eitaa logo
فروشگاه کتاب حماسه
499 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
133 ویدیو
8 فایل
📚 گلچینی از بهترین و پرفروش ترین کتاب های عرصه جهاد و شهادت از ناشران برگزیده کشور 📦 ارسال به سراسر ایران 🛒 خرید کتاب با تخفیف : 🌐 https://yek.link/Hamaseh_Book 👤 @store_manager 🏣 قم، بلوار پیامبر اعظم، شهیدین(عباس آباد)، رو به روی مدرسه شهیدین
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 🔸 🔸 240صفحه|30000تومان|تخفیف ویژه 27000 تومان | 📚درباره کتاب: «خانم کارکوب» مجموعه خاطرات خانم «زهرا کارکوب» همسر رزمنده پاسدار «خداداد کارکوب زاده» و مادر سه شهید و دو جانباز است که با قلمی روان و توانا، خواننده را با حوادث و فراز و فرودهای بسیار و صبر و فداکاری یک مادر همراه می کند. 🌸ارتباط با ادمین: 🌸 @store_manager ☘️ فروشگاه کتاب حماسه ✅ @Store_hamaseh_book
📚 🔰 ✍️ — — — — — — — — — — 💠 «خانم کارکوب» مجموعه خاطرات خانم «زهرا کارکو» همسر رزمنده پاسدار «خداداد کارکوب زاده» و مادر سه شهید و دو جانباز است که با قلمی روان و توانا، خواننده را با حوادث و فراز و فرودهای بسیار و صبر و فداکاری یک مادر همراه می کند. خاطرات زنی است که با آغاز جنگ تحمیلی و محاصرۀ آبادان، به‌همراه همسر و پنج فرزند برومندش راهی جبهه‌های جنگ و دفاع از میهن شدند و با حوادث و فراز و فرودهای بسیار در زندگی دست‌وپنجه نرم کردند. مجموعه خاطرات خانم «زهرا کارکو» همسر رزمندۀ پاسدار خداداد کارکوب ‌و مادر سه شهید و دو جانباز است که با قلمی روان، خواننده را با حوادث و سختی‌های زندگی و صبر و فداکاری یک مادر شهید همراه می‌کند. رضیه غبیشی از نویسندگان حوزۀ دفاع مقدس و از جانبازان و همسر شهید است. این کتاب در پنج فصل به زندگی خانم زهرا کارکو می‌پردازد. ازجمله آثار فاخر او می‌توان به ملاصالح اشاره کرد. 💳 قیمت روی جلد:72000تومان 🎁 قیمت با :61000تومان 🔻 ثبت سفارش 👇👇 🆔 @Store_Manager — — — — — — — — — ☘️فروشگاه کتاب حماسه ✅ @Hamaseh_Book
فروشگاه کتاب حماسه
📚 #خانم_کارکوب 🔰#شهید_کاظمی ✍️ #رضیه_قبیشی — — — — — — — — — — 💠 #معرفی_کتاب «خانم کارکوب» مجموعه
تسبیح میان انگشتانم می‌چرخید و لب‌هایم می‌جنبید. صدای تلفن بلند شد. رؤیا گوشی را برداشت. نگاهی به من کرد و گفت: «یه آقایی می‌گه برای تکمیل فرم یارانه‌هاتون شب می‌آیم منزلتون.» با بی‌حالی گفتم: «بهش بگو بیاد.» شب از راه رسیده بود که زنگ در خانه به صدا در آمد. رؤیا دکمۀ آیفون را زد و به‌طرف در ورودی رفت. صدای خانم همسایه را شنیدم که با رؤیا احوال‌پرسی می‌کرد. سرم را به‌طرف در چرخاندم. خانم همسایه داخل آمد. با هیجان حرف می‌زد و ناگهان صدای همهمه در حیاط شنیدم. بلند شدم. حیاط پر از عکاس و فیلم‌بردار و محافظ شده بود. رؤیا ذوق‌زده و حوشحال جیغی کشید. به هول‌وولا افتاده بود. داخل آمد: «مامانی، آقا اومده. پاشو، آقا! آقا اومده.» به‌سمت حیاط اشاره می‌کرد. نمی‌دانستم خودم را آماده کنم یا اطرافم را جمع‌و‌جور کنم. آقا داخل حیاط آمده بود. چادر به سر کشیدم و در بالای پله ورودی خانه ایستادم. از هیجان تمام تنم به رعشه افتاده بود، با صدایی که گریه و خنده قاطی بود، رو به آقا کردم: «گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم، چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی.» 🔻 ثبت سفارش 👇👇 🆔 @Store_Manager — — — — — — — — — ☘️فروشگاه کتاب حماسه 🇮🇷@Hamaseh_Book