eitaa logo
همراه شهدا🇮🇷
2.3هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
7.1هزار ویدیو
73 فایل
ٖؒ﷽‌ 💌#شهـבا امامزاבگاט عشقنـב كـہ مزارشاט زيارتگاـہ اهل يقين است. آنها همچوט ستارگانے هستنـב کـہ مے تواט با آنها راـہ را پیـבا کرב. پل ارتباطی @Mali50 @Hamrahe_Shohada #کپی_ازاد
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀 دراز کشیده بودیم. با کلی ذوق و شوق بهش گفتم: اوج آرزوم اینه که پولدار بشیم، یه خونه🏘 تو بهترین نقطه ، سفر های خارج، گشت و گذار و... 🍀ازش پرسیدم خب تو آرزوت چیه؟! نه گذاشت نه برداشت گفت: 🕊🌷 @Hamrahe_Shohada
💫 : باید کاری کرد که نسل جدید و نسلهای بعد، از این ظرفیت، از ذخیره ی عظیم و گنج تمام نشدنی استفاده ی روحی کنند؛ امید پیدا کنند و خودشان را بشناسند. 🗓 ۱۳۸۴/۰۶/۳۱
ای تمام آمــــــــــ❤️ــالم امروزمـــــ☀️ دستگیرم تو باشــ🙏
معرفی کتاب راستی دردهایم کو؟ 🌱 بریده هایی از کتاب: ۱-تو از اون مردهای عاشق‌پیشه می‌شی؛ چون به نامحرم نگاه نمی‌کنی. ۲-اما من از چیزهای نادرستی که برایمان طبیعی شده، می‌ترسم. ۳-خدایا، یا مرا از زمین بردار یا دست من زمین‌گیر را بگیر! گناه غرقمان کرده و غفلت، دلمان را سیاه کرده. نشانه‌اش می‌خواهی؟ همین بی‌تفاوتی است. حیوان اگر ببیند، می‌رنجد؛ ولی انسان به جایی می‌رسد که نمی‌رنجد. خدایا، کمکم کن! مرا آزاد کن از بند نفسانیت و هوس‌ها. خدایا، بندهٔ تو که باشم، آزادترین مخلوقم. 🕊🌱 🕊🌱 @Hamrahe_Shohada
در اسارت حسین پیراینده🍃⚘🍃 در تاریخ ۱۳۳۶/۰۹/۰۷ در شهر تهران در خانواده ای متدین و مذهبی متولد شد. ۳۳ ساله بودو مجرد ۵# سال ایشان در اردوگاه های عراق ، در اسارت بود. تا پایان دوره متوسطه در رشته ریاضی درس خواند و دیپلم گرفت. و به عنوان بسیجی به رفت. ۱۳۶۵/۱۱/۱۱ باسمت پی جی زن در شلمچه شد و ۱۳۶۹/۵/۲۶ در زندان بغداد عراق به رسید.🍃⚘🍃 به روایت از یکی از روحانیون آزاده : روزهای آخر که تبادل اسرا در حال شروع ‌شدن بود ما در اردوگاه 18 بعقوبه بودیم. عراقی‌ها کسانی که می‌خواستند مبادله نکنند را به این اردوگاه منتقل می‌کردند از جمله مرحوم ابوترابی و چند نفر دیگر به این اردوگاه آمدند زمانی که ایشان پیش ما آمدند عراقی‌ها یکی از بچه‌های ما را کردند. وضعیت اردوگاه بسیار ملتهب بود.😔 می خواستند عده‌ای از منافقین را به عنوان آزاده جا بزنند که ما فهمیدیم و درگیر شدیم. عراقی‌ها احساس کردند نقشه‌شان بر باد رفته و از بیرون به ما تیر اندازی کردند پیراینده مورد اصابت قرار گرفت و به رسید.😔🍃⚘🍃 @Hamrahe_Shohada
دو هفته درگیری و اعتصاب و مجلس ختم داشتیم. شهید پیراینده مصادف بود با اولین روز آزادشدن اولین گروه آزادگان. پیراینده بعد از سال در مبادله برخی اسرای عراقی با ما وقتی پیکرش را از قبر خارج کرده بودند می‌بینند سالم هست😭🍃⚘🍃 در معراج شهدا این شهید بزرگوار را من به همراه برادرش و بچه‌های معراج دوباره کفن کردیم. ما جریان را شنیده بودیم ولی خودمان ندیده بودیم. بدنی که 12 سال زیر خاک چیزی نشود 100 سال هم بماند عیب نمی‌کند. 😭🍃⚘🍃 [بچه‌های معراج می‌گفتند : چهار ماه پیش قرار بوده مبادله انجام بشود و عراقی‌ها بهانه می‌آوردند. مبادله انجام نمی‌شد و علتش این بوده که وقتی پیکر شهید پیراینده را از قبر خارج می‌کنند می‌بینند بدن سالمه😭🍃⚘🍃] ماه زیر آفتاب می‌گذارند اتفاقی نمی‌افتد و فکر می‌کنند رابطه‌ای بین سر با سلامت بدن وجود دارد. به همین خاطر را جدا می‌کنند.😭جلوی سر را برداشته و داخل سر را خالی کرده بودند 😭 باز اتفاقی نیفتاده بود 😭 🍃⚘🍃 @Hamrahe_Shohada
دانه‌های سفیدی روی بدن بود و من از بچه‌های معراج پرسیدم اینها چیست که گفتند چیزی روی بدن ریخته‌اند و همین باعث شده پوست روی بدن از بین برود. روی سنگ قبرشان هم نوشته شده پیکرشان سالمه 😭🍃⚘🍃 به روایت از یکی از آزادگان : 👇 یک هفته در استخبارات بودیم. آنجا به محل شکنجه معروفه ، شکنجه با کابل و برق و اتو و... . داخل یک پیت حلبی غذا می اوردند و برای رفع حاجت هم از همان پیت حلبی استفاده میکردند و بیماری اسرا هم اغلب از همین ظروف بود😔 در الرشید داخل اتاقهای سه در چهار 40 الی 50 نفر جا داده بودند بطوری که شبها برای استراحت 10 الی 20 نفر میخوابیدند و 20 نفر سرپا میایستادند تا آنها استراحت کنند. دوباره جاها عوض میشد.😔 چای را داخل یک دیگ کوچکی میریختند ، می اوردند داخل اتاقها. یک نفر که مسئول چای بود دیگ را جلوی دهان ما نگه میداشت و میگفت سهم هر کس دو قورت است یا دو قلوپ ، لیوان نبود. به این طریق چایی را میخوردیم😔 ما در لیست صلیب سرخ نبودیم. اصلا آنها نمیدانستند ما در این اردوگاه هستیم. نامه‌هایی را که مینوشتیم جوابی نداشت. از همان جا متوجه شدیم که هستیم و خانواده هایمان از ما اطلاع ندارند😔 @Hamrahe_Shohada
🌷روایت شهید غواصی که سرش را زیر آب کرد تا عملیات لو نرود!! 🌷در خاطرات «محمدباقر برزگر» یکی از نیرو‌های غواص باقی مانده از گروهان یک گردان ولیعصر (عج) لشکر۳۱ عاشورا آمده است:یکی از غواصان که جلوتر از من حرکت می‌کرد،«» بود. حدوداً ساعت ۱۱ شب، تیر دشمن به سمت چپ او اصابت کرده بود. خون زیادی از زخم‌هایش می‌رفت. من صدای یاحسین (ع) و یا زهرا (س) او را می‌شنیدم. 🌷او از طرفی بخاطر دردی که می‌کشید، حضرت زهرا (س) را صدا می‌زد؛ از طرفی هم نگران لو رفتن عملیات بود. البته آن زمان که ما در اروندرود بودیم، نمی‌دانستیم عملیات لو رفته است. آتش ریختن دشمن روی اروندرود هم برایمان دور از انتظار نبود. شدت جراحت و خونریزی شهید پام، طوری بود که نمی‌توانست از اروند زنده بیرون بیاید. او در آن موقعیت برای اینکه عملیات لو نرود، سرش را زیر آب کرد. بعد از چند لحظه دیدم که پیکرش روی آب آمد. در آن شرایط تنها کاری که می‌توانستم انجام بدهم این بود که پیکر را به جایی منتقل کنم تا بعد از عملیات او را به عقب بازگردانم. به همین خاطر او را به نزدیکی سیم‌ خاردار‌های خورشیدی بردم و لباسش را به سیم‌خاردار‌ها بستم. شب سوم دی ماه زیادی از گروهان یک شهید شدند و پیکرشان در آب ماند که یکی از این شهدا «» بود. شادی روحش صلوات.... @Hamrahe_Shohada