✍ #وصیت_نامه_شهید_غفار_رنجبر
🌷به شما عزیزان توصیه می کنم #صله_ی_رحم را به جای آورید و از حال یکدیگر باخبر شوید تا اگر کسی در زندگی اش دچار مشکل شد بتوانید به او کمک کنید. اوقات خود را به بطالت نگذرانید و به #مطالعه_قرآن و #کتب دیگر بپردازید تا به علم تان افزوده شود.نماز خود را اول وقت و در مسجد بخوانید که موجب برآورده شدن حاجات می شود.به #پدر و #مادر خود احترام بگذارید و با آن ها مهربان باشید تا فرزندان تان هم به شما احترام بگذارند.🌷
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
289.3K
قرائت وصیتنامه شهید غفار رنجبر
با صدای گرم علیرضا کریمی
مجری برنامه برنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دهه ۶۰
صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران
#همراه_شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزاداری
مداح
کربلایی جوادمقدم
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
آفتاب معرفت
در سینه عشقُ انتظار مهمان قلب خسته بود
شوق وصالُ هجر یار راز دل شکسته بود
از درد های بی امان قامت جان خمود بود
از رقص سیلی های جور ،رخسار دل کبود بود
در سختی این فاصله ،مردی جدا از جانُ تن
با سوزُآهی بی مثال ،این گونه میگوید سخن
ای فاطمه یاس کبود ،ای مأمنُ مأوای من
از آشیانم پرمگیر ،ای همدم دنیای من
_برجای جای این زمین هم چون علی شیدا نبود
مجنون لیلای نبی هرگز چنین تنها نبود_
ای نور چشمان ترم از چه رُخت آذین شده
از چه دل دریایی یت آماج قهرو کین شده
اینجا برای عشق کسی خون جگر نمیخورد
جز وحشتُ خشمُ دروغ ،سنگی به در نمیخورد
دیگر نگاه عاشقی دردی دوا نمی کند
از غربت این شهر سرد،مارا رها نمیکند
گریان ز هجرت خانه ام ،هرگز چنین دنیا نبود
برآسمان پر می کشی،جایت براین سُفلی نبود
این رسم شهر ما نشد ای نازنین مهمان من
بامن بمان برخانه ام ،ای نیمه پنهان من
برچشم کور شب بتاب،ای آفتاب معرفت
چشم فلک را خیره کن بانوی سوزُ تابُ تَب
یا فاطمه یاس کبود ای مأمنُ مأوای من
ازآشیانم پر مگیر،ای تک گل دنیای من...
راحیل ماندگار
#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهرا_سلام_الله_علیها
#شعر
#همراه_شهدا
ارسالی از شاعر بزرگوار راحیل ماندگار
@Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
بسم الله الرحمن الرحیم #قسمت_سوم #داستان_عشق_آسمانی_من وارد حرم میشوم، قبل اینکه من دهان باز ک
بسم الله الرحمن الرحیم
#قسمت_چهارم
#داستان_عشق_آسمانی_من
خانم سلیمانی را از دور میبینم،به سمتش میروم،سلام گرمی میدهم و صورت محیا را میبوسم.
خانم سلیمانی لبخند زیبایی میزند و میگوید:حالتون خوبه
در جوابش،لبخند عمیقی میزنم:شکرخدا.
کیفم را زمین میگذارم و مینشینم.
مصاحبه رو شروع کنیم خانم سلیمانی؟
صدایش در گوشم میپیچد:بله
عزیزم،بفرمایید
چادرم را کمی جلوتر میکشم
آرام و گرم میگویم:
خوشحالم از دیدارتون
واقعا سعادتیه.دستم را میگیرد و میگوید:
محبت شماست خواهرجان
و بعد ادامه میدهد:
باعث زحمتم شدم این همه راه از قزوین اومدید
-نفرمایید بزرگوار،شما رحمتید
لیوان آب را برمیدارم و یک جرعه مینوشم:
-میشه از کودکی خودتون بفرمایید
فقط با اجازتون من صداتون رو ضبط کنم
"ایرادی نداره بفرمایید"
بسم الله الرحمن الرحیم
آذر زندی هستم
متولد ۶۲/۱/۱ شهر نجف آباد اصفهان
همسر و دختردایی شهیدمدافع وطن محمدسلیمانی
دومین فرزند خانواده هستم.
ضبط را نگه میدارم:خانم سلیمانی شرمنده یه خاطره از کودکی تون بفرمایید و بعد ادامه بدید
چشمی میگوید و نگاهش را به محیا می دوزد:
شش -هفت ساله بودم با بچه های همسایه رفتیم پارک
حین تاب بازی بینیشون خورد به تاب شکست
اونروز سر یه شیطنتم یک کتک مفصل خوردم.
❣❣❣❣❣❣❣❣
نگاهی به ساعتم می اندازم،یک ربع به اذان ظهر مانده. صدای زنگ موبایلم می آید.سر برمیگردانم و به موبایلم نگاه میکنم،
"سلام،کی میای؟ "
جواب پیام مهدیه را میدهم و موبایل را داخل کیف میگذارم.
وضو میگیرم،خانم سلیمانی سجاده را رو به قبله پهن میکند.
آرام میگویم:التماس دعا،لبخندی میزند:محتاجیم به دعا...
سر سجاده مینشینم،قران را باز میکنم و سوره یس را زمزمه میکنم.
#ادامه_دارد
نویسنده:بانوی مینودری
#همراه_شهدا
💫 در محضر شهدا 💫
این را بدانید اگر می خواهید چشمتان جمال مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه) را ملاقات کند ،اگر می خواهید لبیک یا حسینتان معنا دار باشد ،اگر می خواهید اعمالتان قبول باشد و فردای قیامت مقابل بی بی دو عالم حضرت زهرا سلام الله علیها سرتان افراشته باشد، پشتیبان ولی امر مسلمین #حضرت_آیت_الله_امـام_خــامنه_ای باشـید،که او نوری است از انوار رسـول الله صل الله علیه و آله که بر حـق او ولی و صاحب ماست.
#شهیداحمداعطایی
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجهم
#الّلهُمَّارْزُقْنٰاشَهادَتَفیسَبیلِکْ
🥀@Hamrahe_Shohada 🥀
✨﷽✨
✍خوابی که سردار سلیمانی پس از شهادت سردار مهدی زینالدین دیدن :
هیجانزده پرسیدم: «آقا مهدی مگه تو شهید نشدی؟همین چند وقت پیش، توی جادهی سردشت...» حرفم را نیمهتمام گذاشت. اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانیاش افتاد. بعد باخنده گفت: «من توی جلسههاتون میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی شهدا زندهن.» عجله داشت. میخواست برود. یك دیگر چهرهی درخشانش را كاویدم. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: «پس حالا كه میخوای بری، لااقل یه پیغامی چیزی بده تا به رزمندهها برسونم.» رویم را زمین نزد. قاسم، من خیلی كار دارم، باید برم. هرچی میگم زود بنویس. هولهولكی گشتم دنبال كاغذ. یك برگهی كوچك پیدا كردم. فوری خودكارم را از جیبم درآوردم و گفتم: «بفرما برادر! بگو تا بنویسم.»بنویس: «سلام، من در جمع شما هستم»
همین چند كلمه را بیشتر نگفت. موقع خداحافظی، با لحنی كه چاشنیِ التماس داشت، گفتم: «بیزحمت زیر نوشته رو امضا كن.» برگه را گرفت و امضا كرد. كنارش نوشت: «سیدمهدی زینالدین» نگاهی بهتزده به امضا و نوشتهی زیرش كردم. باتعجب پرسیدم: «چی نوشتی آقامهدی؟ تو كه سید نبودی!» اینجا بهم مقام سیادت دادن.
🔹از خواب پریدم. موج صدای آقامهدی هنوز توی گوشم بود؛ «سلام، من در جمع شما هستم»
📚برشی از کتاب "تنها؛ زیر باران"
روایتی از حاج قاسم سلیمانی درباره شهید مهدی زین الدین...
یاد شهدا با صلوات❤️
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
4_5785312898943289047.mp3
7.02M
🎥مصاحبه بامادر شهید مهدی زین الدین
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
505_56161175303239.mp3
5.49M
#فاطمیه
🎵 بغض زمینیها شکست و
🎵 تو آسمون عزا و ماتمه
🎤 حاج #مهدی_رسولی
🏴 #ایام_فاطمیه ◼️
🏴 #شهادت_حضرت_زهرا (س)
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪐#فیلم تاثیرگذاری از #لحظهشهادت یک رزمنده در دوران دفاع مقدس
👣 بعضی وقتا فقط یه قدم فاصله با نفر جلویی داشتی؛ خمپاره می اومد، اون #شهید میشد تو میموندی...🌹
#الّلهُمَّارْزُقْنٰاشَهادَتَفیسَبیلِکْ
🥀@Hamrahe_Shohada 🥀
1_7859517133.mp3
11.19M
🔷 روایتگری زیبای حاج حسین یکتا از فرمانده خود شهید مهدی زین الدین و ماجرای عنایت ویژه شهید به مبحث راهیان نور در سالهای اخیر
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
✨🌷
#شهید مهدی زین الدین
در زمان غیبت امام زمان(عج) چشم و گوشتان به ولی فقیه باشد تا ببینید از کانون فرماندهی چه دستوری صادر می شود.
#امام زمان
#همراه_شهدا
🥀@Hamrahe_Shohada 🥀
--------------✾•🦋💔🦋•✾-----------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ببینید
🎥در جمع خانواده های شهدای مفقودالاثر آرزوی مرگ می کنم.
💐سالروز شهادت شهید مهدی زین الدین گرامی باد.
#صلوات
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
ادامه ملاقات با شهید کاوه 💧🍁 🔹قسمت دوم یکی از آنها جدا شد و شروع کرد رفتن به سمت برادران ارتشی و ا
ملاقات با شهید کاوه🥀🍁🍂💧
حواستان به آخرین تغییرات دشمن باشد
بعد هم قبل از ساعت 12 ظهر
قُله بُلفت را بسمت نقده ترک کردن
و اما
باقی روایت
و قطع شدن دوپای یکی از همرزمانمان بنام عباس سعیدی از اراک در حین آخرین
شناسایی در میدان مین بعثی ها
در فاصله کمتر از دویست متر
با سنگر عراقیها
بقدری نزدیک بودیم حتی صدای
خندهایشان را می شنیدیم
دویست متر مانده به سنگر های
عراقیها
یه دشت جنگلی با درختان کوتاه
که یک رود خانه به عرض دومتر
جاری بود
قبل از رود خانه میدان مین بود
میدانستیم و برای خودمان معبری
در میان میدان نشانه گذاری کرده
بودیم
شب بود و دید بسیار کمی داشتیم
میخواستیم تا میتونیم به
سنگر کمین دشمن نزدیک بشیم
ولی دشمن حتی دور اطراف خود و حتی پشت سرش را هم مین گذاری
کرده بود
عباس سعیدی گفت برادرا
اول من میپرم اونور رود خانه
بعد شما یکی یکی
دنبال من بیایید
همین که عباس
پرید پایش به زمین نرسیده
با مین تله ای برخورد کرد
و انفجارو .....
زمین گیر شدن ما
گفتیم دیگه کار ما تمام شد
الانه که عراقیها با این انفجار متوجه
حضور ما بشن
تصمیم گرفتیم زنده تسلیم نشیم
چون شاید تحت شکنجه
به همه چیز اعتراف کنیم
ولی باورتان میشه بعد از تغریبا
یک ربع در کمال تعجب ما
انگار نه انگار انفجاری رخ داده
وقتی دیدیم عراقیها
متوجه نشدن
سریع بلند شدیم
5نفر بودیم با عباس
6نفر
آرام از رود خانه رد شدیم
و متوجه مین های تله ای شدیم
با هر مشکلی بود دقیقا از همان جای که عباس پایش به تله گیر کرده بود
بالای سر عباس رسیدیم
عباس پاهایش
تغریبا از زانو به پائین قطع شده
بود سریع هرچه چفیه داشتیم
زانوهای عباس رابستیم
و از رود خانه گذشتیم
و آرام آرام بسمت خط خودی حرکت
🍂کردیم در حالی که عباس درد میکشید و گاه گاهی هم از هوش
میرفت 🍂
:روای:سیداخلاص موسوی
#همراه_شهدا
قسمت سوم
ادامه دارد......
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به جانبازان اعصاب و روان
#همراه_شهدا
🥀@Hamrahe_Shohada 🥀
روحمان از بین رفته،
سرگرم بازیچهٔ دنیاییم!
خدایا تو هوشیارمان کن،
تو مرا بیدار کن..!
#شهیدعباسدانشگر
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خلاصه ای از زندگینامه شهیـــــد مهــــــدی زیــن الـدیـــــن🇮🇷
به مناسبت سالروز شهادت این شهید بزرگوار
#لبیک_یا_خامنه_ای #امام_زمان
🥀@Hamrahe_Shohada 🥀
شهید ابراهیم هادی:
شهید" ابراهیم هادی"
روضه خوان هیئت بود
روضه های حضرت زهرایش
خیلی جانسوز بود
همه فکر و ذکرش مزار بی نشان
حضرت زهرا(س) بود و علاقه خاصی
به شهدای جاویدالاثر داشت
خودش هم دوست داشت
بی نشان بماند
آخرش همین هم شد ..
#شهیدانه 🕊
#فاطمیه 🥀
#فاطمیه
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
🥀روزگار بدی است
✨شما خدا را ديديد و من هوا راشما عاشقی كرديد و پرواز نموديد و من هوس بازی كردم ودر جا ماندم شما برنده از رفتنتان شديد و من شرمنده از بودنم پس شرمنده ام. شهيدان شرمنده ام
👈امیدوارم شهید شویم
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
ملاقات با شهید کاوه🥀🍁🍂💧 حواستان به آخرین تغییرات دشمن باشد بعد هم قبل از ساعت 12 ظهر قُله بُلفت
وقتی که دوپای عباس از زانو قطع شد 🍂🍁
زانوهای عباس را بستیم و از رود خانه
گذشتیم
عباس درد شدیدی داشت
باید هر چه سریعتر تا روز نشده
خودمون را از تیرس و دید عراقیها
دور میکردیم
چون هوا کم کم داشت روشن میشد
به زحمت از میدان مینی که نشانه
گذاری کرده بودیم عبور کردیم
نوبتی عباس را روی دوش میگرفتیم
و حمل میکردیم
زمان بسرعت سپری می شد
و دور شدن از تیرس عراقیها
و طی مسافت با آن شرایط
سخت دشوار بود
باتمام سختی ها و حال بد عباس
خودمون را بزحمت به داخل دره ای
دور از دید دشمن رساندیم
افتاب کم کم از آسمان بالا می آمد
تللا ش کردیم تا روشن شدن
کامل
هوا بازهم به مسیرمان ادامه دهیم
چراکه با روشن شدن کامل هوا
دیگر قادر به حرکت نبودیم
چون هم عراقیها مجهز به دوربین
های پیشرفته بودن
هم می گفتیم شاید صبح متوجه
انفجار و حضور ما شده و ما را تعقیب کنند
در آن صورت با توجه به شرایط
ما حتما به ما میرسدن
دل تو دلمان نبود
بعد از کمی تازه کردن نفس و
و رسیدگی به وضع عباس
دوباره به راهمان ادامه دادیم
مین سر زانوهای عباس و رگهایش
را سوزانده بود
از این بابت خونریزی آنچانی
دیگر نداشت
ولی نگران بی هوش شدنهایش
بودیم
روبروی ما قُله بلفت بود
که مسیر نزدیکتر داشت
ولی باوجود شیب بسیار تند
و شرایط ما
به ناچار باید مسیرمان را بسمت
کانی دشت که منطقه حائل بین
میله مرزی ایران و عراق به عرض
دو کیلومتر و به طول بیست کیلومتر
بود تغیر میدادیم
و آن مسیر با اینکه تغریبا آسان
بود ولی خالی از خطر نبود
چون گروهای از
قاچاقچیان از آن مسیر رفت آمد
میکردن
و گله های گوسفند بظاهر سرگردان
که میدانستیم چوپانهای دارند
که در پوشش گوسفندان مشغول
جمع آوری اطلاعات و خبرچینی
به عراقیها هستند
بهر زحمتی بود
خودمان را صبح به
یک شیار رساندیم
و ناچار شدیم در بین درختان
جنگلی بمانیم
و تصمیم گرفتیم
که دو نفر همراه عباس بمانیم
و چهار نفر دیگر خود را به
کانی دشت
به پایگاه برادران ارتش برسانند
و نیروی تازه نفس
جهت بردن عباس به کمک مان
بیاید
راوی
🖌سیداخلاص موسوی
#همراه_شهدا
قسمت چهارم
ادامه دارد.......