گفتم: عجب شبی است!
چه غربتی... چه دردی...
آخر زینب(سلاماللهعلیها) چگونه تاب آورد اینهمه تنهایی و بلا را؟
این چه مصیبتی است برای خوبرویان خدا؟ چرا باید دلهای عاشق، چنین آتش بگیرند؟
نمیشد اینهمه سخت نباشد؟!
گفت: نمیشد!
رمز هستی همین است.
تا نسوزی، زیبا نمیشوی.
پروانههایی که نسوختهاند، اینهمه دوستداشتنی نیستند.
باید نیست شوی، تا همهچیزِ عالم باشی.
راه دیگری ندارد.
تا همهٔ وجودت پر از زخم نباشد، مرهم دردها نمیشوی.
تا همهٔ پر و بالهایت نریزد، بال پرواز همه نمیشوی.
تا خونت را قطرهقطره ندهی، اینهمه در رگها جاری نمیشوی.
تا جانت به لب نرسد، جان نمیدهی و زنده نمیکنی.
هرچه بنده باشی، تا چنین بر سر نی علَم نشوی، دلبریات پیدا نیست.
اگر زندگیات عادی باشد، غمت عادی باشد، خودت هم عادی هستی، مثل بقیه؛ خاص نمیشوی.
اگر این نبود، #عاشورا ابدی نمیشد؛
داغش همیشه تازه نبود.
زینب(سلاماللهعلیها) هم سوخته بود که عاشقانه تاب آورد و خود، معشوقترین چشم عالم شد؛ هستی در حسرت نگاهش.
و تو دلت برای او نمیسوزد!
پرپر میزنی تا زودتر برسی و زیباییاش را در آغوش بگیری؛ تا دلت به عشق، آرام گیرد.
راستی اگر #کربلا آتش بیمنتهای غم در دلها نمیانداخت، شیرینترین دریای عاشقی چگونه آفریده میشد؟
اصلاً تو چطور عاشق میشدی؟
گفتم: دوستت دارم
و دیگر هیچ...
#من_مال_توام
#شام_غریبان
#ما_رأیت_إلّا_جمیلا
#حضرت_زینب (سلاماللهعلیها)
🌐 Saehat.ir
📱 @Lotfiiazar