همراه شهدا🇮🇷
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 صفحه ۵۶ بعد با تعجب به چهره ابراهيم خيره شد! بعد از چند لحظه سكوت با لهجه عربي پرسيد: اَنت
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
صفحه ۵۷
ابوجعفر
راویان: حسين الله كرم، فرج الله مراديان
روزهاي پاياني سال 1359 خبر رسيد بچه هاي رزمنده، عملياتي ديگري را بر روي ارتفاعات بازي دراز انجام داده اند. قرار شد هم زمان بچه هاي اندرزگو، عمليات نفوذي در عمق مواضع دشمن انجام دهند.
براي اين كار به جز ابراهيم، وهاب قنبري*، رضا گوديني و من انتخاب شديم.
شاهرخ نورايي و حشمت كوه پيكر نيز از ميان كردهاي محلي با ما همراه شدند.
وسايل لازم كه مواد غذايي و سلاح و چندين مين ضد خودرو بود برداشتيم.
با تاريك شدن هوا به سمت ارتفاعات حركت كرديم. با عبور از ارتفاعات، به منطقه دشت گيلان رسيديم. با روشن شدن هوا در محل مناسبي استقرار پيدا كرديم و خودمان را مخفي كرديم.
در مدت روز، ضمن اســتراحت، به شناســايي مواضع دشــمن و جاده هاي داخل دشت پرداختيم. از منطقه نفوذ دشمن نيز نقشه اي ترسيم كرديم. دشت روبروي ما دو جاده داشــت كه يكي جاده آســفالته (جاده دشــت گيلان) و ديگري جاده خاكي بود كه صرفا جهت فعاليت نظامي از آن استفاده ميشد.
فاصله بين ايــن دو جاده حدودا پنج كيلومتر بود. يــك گروهان عراقي با استقرار بر روي تپه ها و اطراف جاده ها امنيت آن را برعهده داشتند.
با تاريك شدن هوا و پس از خواندن نماز حركت كرديم. من و رضا گوديني به سمت جاده آسفالته و بقيه بچه ها به سمت جاده خاكي رفتند. در اطراف جاده پناه گرفتيم. وقتي جاده خلوت شــد به ســرعت روي
جاده رفتيم.
دو عدد مين ضد خودرو را در داخل چاله هاي موجود كار گذاشتيم. روي آن را با كمي خاك پوشانديم و سريع به سمت جاده خاكي حركت كرديم.
از نقــل و انتقالات نيروهای دشــمن معلوم بود كــه عراقي ها هنوز بر روي بازيدراز درگير هســتند. بيشــتر نيروهــا و خودروهاي عراقي به آن ســمت ميرفتند. هنوز به جاده خاكي نرسيده بوديم كه صداي انفجار مهيبي از پشت سرمان شنيديم. ناگهان هر دوي ما نشستيم و به سمت عقب برگشتيم! (ادامه دارد)
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
لیست صفحات این کتاب
https://eitaa.com/Hamrahe_Shohada/2925
🍃🍃🍃🍃🍃
همراه شهدا🇮🇷
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 صفحه ۵۷ ابوجعفر راویان: حسين الله كرم، فرج الله مراديان روزهاي پاياني سال 1359 خبر رسيد
توضیح:
*شهید وهاب قنبری، از بنيانگذاران سپاه كرمانشاه و از نيروهاي كرد محلي بود. وهاب تحصيلات دانشگاهي داشت و به
قرآن ونهجالبلاغه مسلط بود. بسياري از نيروها، وارد نشدن كرمانشاه را در غائله كردستان مديون مديريت
و شجاعت او مي دانستند. وهاب هم اجر زحماتش را گرفت و به ياران شهيدش پيوست.
شهید مسعود عسگری مدافع حرم آل الله🌹
#نحوه_شهادت
در آخرین روز محرم ۹۴ دم اذان مغرب مصادف با شب اول صفر روز جمعه همراه با شهیدان محمدرضا دهقان سید مصطفی موسوی و احمد اعطایی به درجه شهادت نائل شدند و بدن شهید با توپ ۲۱ که چند برابر تیر های معمولی هست اربااربا شد😭🌹❤️
وقتی پیکر مسعود را آوردند، مادرش همان دم در به همرزمانش گفت: مسعود من رفت، خدا شما را حفظ کند. مدافع ولایت باشید. شما فریب نخورید و با آمریکا دست ندهید. مثل کسانی نباشید که در ظاهر حرف از آقا میزنند اما برعکس خواست ایشان عمل میکنند.
#اللهم_الرزقنا_توفیق_شهادت_فی_سبیلک
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
#کلنا_عباسک_یا_زینب_سلام_الله_علیها 🕊❤️
#وصیت_نامه_شهید_حامدجواني
بسم الله الرحمن الرحیم
.
السلام علیک یا ابا عبدالله
.
❤️یا حسین! تا آخرین قطره ی خون، نمی گذاریم دوباره خواهرت به اسارت برود.❤️
تنها دلخوشی من برادر زاده ام علی است که وقتی او بزرگ شد بگویید که عمویت برای دفاع از حرم حضرت زینب رفته و شهید شده است. بگذارید علی افتخار کند.
.
مادر عزیزم اگر بنده توفیق شهادت پیدا کردم و برای من مجلس یادبود گرفتند در عزای من گریه نکن. چرا که دشمنان اسلام شاد و خرم می شوند و اگر گریه کنی در روز قیامت حلال نمی کنم.
و نیز مادرم بنده ان شاالله در این سفر که به سوریه میروم، عمودی میروم و افقی به ایران باز میگردم.
و نیز به گروه موزیک لشگر بگویید چون من با شما سابقه ی دوستی و همکاری داشتم موقع ورود پیکر من به تبریز به صورت عالی و منظم به نواختن موزیک بپردازید.
پدر عزیزم به دلم افتاده که این آخرین سفر من به سوریه می باشد.
می دانم که شهید خواهم شد. لذا از صمیم قلب مرا حلال کنید.
.
و نیز حرف من رفتند به سوریه:
ای عاشقان اهل بیت رسول الله!
چون من خیلی آرزو داشتم که 1400سال پیش بودم و در رکاب مولایم امام حسین (ع) می جنگیدم تا شهید شوم و حال وقت آن رسیده که به فرمان مولایم امام خامنه ای لبیک گفته و از اهل بیت پیامبر (ص) دفاع بکنم. لذا به همین منظور عازم دفاع از حرمین به سوریه میروم و آرزو دارم همچون حضرت عباس (ع) در دفاع از خواهر بزرگوارشان (بی بی حضرت زینب س) شهید شوم..
94/1/25
#حامد_جوانی
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
[🌱♥️]
باهمرفتیمقم
جلوضریحبهمگفت:احمد
آدمبایدزرنگباشھ
ماازتِهراناومدیمزیارت
بایدیہ هدیہ بگیریم، گفتمچۍمۍخواے ؟
گفت شهادت ..:)!💔
#شهیدعباسِدانشگر🌱'