زیبایی بود به نام ابن #سیرین ...
شغل این جوون #بزازی بود ، مغازه هم نداشت ...
🔹فقط یه سبد داشت که رو سرش میذ اشت و تو این کوچه ها را میافتاد و كاسبي مي كرد و
گاهي هم براي رفع خستگي گوشه اي مي نشست و بساطش را كناري پهن مي كرد.
از قضا زن جوانی عاشقش شده بود و تصمیم گرفته بود او را به دام بندازه .
🔸این بود که رفت پیش ابن سیرین و گفت :
" من شوهرم مریضه ، لباس میخوام براش بخرم اما میخوام به سلیقه خودش باشه .
بساطتو جمع کن پاشو بریم پیش شوهرم ... "
ابن سیرینم قبول کرد و با آن زن راهي خانه ا شان شد .
زن وارد شد و ابن سیرین هم یا ا.. گويان پشت سرش وارد خونه شد
🌴اتاق اول را گذراند ، دومی را هم همین طور ، رسید به اتاق سوم ...
دید نه بابا مثلی که اینجا هیچ خبری نیست .
رو کرد به به اون زن و گفت : " پس شوهرت کجاست .؟ !
☘️اون زن هم خيلي راحت گفت : " من که شوهر ندارم .
بعد به ابن سيرين گفت : ببین اینجا خونه ی منه ، تو هم الان تو خونه ی منی ، اگه آماده برای گناه نشی داد میزنم که مزاحمم شدی .
ابن سیرین يكباره متوجه شد در باتلاقی افتاده که هر چی بیشتر دست و پا بزند بیشتر فرو خواهد رفت .
این بود که رويش را کرد به سمت آسمان و گفت :
" ای خدا تو که میدونی من اهل این کارا نیستم پس خودت نجاتم بده "
🍀در همين حال یك فکری به خاطرش رسید ، گفت :
" باشه نياز نيست داد بزني ، من آماده میشم براي گناه ، فقط به من بگو دستشویي خانه کجاست ! "
آن زن هم با اين خيال كه او راضي شده محل دستشویی را نشون داد
ابن سیرین رفت داخلش ؛ و تا تونست از نجاسات اونجا برداشت و به خودش مالید ... ! ؟
و اومد و یك گوشه نشست .
دختره تا وارد اتاق شد ، دید چه بوی بدی میآد ...
رويش را برگردوند و ابن سیرین را در آن وضع دید ، گفت :
" چرا خودتو اینجوری کردی ؟ "
ابن سیرین گفت : " این تجسم عملیه که ازم میخواستی انجام بدم ! "
آن زن با عصبانيت و ناراحتي ابن سیرین را با همون وضع از خانه خود بيرون كرد .
چقد سخته آدمو با اون قیافه تو خیابونا ببینند !!!
👀ولی نه ... !
خدا آبروی بنده ای رو که حرمت حفظ کنه ، نمیریزه ، میگین چه جوری ؟
حالا میگم :
ابن سیرینم با همون قیافه از خونه اومد بیرون ، اما :
انگار اون روز و آن ساعت همه مردو مرده بودن ؟ !
هیچ کس ابن سیرین را با اون قیافه ندید ، واز آن روز به بعد از او بوی خوشی استشمام می شد
و خذداوند علم تعبیر خواب را به او عنایت فرمود
🌱ميدانيد چرا ؟؟
چون حفظ حرمت کرده بود و بر نفس خويش به ياري خدا غلبه كرد
از اين ماجرا درس مي گيريم كه اگر نخواهيم گناه كنيم ؛ مي توانيم
ترک گناه سخته ولی ممکنه! تو هم میتونی یه یا علی بگو ومردانه شروع کن !
@enghelabi20
⏪#داستان #نماز
شهید بزرگوار، عباس #بابایی، رمز موفقیت خود را در دوره خلبانی در کشور امریکا، توجه داشتن به نماز اول وقت می داند و می گوید:
🔺«خلبان شدن من هم عنایت خدا بود. قرار بود بعد از پایان دوره در کشور امریکا، مصاحبه نهایی را یک ژنرال امریکایی با من انجام دهد. تمام تلاش های این دو سال، بستگی به همین مصاحبه داشت. وقتی وارد اتاق او شدم، از من پرسش هایی کرد و من پاسخ دادم.
🔻 بعد از چند دقیقه، فردی وارد اتاق شد و ژنرال با او رفت و من باید در اتاق منتظر او می ماندم. به ساعتم نگاه کردم، وقت نماز ظهر بود.
🔺با خودم گفتم، کاش در این جا نبودم و می توانستم نماز را اول وقت بخوانم! از طرفی ممکن بود نماز خواندن من در آنجا باعث دردسر شود، ولی با خودم گفتم هر چه بادا باد هیچ کاری مهم تر از نماز نیست.
🔻در گوشه ای از اتاق روزنامه ای پهن کردم و مشغول نماز شدم. در همین لحظه ژنرال وارد اتاق شد، ولی من با توکل بر خدا نماز را ادامه دادم. نماز که تمام شد، از ژنرال عذرخواهی کردم و درباره نماز برای او توضیح دادم.
🔺او هم لبخندی زد و پرونده ام را امضا کرد و پایان دوره ام را تبریک گفت. آن روز موفقیت خود را در توجه کردن به نماز اول وقت، آن هم در شرایط حساسی مثل آنجا دیدم».
پیام رفتاری شهید :یاری خواستن از خداوند برای ادای تکلیف الهی همچون نماز در اول وقت و عنایت همیشگی خداوند
داستان #مذهبی
@a_fatemi24
🌸🍃🌸🍃
#تـاوان_دل_ســوزاندن
☘یکی ﺍﺯ ﺻﺎﻟﺤﺎﻥ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﻧﻘﻞ ڪﺮﺩ: ﭘﻴﺮﺯﻧﻰ ﺁﻣﺪ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﺎﺝ ﺷﻴﺦ ﺭﺟﺐ ﻋﻠﻰ ﺧﻴﺎﻁ ﺗﻬﺮﺍﻧﻰ ڪﻪ ﺍﻫﻞ ﻣڪﺎﺷﻔﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺁﻗﺎ ﭘﺴﺮﻡ ﺟﻮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺮﻳﺾ ﺷﺪﻩ ﻫﺮﭼﻪ ﺣڪﻴﻢ ﻭ ﺩﻭﺍ ڪﺮﺩﻩﺍﻡ ﺑﻰ ﻓﺎﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻃﺒﺄ ﺟﻮﺍﺑﺶ ڪﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ؛ ﻳڪ ﻓڪﺮﻯ بڪنید.
🍀ﺷﻴﺦ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﭘﺎﺋﻴﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻟﺤﻈﺎﺗﻰ ﺗﺎﻣﻞ ڪﺮﺩ، ﺑﻌﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭘﺴﺮﺕ ﺳﻠﺎّﺥ ﺍﺳﺖ؟ ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻪ. ﺷﻴﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺧﻮﺏ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﺩ!! پیرزن ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﺨﺎﻃﺮﺍﻳﻨڪﻪ ﮔﻮﺳﺎﻟﻪ ﺍﻯ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﻯ ﻣﺎﺩﺭﺵ ڪﺸﺘﻪ. ﻭ ﭘﺴﺮ ﺷﻤﺎ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺯﻧﺪﻩ ﻧﻴﺴﺖ، ﺩﻝ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻩ ﺁﻧﻬﻢ ﺩﻝ ﻳڪ ﺣﻴﻮﺍﻧﻰ ﻭ ﺁﻧﻬﻢ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺁﻩ ڪﺸﻴﺪﻩ....
🍀پیرزن ﮔﻔﺖ: ﺁﺷﻴﺦ ﻳﻚ ڪﺎﺭ ﺑڪﻦ ﭘﺴﺮﻡ ﻧﻤﻴﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮔﺮﻳﻪ ڪﺮﺩ. ﺁﺷﻴﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺁﺧﻪ ﻣﻦ ﭼﻪ ڪﺎﺭڪﻨﻢ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ڪﻪ ﻧﻴﺴﺖ. ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺩﻝ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻩ ﻭ ﺁﻩ ﺁﻥ ﺣﻴﻮﺍﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ ... ﻭ ﺑﻌﺪ ﺁﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﻫﻢ ﻣﺮﺩ.
🍀ببینید ﺍﻳﻦ ﺩﻝ ﻳڪ ﺣﻴﻮﺍﻧﻰ ﺭﺍ ﺳﻮﺯﺍﻧﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺗﻮ ﺩﻝ ﺍﻧﺴﺎﻥ ڪﻪ #ﺍﺷﺮﻑ_ڪﺎﺋﻨﺎﺕ ﺍﺳﺖ ﻣﻰ ﺭﻧﺠﺎﻧﻰ ﻭﺑﺪﺭﺩ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﻯ،
🌿ﻭﺍﻯ ﺑﺤﺎﻝ ﺁﻥ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻳﻰ ڪﻪ ﺩﻝ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﻨﺪ، ﺟﻮﺍﺏ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺪﻫﻨﺪ. ﺍﻯ #ﻣﺮﺩﻡ_ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺷﻴﺪ.....
#داستان
#مسیر_بندگی
#دلشکستن
@a_fatemi24
#همراه_با_قرآن
🔹 «یا اَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ)؛
🔹ای مردم! پروردگارتان را که شما و پیشینیان شما را آفریده پرستش کنید تا پرهیزکار شوید!»(بقره۲۱)
✍ در خیابان شمس تبریزی شهر تبریز زیارتگاهی وجود دارد که به قبر حمال معروفه.
#داستان
🔹فرد بی سوادی در تبریز زندگی میکرد و تمام عمر خود را در بازار به حمالی و بارکشی می گذراند تا از این راه رزق حلالی بدست آورد.
🔹یک روز که مثل همیشه در کوچه پس کوچه های شلوغ بازار مشغول حمل بار بود، برای آنکه نفسی تازه کند، بارش را روی زمین می گذارد و کمر راست می کند.
🔹صدایی توجه اش را جلب می کند؛ میبیند بچه ای روی پشت بام مشغول بازی است و مادرش مدام بچه را دعوا میکند که ورجه وورجه نکن، می افتی!
در همان لحظه بچه به لبه بام نزدیک می شود و ناغافل پایش سر میخورد و به پایین پرت میشود.
🔹مادر جیغی میکشد و مردم خیره میمانند.
حمال پیر فریاد میزند "نگهش دار"!
کودک میان آسمان و زمین معلق میماند، پیرمرد نزدیک می شود، به آرامی او را میگیرد و به مادرش تحویل میدهد.
🔹جمعیتی که شاهد این واقعه بودند همه دور او جمع میشوند و هر کس از او سوالی میپرسد:
یکی میگوید تو امام زمانی، دیگری میگوید حضرت خضر است، کسانی هم میگویند جادوگری بلد است و سحر کرده.
🔹حمال که دوباره به سختی بارش را بر دوش میگذارد،
خطاب به همه کسانی که هاج و واج مانده و هر یک به گونه ای واقعه را تفسیر می کنند،
به آرامی و خونسردی می گوید:
🔹" خیر، من نه امام زمانم، نه حضرت خضر و نه جادوگر،
من همان حمالی هستم که پنجاه شصت سال است
در این بازار میشناسید. من کار خارق العاده ای نکردم، بلکه ماجرا این است که یک عمر هر چه خدا فرموده بود، من اطاعت کردم، یکبار من از خدا خواستم، او اجابت کرد.
🔹اما مردم این واقعه را بر سر زبانها انداختند و این حمال تا به امروز جاودانه شد و قبرش زیارتگاه مردم تبریز شد.
🔹تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
🔸که خواجه خود روش بنده پروری داند
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄
@a_fatemi24
«اَلْݪّٰهُمَ عَجِّلْۡ لِوَلیِّٓڪَ اَلْفَرَجۡ»
روزمان را با #قرآن آغاز کنیم
🌹🌹👇انقلابیون باید امتحانات متعدد ومتفاوتی بدهند تا #یقین آنها به راهی که انتخاب کرده اند سنجیده شوند
🌹فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَلِيلاً مِنْهُمْ (249بقره ).....
پس هنگامى كه طالوت، سپاهيان را با خود بيرون برد، به آنها گفت: #خداوند شما را به يك نهر آب آزمايش مىكند، پس هر كه از آن بنوشد از من نيست و هر كس از آن نخورد از من هست، مگر آنكه با دست، مشتى برگيرد (وبياشامد.) پس (همين كه به نهر آب رسيدند،) جز اندكى همه از آن نوشيدند،
🌹نكته ها:
🌟اين آيه خبر از مردودى گروه زيادى از انقلابیون مىدهد كه از #صحنه امتحانات انقلاب (وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ )، سربلند بيرون نمي آیند.
🌟🌟🌟انقلابیون باید امتحانات متعدد ومتفاوتی بدهند تا یقین آنها به راهی که انتخاب کرده اند سنجیده شوند
🌟🌟پيروزى در يك مرحله از آزمايش، كافى نيست. افرادى در بعضى از مراحل #موفق مىشوند، ولى در مرحلهاى ديگر شكست مىخورند. در اين #داستان ( انقلاب حضرت طالوت) گروهى در ولایت پذیری مردود شدند ، گروهى در آزمايش شكم، شكست خوردند و گروهى در برخورد با دشمن خود را باختند.
🌟كسانى كه در طول مبارزه پشت سر امام امت حرکت کردند و #منحرف نشدند وثابت قدم ماندند ، حزب اللّهى هستند اما کسانی که پشت ولی خدا را خالی کنند و پشت خود را با ذخيره اموال بندند، مؤمن واقعى نيستند. «فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي»
🌿تدوین : رجبعلی بازیاد
@a_fatemi24