﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_الیاس( ع)
🦋نصيحتى عميق از الياس عليهالسلام🦋
🌱حضرت الياس عليهالسلام در سير و سياحت خود در صحرا به يكى از سياحان رسيد، و ساعتى، با هم همدم شدند. بين الياس و سياح، گفتگوى زير رخ داد:
الياس: آيا ازدواج كردهاى؟
سياح: نه.
الياس: حتماً ازدواج كن، و از تنها زندگى كردن بيرون بيا.
سياح: بسيار خوب ولى با كدام بانويى، با چه ويژگىهايى ازدواج كنم.
🌿الياس: به تو نصيحت مىكنم، با بانويى كه داراى يكى از اين چهار خصلت باشد ازدواج نكن تا داراى زندگى آرام گردى. آن چهار خصلت عبارت است از:
1 - با زن مختلعه، يعنى زنى كه بدون جهت، تقاضاى جدايى از همسرش دارد.
2 - با زن مباريه يعنى زن خودخواه فخرفروشى كه به چيزهاى واهى افتخار مىكند.
3 - با زن عاهره يعنى زنى كه مرزهاى شرم و عفت را رعايت نكرده و بىبند و بار است.
4 - با زن ناشزه يعنى زن بلندپروازى كه مىخواهد بر شوهرش چيره گردد، و اطاعت از شوهر نكند.
┏━━━🍃💞🍂━━━┓
@hamyanquran
┗━━━🍂💞🍃━━━
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_سلیمان_ابن_داوود_علیه_السلام
#قسمت_پنجم🦋
🦋تواضع حضرت سليمان عليهالسلام در برابر خدا🦋
🌻 با اینکه حضرت سلیمان دارای آن همه مقامات عالی و حکومت سراسری جهان بود هرگز مغرور نشد و زندگی بسیار ساده ای داشت. به فرموده امام صادق علیه السلام غذای از گوشت و نان نرم گرفته شده از آرد سفید را در اختیار مهمانانش می گذاشت و اهل و عیالش نان خشک و زبر می خوردند و خودش نان جوین سبوس نگرفته می خورد.
🌿روزی حضرت سلیمان علیه السلام از بیت المقدس بیرون آمد در حالی که سیصد هزار تخت در جانب راست او بود که انسانها عهده دار آن بودند و سیصد هزار تخت در جانب چپ او وجود داشت که جن ها بر آنها گمارده شده بودند. به پرندگان فرمان داد بر روی لشگرش سایه بیافکنند، به باد فرمان داد تا آنها را به مدائن برساند؛ باد ماموریت خود را انجام داد، سپس از آنجا به منطقه اسطخر بازگشت و شب را در آنجا به سر برد. فردای آن شب به جزیره 🌻«برکاوان» (واقع در فارس) رفت. سپس به باد فرمان داد آنها را به سرزمین گود فرود آورد. باد چنین کرد. آنها در سرزمینی فرود آمدند که نزدیک بود پاهایشان به آبهای زیر زمین برسد. بعضی از حاضران به دیگران گفتند: «آیا حکومت و سلطنتی بزرگتر از این دیده اید؟» بعضی جواب دادند: نه هرگز چنین شکوه و عظمتی نه دیده ایم و نه شنیده ایم. فرشته ای از آسمان فریاد زد: پاداش یک تسبیح بزرگتر است از آنچه شما مشاهده کردید.
🌿بر همین اساس روزی حضرت سلیمان علیه السلام با اسکورت و شکوه پادشاهی عبور می کرد در حالی که پرندگان بر سرش سایه افکنده بودند و جن و انس در اطرافش با کمال ادب و احترام عبود می نمودند. در مسیر راه دید عابدی در گوشه ای مشغول عبادت خدا است. آن عابد هنگامی که موکب پرشکوه سلیمان را دید به پیش آمد و گفت: «ای پسر داود! براستی خداوند سلطنت و امکانات عظمیمی در اختیارت نهاده است!»
حضرت سلیمان که هرگز به جاه و مقام دل نبسته و مقامات ظاهری او را مغرور ننموده بود، به عابد چنین فرمود:
لتسبیحه فی صحیفه مومن خیر مما اعطی لابن داود، فان ما اعطی ابن داود یذهب و التسبیح تبقی
🌻ثواب یک تسبیح خالص در نامه عمل مومن از همه آنچه خداوند به سلیمان داده بیشتر است زیرا ثواب آن تسبیح در نامه عمل باقی می ماند ولی سلطنت سلیمان از بین میرود.
آری سلیمان علیه السلام با آن همه امکانات و عظمت این گونه متواضع بود.
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_یونس(ع)
#قسمت_پنجم🦋
🦋نجات يونس و بازگشت او به سوى قوم خود🦋
🌻 آرى، حضرت يونس عليهالسلام وقتى كه در شكم ماهى بزرگ قرار گرفت در همان جا دل به خدا بست و توبه كرد، خداوند به ماهى فرمان داد، تا يونس را به ساحل دريا ببرد و او را به بيرون دريا بيفكند.
🌿يونس همچون جوجه نوزاد و ضعيف و بى بال و پر، از شكم ماهى بيرون افكنده شد، به طورى كه توان حركت نداشت.
🌻لطف الهى به سراغ او آمد، خداوند در همان ساحل دريا، كدوبُنى رويانيد يونس در سايه آن گياه آرميد و همواره ذكر خدا ميگفت و كم كم رشد كرد و سلامتى خود را بازيافت.
🌿در اين هنگام خداوند كرمى فرستاد و ريشه آن درخت كدو را خورد و آن درخت خشك شد.
🌻خشك شدن آن درخت براى يونس، بسيار سخت و رنج آور بود و او را محزون نمود. خداوند به او وحى كرد: چرا محزون هستى؟ او عرض كرد: اين درخت براى من سايه تشكيل مىداد، كرمى را بر آن مسلط كردى، ريشهاش را خورد و خشك گرديد.
🌿خداوند فرمود: تو از خشك شدن يك ريشه درختى كه، نه تو آن را كاشتى و نه به آن آب دادى غمگين شدى، ولى از نزول عذاب بر صد هزار نفر يا بيشتر محزون نشدى، اكنون بدان كه اهل نينوا ايمان آوردهاند و راه تقوى به پيش گرفتند و عذاب از آنها رفع گرديد، به سوى آنها برو.
🌻و به نقل ديگر: پس از خشك شدن درخت، يونس اظهار ناراحتى و رنج كرد، خداوند به او وحى كرد: اى يونس! دل تو در مورد عذاب صدهزار نفر و بيشتر، نسوخت ولى براى رنج يك ساعت، طاقت خود را از دست دادى.
يونس متوجه خطاى خود شد و عرض كرد:
🌿يا رَبّ عفوَكَ عَفوَكَ؛ پروردگارا، عفو تو را طالبم، و در خواست بخشش مىكنم.
🌻يونس به سوى نينوا حركت كرد، وقتى كه نزديك نينوا رسيد، خجالت كشيد كه وارد نينوا شود، چوپانى را ديد نزد او رفت و به او فرمود:
برو نزد مردم نينوا و به آنها خبر بده كه يونس به سوى شما مىآيد.
🌿چوپان به يونس گفت: آيا دروغ مىگويى؟ آيا حيا نمىكنى؟ يونس در دريا غرق شد و از بين رفت.
🌻به درخواست يونس، گوسفندى با زبان گويا گواهى داد كه او يونس است، چوپان يقين پيدا كرد، با شتاب به نينوا رفت و ورود يونس را به مردم خبر داد. مردم كه هرگز چنين خبرى را باور نمىكردند، چوپان را دستگير كرده و تصميم گرفتند تا او را بزنند، او گفت: من براى صدق خبرى كه آوردم، برهان دارم، گفتند: برهان تو چيست؟ جواب داد: برهان من اين است كه اين گوسفند گواهى مىدهد. همان گوسفند با زبان گويا گواهى داد. مردم به راستى آن خبر اطمينان يافتند، به استقبال حضرت يونس عليهالسلام آمدند و آن حضرت را با احترام وارد نينوا نمودند و به او ايمان آوردند و در راه ايمان به خوبى استوار ماندند و سالها تحت رهبرى و راهنمايىهاى حضرت يونس عليهالسلام به زندگى خود ادامه دادند.
http://eitaa.com/joinchat/1222639635C424d1b4ace