eitaa logo
همراه شهدا🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
13.1هزار عکس
6.9هزار ویدیو
73 فایل
ٖؒ﷽‌ 💌#شهـבا امامزاבگاט عشقنـב كـہ مزارشاט زيارتگاـہ اهل يقين است. آنها همچوט ستارگانے هستنـב کـہ مے تواט با آنها راـہ را پیـבا کرב. پل ارتباطی @Mali50 @Hamrahe_Shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
همراه شهدا🇮🇷
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 #قسمت_هشتادُسه از امروز آموزش‌های تاکتیک و جنگ شهری را
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 شب که از راه رسید، علی قربان‌پور از نیروهای دانشگاه که حالا هم‌منطقه بودیم گفت که شب‌ها باید از ساختمان چهارطبقه آرد بالا برویم، دائم با دوربین منطقه را زیرنظر بگیریم و همه تحرکات دشمن را رصد کنیم. کارِ شب‌هایم همین بود. سرِ شب می‌رفتم به پشت بام آن ساختمان و تا خودِ صبح دوربین‌کشی می‌کردم. از آن بالا، برخی از نیروهای سوری را می‌دیدم که در منطقه خوابیده‌اند؛ برخی را هم می‌دیدم که سیگار می‌کشیدند. دیدن این چیزها آزرده‌خاطرم می‌کرد. همان صبحِ اولِ پس از دوربین‌کشی شبانه، به علی گلایه کردم. می‌گفت شب‌ها مسئولیت نیروها سنگین‌تر است اما گاهی می‌زنند به درِ بی‌خیالی... می‌خواستم از فرصت روزهایم بهتر استفاده کنم. به علی گفتم می‌شود برای نیروهای عراقی آموزش تک‌تیراندازی بگذاریم؟ موافق بود. ایستادیم و با هم عکس گرفتیم. در این یکی دو روزه آن‌قدر عکس گرفتیم که به شوخی گفتم حالا این‌قدر عکس بگیرید که شهیدم کنید! فردای آن روز گفتند که باید به مرکز آموزش بروم و آموزش‌های تک‌تیراندازی را آغاز کنم. دوست نداشتم از علی جدا شوم. می‌خواستم آموزش‌ها را همان‌جا که او هست برگزار کنیم اما ناگزیر بودم؛ به اکراه پذیرفتم و رفتم به مرکز آموزش در نزدیکی شیخ نجار. یک هفته‌ای را در منطقه شیخ نجار گذراندم؛ بیش‌ترین کاری که داشتم، آموزش بود... ۸۴ 📔