زندگی یه رنگی داره
که اگ از بعضی حالت ها خارج شه، رو به بی رنگی میره
اثر نمیزاری
خلق نمیکنی
تغییز نمیدی
منفعل میشینی نگاه میکنی قاب میگیری هرچی جلوی چشمت هست رو
کنش پذیر راه میری،متاثر نگاه میکنی
نظر و کار و حرفت از دلت نیست
از هر چی بهتر ب نظر برسه اَست
کم کم قالب میگیری
شکلی میشی که شبیهت نیست
یادت میره ساخته هاتُ
یادت میره تصویرتُ
تقلید شده مهره ی اصلی زندگیت
و پاهات نمیچرخه به سمتی ک میخوای
جای مهم و فوری توی زندگیت تغییرمیکنه
بی رنگ میشی و توهم رنگ داری
دیگه نمبینی،نگاه میکنی
نمیشنوی،گوش میدی
حرکت نمیکنی،جنبش داری
اینجاست که بی تفاوت میشی
درد نداری اما خسته ای
اینجاست که هیچ اراده ای از خودت نمیتونه بلدنت کنه
گم میشی،توی خودت،چیزهایی ک همیشه برات مهم بوده
Qeysar-Aminpour-sometimes.mp3
زمان:
حجم:
2.3M
مثلایکی از اون شعرایی ک به هرچیزی میچسبه
قبلا فکرمیکردم اگه ادمی باهام بد حرف میزنه
عصبانیه،خشم داره یا توهین میکنه
شخصیت منو میاره پایین
یا
داره به من توهین میکنه
اون به من اسیب میزنه
اما الان
فکرمیکنم اون ادم توی دلش،توی زندگیش،چه کمبودهایی داشته
چه چیزی از درون داره ازارش میده که رفتار بیرونیش این شده؟؟
فکرمیکنم
این ادمی ک تبدیل به این شده
کجا و چی باعثش شده؟
چجوری میشه اون خلا رو براش پر کرد؟
که کمی اروم تر شه؟؟؟