معرفی کتاب آن روز سه و نیم بعدازظهر 🌱
بریده ای از کتاب:
سرما بیداد میکرد. میبایست دست به ابتکاری میزدیم تا ضمن استفاده از ساختمانها، از سرما هم در امان میماندیم. بهترین کار، نصب چادر در داخل اتاقها بود. به سرعت چادرها برای زندگی آماده شد. در هر چادر، یک بخاری نفتی نیز نصب شد، اما سرما همچنان بیداد میکرد. شدت سردی هوا به اندازهای بود که بچهها مجبور بودند چند دست لباس روی هم بپوشند. دستشویی رفتن نیز به مشکل بزرگی مبدل شده بود. برای رفتن به دستشویی لازم بود آفتابه را از منبع آبی که در بیرون ساختمان قرار داشت پر کنیم. فاصله منبع آب تا دستشویی چند متر بیشتر نبود، اما در همین فاصله لولۀ آفتابهها یخ میزد و ما مجبور بودیم در حال حرکت، مدام آفتابه را تکان دهیم تا آب در لولۀ آن منجمد نشود. نکته جالب توجه آن بود که بیشتر نیروها قبل از خواب وضو میگرفتند تا با وضو بخوابند. وضو گرفتن هنگام شب در آن هوای سرد مجاهدتی به حساب میآمد که برای اکثر بچههای گردان به امری بدیهی مبدل شده بود.
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#خاطرات_مهدی_صمدی_صالح 🕊🌱
#همراه_شهدا 🏴
@Hamrahe_Shohada