👶 #دردانه
❣ خداوند خواست تا انسان، برترین باشد...
وقتی مهمان میآمد، پسرم از این رو به آن رو میشد. از پسر #مطیع و #آرام همیشگی تبدیل میشد به یک هیولای حرفگوشنکن! صداهای عجیب درمیآورد، به مهمان بیاحترامی میکرد، به شکل عجیبی همه چیز را به هم میریخت و... .
واقعاً درمانده شده بودم. وقتی با همسرم در اینباره صحبت کردم، گفت: «فکر میکنم او با این کارها میخواهد توجه تو را جلب کند؛ چون وقتی مهمان میآید، دیگر به او توجه نمیکنی، انگار اصلاً وجود ندارد!»
راست میگفت. من آنقدر گرم صحبت با مهمان و پذیرایی از او میشدم، که پسرم را از یاد میبردم. او هم سعی میکرد با انجام کارهایی که مطمئن بود عصبانیام میکند، توجه مرا به دست آورد.
دفعۀ بعد که مهمان آمد، برای پسرم هم بشقاب میوه گذاشتم و به او هم چای و شیرینی تعارف کردم. او هم کار خارج از قاعدهای نکرد؛ چون مطمئن شده بود من او را میبینم و به شخصیتش #احترام میگذارم.
#برداشت_آزاد
📱@Lotffiazar
🌐 http://hamgaman-institute.ir
👶 #دردانه
❣ خداوند خواست تا انسان، برترین باشد...
مشغول آشپزی بودم و #پسرم داشت ماجرایی را با آب و تاب برایم تعریف میکرد. همان موقع دستم به ظرف زردچوبه خورد؛ افتاد و فرش آشپزخانه را کثیف کرد.
من از این خرابکاری بهشدت کلافه شدم و نگران بودم که نکند رنگ زرد از روی فرش پاک نشود. سر پسرم داد زدم که: «اَه، همش تقصیر توئه که حواسمو پرت میکنی!» او هم هاج و واج نگاهم میکرد و نمیدانست دقیقاً اشتباهش چه بوده است.
بعدها که با ذهنی #آرام دربارۀ آن اتفاق فکر کردم، دیدم پسرم واقعاً گناهی نداشت؛ من باید بیشتر مراقب میبودم، نه اینکه دنبال مقصری جز خودم بگردم تا کمی آرام شوم!
یادم افتاد که #مادرم نیز همین کار را با من میکرد. وقتی مرتکب اشتباهی میشد، تقصیر را گردن من میانداخت که حواسش را پرت کردهام؛ و من از این کارش بهشدت ناراحت میشدم. حالا خودم دقیقاً همین کار را با پسرم کرده بودم!
دیگر کجا رفتاری با فرزندم داشتهام که مادرم قبلاً با من داشته و نهتنها مطلوبم نبوده، بلکه از آن ضربه هم خورده بودم؟
#برداشت_آزاد
📱@Lotffiazar
🌐 http://hamgaman-institute.ir