1.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 فرازهایی از دعای کمیل با صدای ملکوتی شهید سید حسن نصرالله
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
باید برای دیدن تو «مهزیار» شد
یعنی گذشتن از همگان «محضِ یار»ها..
#یاصاحبالزمان
#اعزام_به_جبهه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
@Madahi_Zakerin990_54857875564708.mp3
زمان:
حجم:
3.8M
مولانا یا مهدی سیدنا یا مهدی
زمزمه هر روز منتظرا یا مهدی
شور ما یا مهدی عشق ما یا مهدی
ای جانم منتقم کرببلا یا مهدی
🎤 کربلایی #حسین_طاهری
🌷 #یا_صاحب_الزمان (عج)🌷
💚 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🤲
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
5.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
أ سَتُلقانی ؟ آیا به زودی میبینی منو؟
عُد لا تَرحَل ، أنتَ الأَجمل بابا امام زمانم نرو برگرد، ای تو که زیباترینی
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
4.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به مرحوم آیت الله العظمی بهجت عرض می کند فردا عازم کربلام....
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
4.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یادش بخیر و راهش پر رهرو
💐شهید آیت الله سید ابراهیم رئیسی
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
#قسمت_هفتم #شهيد_مهدي_زين_الدين لیلا چهل روزه شده بود که تازه او آمد . نصفه شب آمده بود رفته بو
#قسمت_هشتم
#شهيد_مهدي_زين_الدين
بعد از این که او رفت . رفتم حرم و یک دل سیر گریه کردم . خیال می کردم تحویلم نگرفته است . خیال می کردم اصلاً مرا نمی خواهد . فکر می کردم اگر دلش می خواست می توانست مرا هم با خودش ببرد . دلم هوای اهواز و جنگ را کرده بود . انگار گریه و دعاهایم در حرم نتیجه داد . چون فردایش تلفن زد . صدایم از گریه گرفته بود . گفت " صدات خیلی ناجوره . فکر کنم هنوز از دست من عصبانی هستی ؟ " گفتم " نه . " هرچه گفت ، گفتم نه . آخرش گفتم " مگر خودتان چیزی بروز می دهید که حالا من بگویم ؟ " گفت " من برای کارم دلیل دارم " داشتیم عادت می کردیم که با هم حرف بزنیم . گفت " تنها وقتی که با خیال ناراحت از پیشت رفتم ، همان شب بود . فکر کردم که باید یک فکری به حال این وضعیت بکنم " احساساتی ترین جمله ای بود که تا به حال از دهان او شنیده بودم . ولی می دانستم این بار هم نشسته حساب و کتاب کرده . این عادت همیشه اش بود . این که یک کاغذ بردارد و جنبه های مثبت و منفی کاری را که می خواهد انجام بدهد تویش بنویسد . حالا هم مثبت هایش از منفی هایش بیشتر شده بود . به او حق می دادم . من دست و پایش را می گرفتم . اسیر خانه و زندگیش می کردم و او اصلاً آدم زندگی عادی نبود .
بهمن ماه ، لیلا سه ماهه بود که دوباره برگشتیم اهواز . سپاه در محله ی کوروش اهواز یک ساختمان برای سکونت بچه های لشکر علی بن ابی طالب گرفته بود . هر طبقه یک راه روی طولانی داشت که دو طرفش سوییت های محل زندگی زن و بچه بود که شوهرانشان مثل شوهر من سپاهی بودند . این جا نسبت به خانه ی قبلی مان این خوبی را داشت که دیگر تنها نبودم . همه ی زن های آن جا کم و بیش وضعی شبیه من داشتند . همه چشم به راه آمدن مردشان بودند و این ما را به هم نزدیک تر می کرد . هر هفته چند بار جلسه ی قرآن و دعا داشتیم . بعد از جلسه ها از خودمان و اوضاع و هر کداممان می گفتیم . وقتی می دیدیم جلوی در یک خانه یک جفت کفش اضافه شده می فهمیدیم که مرد آن خانه آمده . بعضی وقت ها هم می فهمیدیم خانمی دو اتاق آن طرف تر می نشست ، شوهرش شهید شده ."
🌸پايان قسمت هشتم داستان زندگي #شهيد_مهدي_زين_الدين 🌸
#همراه_شهدا
2.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بُوَد آن کشته توحید
همیشه زنده و جاوید...❤️
سردار عشق ♥️
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
امروز سالگرد شهادت شهید نوید صفری بود
شادی روح شهدا امام شهدا صلوات ختم بفرمایید
تهران گلزار شهدا بهشت زهرا ❤️
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada