eitaa logo
⚜ بزم اندیشه ⚜
1.2هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
108 ویدیو
0 فایل
💠 گزیده‌ای از بیانات سرکار خانم فاطمه میرزایی، در قالب کدهای کوتاه، عکس‌نوشته و نکات برگرفته از دروس 💠 🌐 سایت: hamgaman-institute.ir 📱ارتباط با ادمين: @Admiin_Kanall
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷🔷 📄📄📄📄 🔷🔷 لینک‌ خلاصه دروس قیامت کبری (جلسات ۲۱ تا ۳۰) سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر تهران محرم و صفر 1441 جلسۀ بیست‌ویکم: saehat.ir/خلاصه-دروس/محرم-1441---قیامت-کبری/کوانتومی جلسۀ بیست‌ودوم: saehat.ir/خلاصه-دروس/محرم-1441---قیامت-کبری/نظریات-هاوکینگ جلسۀ بیست‌وسوم: saehat.ir/خلاصه-دروس/محرم-1441---قیامت-کبری/مقایسۀ-اجمالی-نظریۀ-هاوکینگ-و-حکمت-ملاصدرا جلسۀ بیست‌وچهارم: saehat.ir/خلاصه-دروس/محرم-1441---قیامت-کبری/قانون-جذب جلسۀ بیست‌و‌پنجم: saehat.ir/خلاصه-دروس/محرم-1441---قیامت-کبری/ثابت-بی%E2%80%8Cقرار جلسۀ بیست‌وششم: saehat.ir/خلاصه-دروس/محرم-1441---قیامت-کبری/خلق-جدید جلسۀ بیست‌وهفتم: saehat.ir/خلاصه-دروس/محرم-1441---قیامت-کبری/دلایل%20نقلی%20اثبات%20معاد_قیامت%20کبری_خانم%20لطفی%20آذر جلسۀ بیست‌و‌هشتم: saehat.ir/خلاصه-دروس/محرم-1441---قیامت-کبری/عین%20ثابته_قیامت%20کبری_خانم%20لطفی%E2%80%8Cآذر جلسۀ بیست‌و‌نهم: saehat.ir/خلاصه-دروس/محرم-1441---قیامت-کبری/مرگ%20اختیاری_قیامت%20کبری_خانم%20لطفی%E2%80%8Cآذر جلسۀ سی‌ام: saehat.ir/خلاصه-دروس/محرم-1441---قیامت-کبری/سرانجام-طبع-و-وجود 🔷🔷 📄📄📄📄 🔷🔷 @Lotfiiazar
او شهید شد، کاش ما شاهد شویم این اولین بار نیست! اگر کسی سیر را بشناسد، می‌داند همواره چنین خون‌هایی ریخته شده تا دل‌ها تکان بخورد. از آغاز بوده‌اند؛ از شهدای صدر اسلام و بعدها شهید اول و ثانی و...؛ تا (قدّس‌سرّه) که با خون شهدایش کلّ دنیا را تکان داد. منتها هر زمان در حدّ خودش کار می‌کند و تأثیر می‌گذارد. امروز هم خون ریخته است. ما جریان شهدای قبل را در تاریخ می‌خوانیم؛ اما امروز در سیر جریان این خون هستیم و جوشش آن را می‌بینیم که چطور در دنیا جاری می‌شود و همه را تکان می‌دهد. هنوز چیزی نگذشته، خیلی‌ها افکارشان، خیالاتشان و اصلاً عالمشان عوض شده؛ و این تازه شروع ماجراست. مانده تا ببینیم این خون با دنیا چه می‌کند و چه ثمراتی در جامعۀ جهانی به ارمغان می‌آورد. اما... ، سیر خود را کرده و به اوج معراجش رسیده است. باقی ماجرا، برای ماست که چگونه با او برویم و با جریان خونش جاری شویم. شور و احساس این واقعه، دل‌ها را به انقلاب انداخته است. اما نکند فقط سطح قضیه را ببینیم و در حدّ شعر و گریه و روضه توقف کنیم! بالأخره روزی، داغیِ این داغ کمتر می‌شود و سر و صداها می‌خوابد. آنچه خواهد ماند، سریان این خون در رگ‌های پیکرۀ انسانیت است. اگر آن را پیدا نکنیم، در جای خود راکد می‌مانیم و دوباره به زندگی روزمره‌مان برمی‌گردیم. حقیقت خون شهید، هدف و اوست که جاری شده؛ ما باید با این هدف و فرهنگ حرکت کنیم. باید ببینیم در چه عالمی هستیم. باید مراتب وجودمان تغییر کند. محال است کسی نداند گیر کارش کجاست. باید ببینیم کدام رتبۀ ، ما را نگه داشته و مانع از ادراک وجود در ما شده؛ سریعاً خونش را بریزیم که با این خون جاری شود و برود؛ وگرنه در سطح می‌مانیم. این شهید، ماهیت خود را در حضرت حق تعالی فانی کرد و فانی شد. پیکری را که استعداد داشت بالاترین حقایق انسانی و اسماء الهی را به ظهور برساند، کاملاً از استعداد درآورد و تمام آنچه را می‌توانست، نه تنها برای خود، که برای جهانیان به عینیت کشاند؛ تا آنکه یک‌پارچه روح و ربّانی شد و به کلی از ماده رهید تا در سطحی بسیار بالاتر، تأثیرات وجودش را برساند. پس این خون و این ، از نوعِ گذشتن از جزئیاتِ و دل‌بستگی‌ها نیست. از مراتب ماهیتمان باید رها شویم. چرا؟ چون با قدم رتبۀ خود نمی‌توانیم در این جریان برویم. نه که نتوانیم؛ اما خیلی جاها به غفلت می‌افتیم. پس باید رتبه‌ای را که در آن مانده‌ایم، بشکنیم تا خونش جاری شود و با خون شهید برود؛ که خون او ساری و جاری شده و هرگز غفلت و ایستایی نخواهد داشت. شکّی نیست که این خون‌ها برای ما حجّت‌اند؛ حجّت رهایی، حجّت آزادی؛ حجّتِ کندن از قیود و حدود که همان مراتب ماهیت‌اند. یکی از این مراتب، است یعنی درک ما از جزئیات و قوانین که مستلزم حیات مادی است. راحتی، سختی، رفاه، عدم امکانات، سلامتی، بیماری و...؛ این‌ها خاصیت دنیاست؛ همان قیودی که باید از آن‌ها بگذریم و رها شویم. یعنی در هر موقعیتی وجود را ببینیم و راحت باشیم؛ چه در جمال‌ها و آنچه برایمان خوش است، چه در جلال‌ها و آنچه ناخوش است. دیگر ببینیم چه می‌کنیم و چه سهمی برمی‌داریم. با کسی هم کار نداشته باشیم. خودمان فانی شویم و برویم؛ وگرنه باخته‌ایم و دیر نخواهد بود که افسوس خواهیم خورد! پس یک‌باره تصمیم بگیریم و حرکت کنیم؛ که با عظمت این جریان، دیگر جای حرکت تدریجی نیست. تا الآن به تدریج رفته‌ایم؛ اما هر تدریجی، حرکت دفعی را به دنبال دارد. درخت از وقتی دانه است، به تدریج رشد می‌کند تا به تنه و برگ و شکوفه برسد و میوه دهد؛ اما میوه، در لحظه می‌رسد و چیدنی می‌شود. امید که ما هم از قافله جا نمانیم و اگر توفیق شهادت نداریم، لااقل توفیق خون شهدا را داشته باشیم و به رفاقت آنان باریابیم که خوش رفقایی هستند؛ به قول خدایشان: "وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقاً" (سورۀ نساء، آیۀ 69). برگرفته از @Lotfiiazar
همواره موجب بیداری دل‌ها بوده و هستند. اما چرا باید خون بهترین‌های خدا بر زمین بریزد تا ما بیدار شویم؟ درست است که این شهادت‌ها، زمینهٔ ظهور حق را فراهم می‌کند. اما خدا که از آغاز، اراده نکرده این‌گونه ظهور کند! او نخواسته دنیا و حیات زمینی، این شود که هست. اما وقتی ما به همین رتبهٔ ماهیت، راضی شدیم و همین جا خوابمان برد، چاره‌ای نمی‌ماند جز خون، آن هم گران‌بهاترین خون‌ها! یعنی هرگاه بشر، کار را به اینجا برساند، این شهادت‌ها مقتضی ظهور ارادهٔ حق می‌شود. پس چرا این مقتضی را عوض نکنیم تا نیاز نباشد برای آگاهی و بیداری ما، خون عزیزان خدا بر زمین بریزد؟ چگونه مقتضیات ظهور حق را عوض کنیم؟ با عوض کردن ماهیتمان! یعنی مراتب ماهیت را فانی کنیم و بالا برویم. آن‌وقت به جای اینکه حسرتِ رفتن آن‌ها را بخوریم، در حضورشان بیدار می‌شویم و با نور وجودشان طعم شیرین حق را می‌چشیم. حیف نیست؟ برگرفته از @Lotfiiazar
@Lotfiiazar
سمعک به گوش‌هايمان گذاشت عينک به چشم‌هايمان زد كفش، پايمان كرد نقشهٔ راه را به ما داد ثمرهٔ قلبش را با بستن سربند «يا حسين» همراهمان كرد پشت سر خودمان و سياهى‌هايمان آب پاشيد و بدرقه كرد ما را سوى طريقى كه جز قلب، عظمتش را نفهمید و ما را وداع گفت وداعى پر از رسيدن مملو از مرحبا و سلام به راستی چه كسى می‌تواند مانند او، این‌گونه با نبودنش بودن را به ما بچشاند؟ چه كسى از ميان ما اين‌گونه می‌رود، اما آمدنى‌ها را به جا می‌گذارد؟ و چه كسى این‌گونه چشم باز می‌كند، هنگامى كه چشمانش بسته می‌شود؟ 💕 @Lotfiiazar
سلام به همه بدون دسته‌بندی بدون عنوان‌دار کردن کسی راستش دلم یک‌مدلی است؛ می‌ترسد، از حرف‌هایی مثل «من اینجا کار می‌کنم تو آنجا، من بالاترم تو پایین‌تر»؛ می‌ترسد از تفکیک کردن و دوتا شدن، از بی‌هم‌دلی! شما هم این حس را دارید که این روزها تکراری ولی تازه است؟ تکرار است چون در هر دوره به نحوی، یاری ممتاز می‌شود و می‌رود؛ و تازه است چون این بار آدم‌ها جور دیگری کنار هم جمع شده‌اند. انگار همه، تفاوت‌ها را کنار گذاشته‌اند و فقط با دل آمده‌اند. فارغ از جناح و ظاهر و پوشش و سن و سال و منصب و مقام. آدم دلش برای این هم‌صدایی غنج می‌رود؛ برای یکی خواستن و یکی شدن. کاش بمانیم در همین حال؛ و احساسمان ریشه‌دار شود و دیگر هیچ‌وقت مثل قبل پراکنده نشویم. می‌گویند هرگاه نعمت اصلی خدا که همان ولایت است، زیاد نادیده گرفته شود، خون یکی از خاص‌های خدا ریخته می‌شود تا از برکتش به خود آییم و بیدار شویم. اما کاش این بار بیدار بمانیم؛ تا خدا دیگر خاص‌هایش را نبَرد. کاش بشویم همان‌هایی که لایق‌اند با این خاص‌ها مرتبط باشند، آن‌ها را ببینند، با آن‌ها بروند و بیایند، حرف بزنند، با نورشان حرکت کنند و با هم به مقصد برسند. کاش دیگر تنبیه نشویم! راستی دیدید ترامپ، قمارباز خوبی هم نبود؟ از پسِ یک محاسبهٔ کودکانه هم برنیامد و باز باخت. چقدر دل آدم می‌گیرد از هم‌وطنانی که هنوز سنگ آمریکا را به سینه می‌زنند و چقدر دل آدم، محکم است به پیروزی نور خدا و عاقبت‌به‌خیریِ دنیا. دوباره راستی، حواسمان به پیشنهادها و نوشته‌هایی که ارسال کردید، هست. همه را خواندیم، باز هم سپاس از همراهی‌تان. کم‌کم آن‌ها را با خودتان هم در میان می‌گذاریم تا ببینیم کدامشان را اجرا کنیم. به امید هم‌هوا شدن و به یک هوا ماندن در مدار یار، ادامه‌دار بمانید و بمانیم @Lotfiiazar
شب‌به‌خير فرمانده يادم نمی‌رود شب‌هایی كه چشمانت باز بود و تنها در سايهٔ امن نگاهت می‌توانستيم يک دل سير استراحت كنيم. اين شب‌ها اما بی تو خواب، بعيدترين اتفاق ممكن است! مثلاً همين امشب هرقدر تمركز كردم، ذهنم از رفتنت خالی نشد كه نشد. بعد شروع كردم به شمردن معكوس؛ اعداد كم می‌آمد. و بيشتر كه سعی كردم، ديدم ديگر دلم نمی‌خواهد بخوابم. آن شب هم همهٔ ما خواب بوديم كه تو رفتی! می‌ترسم در ميان اين‌همه سايه‌روشن و لابه‌لای لابی‌های دنيای سياست فراموشت كنيم! يادمان برود كه شب‌ها چرا بيدار می‌ماندی و به ما شب‌به‌خير می‌گفتی! اينجا در اتاق من ساعت شماطه‌داری است كه عقربه‌هايش روی ١:٢٠ گير كرده و هرچه تلاش می‌كنم، زمان نمی‌گذرد! فرمانده جان حالا پس از سال‌ها بی‌خوابی می‌توانی يک دل سير استراحت كنی. هرچند با شناختی كه از چشمان عاشقت دارم، می‌دانم باز هم روح مهربانت همچون پدری وظيفه‌شناس از عالم ملكوت، مراقب سرزمين قلب‌هامان هست و هرگز رهايمان نمی‌كند. شب‌به‌خير، فرمانده عشق. ما تا صبح بيداريم. آيا صبح نزديک نيست؟ @Lotfiiazar
سردار بزرگی به شهادت رسید و وعدهٔ یک انتقام سخت داده شد. در پاسخ این تهاجم غیرانسانی، اقدام موشکی انجام گرفت؛ و این تنها آغازی بود برای انتقام سخت که همانا اخراج کامل تروریست‌های آمریکایی از تمام منطقه است. اما این بخش ماجرا که در حیطهٔ کار نیروهای نظامی است. پس سهم ما چه می‌شود؟ مگر او سردار ما نبود؟ مگر ما داغدار شهادتش نشدیم؟ نمی‌خواهیم انتقام بگیریم؟! سردار که فقط فرمانده جنگی نبود. او شیر میدان بندگی و معرفت بود؛ ذوب در بود. اگر هم می‌جنگید، نه فقط برای حفظ خاک، که برای حفظ آیین انسانیت در مقابل آیین شوم شیطنت بود. آمریکا هم یک شخص یا حتی یک دولت نیست. یک و سبک زندگی است که عشق و ایمان و وطن ما را نشانه گرفته و در صدد ترور فرهنگمان است. اگر می‌خواهیم از این شیطان بزرگ، انتقامی سخت بگیریم، باید گرایش به این فرهنگ را به طور کامل از سرزمین و زندگی‌مان خارج کنیم و عرصه را برای حاکمیت فرهنگی که سردار عزیزمان می‌خواست، خالی نماییم. @Lotfiiazar
🌅 حضرت فاطمه(سلام‌الله‌علیها) می‌فرمایند: «إِنْ كُنْتَ تَعْمَلُ بِمَا أَمَرْنَاكَ وَ تَنْتَهِي عَمَّا زَجَرْنَاكَ عَنْهُ فَأَنْتَ مِنْ شِيعَتِنَا وَ إِلَّا فَلا» اگر به آنچه تو را به آن فرمان می‌دهيم عمل كنى، و از آنچه برحذر می‌داريم دورى كنى، از شيعيان ما هستى، و الّا هرگز [شیعه نیستی]. بحارالأنوار، جلد ۶۵، صفحۀ ۱۵۵ @Lotfiiazar
سوت مسابقه زده شده و من با در جاده‌ به‌ راه افتاده‌ام. شرط برنده شدن، زودتر رسیدن نیست، سالم رسیدن است. حرف‌های مربی را در ذهنم مرور می‌کنم: «اگر می‌خواهی سالم برسی، - اسیر دیدنی‌های پر زرق‌وبرق اطرافت نشو. - به صداهایی که تو را گمراه می‌کنند، گوش نده. - بارها از و ترفندهایش برایت گفته‌ام؛ دوستی‌اش را نپذیر. - در تمام مسیر فقط دنبال این باش که خودت را بشناسی.» رسیدن به پایان مسابقهٔ انسانیت، کار سختی نیست؛ اگر حر‌ف‌های مربی‌ام را موبه‌مو اجرا کنم. برگرفته از بحث @Lotfiiazar
@Lotfiiazar