eitaa logo
همراه شهدا🇮🇷
2.3هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
8.3هزار ویدیو
75 فایل
ٖؒ﷽‌ 💌#شهـבا امامزاבگاט عشقنـב كـہ مزارشاט زيارتگاـہ اهل يقين است. آنها همچوט ستارگانے هستنـב کـہ مے تواט با آنها راـہ را پیـבا کرב. #کپی_ازاد
مشاهده در ایتا
دانلود
1.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 فرازهایی از دعای کمیل با صدای ملکوتی شهید سید حسن نصرالله ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Hamrahe_Shohada
باید برای دیدن تو «مهزیار» شد یعنی گذشتن از همگان «محضِ یار»ها.. @Hamrahe_Shohada
@Madahi_Zakerin990_54857875564708.mp3
زمان: حجم: 3.8M
مولانا یا مهدی سیدنا یا مهدی زمزمه هر روز منتظرا یا مهدی شور ما یا مهدی عشق ما یا مهدی ای جانم منتقم کرببلا یا مهدی 🎤 کربلایی 🌷 (عج)🌷 💚 🤲 @Hamrahe_Shohada
5.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
أ سَتُلقانی ؟ آیا به زودی میبینی منو؟ عُد لا تَرحَل ، أنتَ الأَجمل بابا امام زمانم نرو برگرد، ای تو که زیباترینی @Hamrahe_Shohada
4.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به مرحوم آیت الله العظمی بهجت عرض می کند فردا عازم کربلام.... @Hamrahe_Shohada
4.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یادش بخیر و راهش پر رهرو 💐شهید آیت الله سید ابراهیم رئیسی @Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
‍ #قسمت_هفتم #شهيد_مهدي_زين_الدين لیلا چهل روزه شده بود که تازه او آمد . نصفه شب آمده بود رفته بو
بعد از این که او رفت . رفتم حرم و یک دل سیر گریه کردم . خیال می کردم تحویلم نگرفته است . خیال می کردم اصلاً مرا نمی خواهد . فکر می کردم اگر دلش می خواست می توانست مرا هم با خودش ببرد . دلم هوای اهواز و جنگ را کرده بود . انگار گریه و دعاهایم در حرم نتیجه داد . چون فردایش تلفن زد . صدایم از گریه گرفته بود . گفت " صدات خیلی ناجوره . فکر کنم هنوز از دست من عصبانی هستی ؟ " گفتم " نه . " هرچه گفت ، گفتم نه . آخرش گفتم " مگر خودتان چیزی بروز می دهید که حالا من بگویم ؟ " گفت " من برای کارم دلیل دارم " داشتیم عادت می کردیم که با هم حرف بزنیم . گفت " تنها وقتی که با خیال ناراحت از پیشت رفتم ، همان شب بود . فکر کردم که باید یک فکری به حال این وضعیت بکنم " احساساتی ترین جمله ای بود که تا به حال از دهان او شنیده بودم . ولی می دانستم این بار هم نشسته حساب و کتاب کرده . این عادت همیشه اش بود . این که یک کاغذ بردارد و جنبه های مثبت و منفی کاری را که می خواهد انجام بدهد تویش بنویسد . حالا هم مثبت هایش از منفی هایش بیشتر شده بود . به او حق می دادم . من دست و پایش را می گرفتم . اسیر خانه و زندگیش می کردم و او اصلاً آدم زندگی عادی نبود . بهمن ماه ، لیلا سه ماهه بود که دوباره برگشتیم اهواز . سپاه در محله ی کوروش اهواز یک ساختمان برای سکونت بچه های لشکر علی بن ابی طالب گرفته بود . هر طبقه یک راه روی طولانی داشت که دو طرفش سوییت های محل زندگی زن و بچه بود که شوهرانشان مثل شوهر من سپاهی بودند . این جا نسبت به خانه ی قبلی مان این خوبی را داشت که دیگر تنها نبودم . همه ی زن های آن جا کم و بیش وضعی شبیه من داشتند . همه چشم به راه آمدن مردشان بودند و این ما را به هم نزدیک تر می کرد . هر هفته چند بار جلسه ی قرآن و دعا داشتیم . بعد از جلسه ها از خودمان و اوضاع و هر کداممان می گفتیم . وقتی می دیدیم جلوی در یک خانه یک جفت کفش اضافه شده می فهمیدیم که مرد آن خانه آمده . بعضی وقت ها هم می فهمیدیم خانمی دو اتاق آن طرف تر می نشست ، شوهرش شهید شده ." 🌸پايان قسمت هشتم داستان زندگي 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بُو‌َد آن‌ کشته ‌توحید همیشه ‌زنده ‌و جاوید...❤️ سردار عشق ♥️ @Hamrahe_Shohada
امروز سالگرد شهادت شهید نوید صفری بود شادی روح شهدا امام شهدا صلوات ختم بفرمایید تهران گلزار شهدا بهشت زهرا ❤️ @Hamrahe_Shohada
💫بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ💫