eitaa logo
همراه شهدا🇮🇷
2.3هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
8.3هزار ویدیو
75 فایل
ٖؒ﷽‌ 💌#شهـבا امامزاבگاט عشقنـב كـہ مزارشاט زيارتگاـہ اهل يقين است. آنها همچوט ستارگانے هستنـב کـہ مے تواט با آنها راـہ را پیـבا کرב. #کپی_ازاد
مشاهده در ایتا
دانلود
4.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دق کردن دختر شهید مدافع حرم از شنیدن نحوه شهادت پدر🥀 @Hamrahe_Shohada
🥀شهیدانه ✨دلتنگم.... دلگیرم.... هر چه میروم به گرد پایتان هم نمیرسم....! 👈مسئله یک سربند یالباس خاکی نیست؛ هوای دلم ازحد هشدارگذشته است! @Hamrahe_Shohada
3.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید ابراهیم هادی در مجموعه"سلام بر ابراهیم": خیلی دوست دارم شهید بشم اما خوشگل‌ترین شهادت رو میخوام.. دلم میخواد جوری شهید بشم که یه وجب از خاک این مملکت رو اشغال نکنم حرفی ازم نباشه...گمنامِ گمنام.. @Hamrahe_Shohada
3.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 | سلام شهید حاج قاسم سلیمانی به علیه‌السلام ، در اخرین سخنرانی @Hamrahe_Shohada
@MaddahionlinYEKNET.IR - shoor - shahadat hazrat roghaye 1401 - hanif taheri.mp3
زمان: حجم: 7.46M
🔳 (س) 🌴آتش جان مرا کم شعله‌ور کن 🌴امشبی را ای پدر با من سحر کن 🎤 👌بسیار دلنشین 🔴مرجع رسمی های روز
همراه شهدا🇮🇷
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 صفحه ۶۲ گمنامي راوی :مصطفي هرندي قبل از اذان صبح برگشــت. پيكر شــهيد هم روي دوشش بود. خستگي در چهره‌اش موج ميزد. صبح، برگه مرخصي را گرفت. بعد با پيكر شــهيد حركت كرديم. ابراهيم خسته بود و خوشحال. ميگفت: يك ماه قبل روي ارتفاعات بازي دراز عمليات داشتيم. فقط همين شــهيد جامانده بود. حالا بعد از آرامش منطقه، خدا لطف كرد وتوانستيم او را بياوريم. خبر خيلي سريع رسيده بود تهران. همه منتظر پيكر شهيد بودند. روز بعد، از ميدان خراسان تشييع با شكوهي برگزار شد. ميخواستيم چند روزي تهران بمانيم، اما خبر رسيد عمليات ديگري در راه است. قرار شد فردا شب از مسجد حركت كنيم. ٭٭٭ با ابراهيم و چند نفر از رفقا جلوي مســجد ايســتاديم. بعد از اتمام نماز بود. مشغول صحبت و خنده بوديم. پيرمردي جلو آمد. او را ميشناختم. پدر شهيد بود. همان كه ابراهيم، پسرش را از بالاي ارتفاعات آورده بود. سلام كرديم و جواب داد. همه ســاكت بودند. براي جمع جوان ما غريبه مينمود. انگار ميخواســت چيزي بگويد، اما! لحظاتي بعد ســكوتش را شكســت و گفت: آقا ابراهيــم ممنونم. زحمت كشيدي، اما پسرم! پيرمرد مكثي كرد و گفت: پسرم از دست شما ناراحت است!! لبخند از چهره هميشــه خندان ابراهيم رفت. چشــمانش گرد شــده بود از تعجب، آخر چرا!! بغض گلوي پيرمرد را گرفته بود. چشــمانش خيس از اشك شد. صدايش هم لرزان و خسته: ديشــب پســرم را در خواب ديدم. به من گفت: در مدتي كــه ما گمنام و بينشــان بر خاك جبهه افتاده بوديم، هرشب مادر سادات حضرت زهرا به ما سر ميزد. اما حالا، ديگر چنين خبري نيست! پسرم گفت: »شهداي گمنام مهمانان ويژه حضرت صديقه هستند!«پيرمرد ديگر ادامه نداد. سكوت جمع ما را گرفته بودبه ابراهيم نگاه كردم. دانه‌های درشــت اشــك از گوشــه چشمانش غلت ميخورد و پايين ميآمد. ميتوانســتم فكرش را بخوانم. گمشــدهاش را پيدا كرده بود. »گمنامي!« ٭٭٭ بعد از اين ماجرا نگاه ابراهيم به جنگ و شــهدا بسيار تغيير كرد. ميگفت: ديگر شــك ندارم، شــهداي جنگ ما چيزي از اصحاب رسول خداو اميرالمؤمنين كم ندارند. مقام آنها پيش خدا خيلي بالاست. بارها شنيدم كه ميگفت: اگر كسي آرزو داشته كه همراه امام حسين دركربلا باشد، وقت امتحان فرا رسيده. ابراهيم مطمئن بود كه دفاع مقدس محلي براي رسيدن به مقصود و سعادت و كمال انساني است.براي همين هر جا ميرفت از شهدا ميگفت. از رزمنده‌ها و بچه‌هاي جنگ تعريــف ميكرد. اخلاق و رفتارش هــم روز به روز تغيير ميكرد و معنوي ترميشد. ً دو ســه ساعت اول شب را ميخوابيد و بعد در همان مقر اندرزگو معمولا بيرون ميرفت! موقع اذان برميگشت و براي نماز صبح بچه‌ها را صدا ميزد. با خودم گفتم: ابراهيم مدتي است كه شبها اينجا نميماند!؟ يك شــب به دنبال ابراهيم رفتم. ديدم براي خواب به آشــپزخانه مقر سپاه رفت. پرسُ وجوكردم. فهميدم فردا از پيرمردي كه داخل آشپزخانه كار ميكرد كه بچه‌هاي آشپزخانه همگي اهل نمازشب هستند. ابراهيم براي همين به آنجا ميرفت، اما اگر داخل مقر نماز شــب ميخواند همه ميفهمند. اين اواخر حركات و رفتار ابراهيم من را ياد حديث امام علي به نوف بكالي ميانداخت كه فرمودند: »شيعه من كساني هستند كه عابدان در شب وشيران در روز باشند.« @Hamrahe_Shohada لیست صفحات این کتاب https://eitaa.com/Hamrahe_Shohada/2925 🍃🍃🍃🍃🍃
1.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهید امر به معروف، بهروز نبیئی پور (دقایقی قبل از شهادت)   تاریخ شهادت:۱۴۰۱/۶/۱۰ محل شهادت: کازرون @Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ مولای من✨🌼🌿 در فراقتان روزها می‌گذرد.... موهایمان سپید می‌شود و دیدگانمان کم سو... عمری است که پناهمان هستید، بی‌آنکه بدانیم ... بی‌آنکه بخواهیم ... عمری است نگاه گرم و نافذتان، تیرهای بلا را از ما دور کرده است ...✨🌼🌿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سلام برتو ای راه روشن خدا🌱 @Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا