eitaa logo
همراه شهدا🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
6.9هزار ویدیو
73 فایل
ٖؒ﷽‌ 💌#شهـבا امامزاבگاט عشقنـב كـہ مزارشاט زيارتگاـہ اهل يقين است. آنها همچوט ستارگانے هستنـב کـہ مے تواט با آنها راـہ را پیـבا کرב. پل ارتباطی @Mali50 @Hamrahe_Shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 😱گناهی نیست که مرتکب نشده باشم! 💢روزی مردی نزد پیامبر(ص) آمد و عرض کرد: من تمام گناهان را انجام داده ام، ایا راه توبه برای من هست؟ فرمود: ایا پدر و مادرت زنده اند؟ گفت: تنها پدرم زنده است. فرمود: به پدر خود احترام و نیکی کن؛ تا خداوند تو را ببخشد. وقتی که آن مردرفت،حضرت به اطرافیانش فرمود: «ای کاش مادرش زنده بود». 📚بحارالانوار، ج ۷۱ 🔆🔆🔅🔅🔅🔅🔅 @Hamrahe_Shohada
🦋🕯🦋🕯 بر دیده ی ما ضیا بده مهدی جان بر سینه ما صفا بده مهدی جان دور سر مادرت بگردان چیزی آن را صدقه به ما بده مهدی جان ❄️❄️ @Hamrahe_Shohada
خدایا شکرت❤️ که ما رو شیعه‌ی امیرالمؤمنین و مُحب حضرت‌ زهرا آفریدی.
🔆حداقل روزی پنجاه آیه قرآن بخوانیم 🌸حریز از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است که فرمود:  القرآن عهد الله الی خلقه فقد ینبغی للمرء المسلم أن ینظر فی عهده و أن یقرأ منه فی کل یوم خمسین آیة؛  قرآن برنامه ای است الهی پس بسیار شایسته است که هر فرد مسلمان در عهد نامه الهی اش به دقت نظر افکند و هر روز دست کم پنجاه آیه را با تدبیر تلاوت کند». 📚کافی جلد۲صفحه۶۰۹ @Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴دشمن این مرد👆 عاقبت بخیر نخواهد شد.. 🔻تا آخرین نفس در فتنه_ها پشیبان فرمانده خودمان هستیم و با جنگ روانی دشمن مقابله میکنیم ان شاءالله 👈بصیرت 🌸بصیرت 🌸بصیرت ! ❤️🌸 @Hamrahe_Shohada
هوا سرد سرد، اما تنور عشق، گرمِ گرم.... 😍 @Hamrahe_Shohada
Sadeghahngaran - 9 - 128 - musicsweb.ir (1).mp3
3.53M
تخریبچی برگرد... 🎙حاج صادق آهنگران @Hamrahe_Shohada
✨🥀 پانزده نفری افتادیم توی محاصره دشمن... از فشار تشنگی بی­‌حال و خسته خواب­‌مان برد وقتی بیدار شدیم...، (شهید) «محمد حسن فایده» گفت: حضرت زهرا (س) در خواب به من آب دادند و قمقمه یکی از شهدا را پر از آب کردند. فوری رفتیم سراغ قمقمه­ شهدایی که اطراف‌­مان بودند... یکی از قمقمه‌ها پر بود از آب خنگ، انگار همین الان داخلش یخ انداخته بودند. همه از آب شیرین و گوارا؛ که مهریه حضرت زهرا (س) است سیرآب شدیم:) @Hamrahe_Shohada
🕊شهیدی که برات شهادتش را از گرفت آیت الله بهجت دست روی زانوی او گذاشتند و پرسیدند: جوان شغل شما چيست؟ گفت: طلبه هستم. آیت الله بهجت فرمود: بايد به سپاه ملحق بشوی و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشی. ️ دوباره پرسیدند: اسم شما چیست؟ گفت: فرهاد آقای بهجت فرمود: ▫️حتماً اسمت را عوض كن، اسمتان را يا عبدالصالح يا عبدالمهدی بگذاريد. ▫️شما در شب امامت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ‌به شهادت خواهيد رسيد. ▫️شما يكی از سربازان امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستيد و هنگام ظهور امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) با ايشان رجوع می کنید. 🥀شهید عبدالمهدی کاظمی🥀 شهیدی که طبق گفته آیت الله بهجت، در شب امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در ۲۹ آذر ماه ۱۳۹۴ درسوریه به شهادت رسید. @Hamrahe_Shohada
🥀 بچه که بودیم یه دقیقه می‌رفتیم خونه دوستمون‌ بهمون می‌گفتن: مامانت میدونه اینجایی؟! نگرانت نشه؟ حالا تو چند ساله اینجایی مامانت خبر داره کجایی؟ @Hamrahe_Shohada
موجیم و وصل ما ،از خود بریدن است ساحل بهانه ای ست ، رفتن رسیدن است تا شعله در سریم ، پروانۀ اخگریم شمعیم و اشک ما ، در خود چڪیدن است مـا مرغ بی پریم ، از فوج دیگریم پرواز بال ما ، در خون تپیدن است پر می ڪشیـم و بال ، بر پرده ی خیال اعجاز ذوق ما ، در پر کشیدن اسـت ما هـیچ نیستیم ، جز سـایه ای ز خویش آیین آینـه ، خود را ندیدن است گفتی مرا بخوان ، خواندیم و خامـُشی پـاسخ همین تو را ، تنها شـنیدن است بی درد و بی غم است ، چیدن رسیده را خامیم و درد مـا ، از کال چیدن است قیصر امین پور
شهادت مأمور فراجا در ساوه 🔹سروان که چند روز قبل در عملیات تعقیب و گریز قاچاقچیان در ساوه به شدت مجروح و برای ادامه درمان به بیمارستانی در تهران عازم شده بود امروز به‌ شهادت رسید.
خدا یا تو را بر خدایی ات و مرا بر بندگیت، شکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨بسم ربِّ الشُّهدا وَالصدّیقین✨ امام خامنه ای مدّظله العالی : امروزفضیلت زنده نگه‌ داشتن نام، یاد و خاطره شهیدان کمتراز شـــ🌹ــهادتـــــ نیست. 🕊زیارتنامه شهدا🕊 🌹اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، السّلام عَلیکُم یا انصار مهدی عجّل الله، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹 🇮🇷 @Hamrahe_Shohada
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ. اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 
"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"
مولا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فرمان خدا را تنها كسى مى‌تواند اجرا كند كه سازشكار نباشد، و به روش اهل باطل عمل نكند، و پيرو فرمان طمع نگردد. نهج البلاغه ،حکمت ۱۱۰‌
💠 آیت‌الله‌ یعقوبی‌قائنی: یکی از نشانه‌های ایمان صحیح و اعتقاد درست این است که اگر انسان بین دو امر مخیر شد که در یکی رضای خالق و سخط مخلوق و در دیگری عکس آن باشد؛ رضای خالق را بر رضای مخلوق ترجیح دهد. «مِنْ صِحَّةِ يَقينِ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ أنْ لا يُرْضِیَ النّاسَ بِسَخَطِ اللهِ» 📚 ، ص۸۲ 
چه خوش گُزیده‌ام ات از بَساطِ حُسن فروشان نه عاشقِ تو،که من عاشقِ بصیرت خویشم... @Hamrahe_Shohada
♦️قوه قضائیه: «علیرضا اکبری» ابرجاسوس انگلیس به دار مجازات آویخته شد.
همراه شهدا🇮🇷
* #داستــــان 💞 #عاشقـــانه_دو_مدافـــع💞 #قسمت_۵۵ الان میخواستم پاشم بذارم. شماها هم که صبحونه نخ
* 💞 💞 الو سلام داداش به اهلا و سهلا کربلایی اسماء خوبی خواهر یه خبری چیزی از خودت ندیا من اخبارتو از شوهرت میگیرم. - خندیدم و گفتم.خوبی داداش، زهرا خوبه؟ الحمدالله _داداش میدونی که علی امروز داره میره ، میشه تو قضیه رو به مامان اینا بگی؟؟ گفتم اسماء جان - گفتی ؟؟؟ آره خواهر ما ساعت ۸ میایم اونجا برای خدافظی - آهی کشیدم و گفتم باشه خدافظ ظاهرا من فقط نمیدونستم ، پس واسه همین بهم زنگ نمیزنن میخوان که تا قبل از رفتنش پیش علی باشم. _ ساعت به سرعت میگذشت باگذر زمان و نزدیک شدن به ساعت ۸،طاقتم کم تر و کم تر میشد. تو دلم آشوب بود و قلبم به تپش افتاده بود. ساعت ۷ و ربع بود. علی پایین پیش مامانش بود تو آیینه خودمونگاه کردم. زیر چشمام گود افتاده بود ورنگ روم پریده بود. لباس هامو عوض کردم و یکم به خودم رسیدم ساعت ۷ و نیم شد _ علی وارد اتاق شد به ساعت نگاهی کرد و بیخیال رو تخت نشست. میدونستم منتظر بود که من بهش بگم پاشو حاضر شو دیره. بغضم گرفته بود اما حالا وقتش نبود... چیزی رو که میخواست بشنوه رو گفتم: إ چرا نشستی؟؟ دیره پاشو.. لبخندی از روی رضایت زد و بلند شد لباس هاشو دادم دستش و گفتم: بپوش دکمه های پیرهنشو دونه دونه و آروم میبستم و علی هم با نگاهش دستهامو دنبال میکرد... دلم نمیخواست به دکمه ی آخر برسم - ولی رسیدم. علی آخریشو خودت ببند از حالم خبر داشت و چیزی نپرسید. موهاشو شونه کردم و ریشهاشو مرتب... _ شیشه ی عطرشو برداشتم و رو لباس و گردنش زدم و بعد گذاشتم تو کیفم میخواستم وقتی نیست بوش کنم. مثل پسر بچه های کوچولو وایساده بود و چیزی نمیگفت: فقط با لبخند نگاهم میکردم. از کمد چفیه ی مشکی رو برداشتم و دور گردنش انداختم نگاهمون بهم گره خورد. دیگه طاقت نیوردم بغضم ترکید و اشکهام سرازیر شد. _ بغلم کرد و دوباره سرم رو گذاشت رو سینش. گریم شدت گرفت. نباید دم رفتن این کارو میکرد، اون که میدونست چقد دوسش دارم میدونست آغوشش تمام دنیامه ، داشت پشیمونم میکرد. قطره ای اشک رو گونم افتاد اما اشک خودم نبود. _ سرمو بلند کردم. علی هم داشت اشک میریخت ... خودم رو ازش جدا کردم و اشکهاشو با دستم پاک کردم مرد مگه گریه میکنه علی.. لبخند تلخی زدو سرشو تکون داد مامان اینا پایین بودن _ روسری آبی رو که علی خیلی دوست داشت رو برداشتم و انداختم رو سرم. اومد کنارم،خودش روسریمو بست و گونمو بوسید لپام سرخ شد و سرمو انداختم پایین دستمو گرفت و باهم رو تخت نشستیم. سرمو گذاشتم رو پاش _ علی جان علی - مواظب خودت باش چشم خانوم - قول بده، بگو به جون اسماء به جون اسماء - خوشحالم که همسرم ، همنفسم ، مردمن برای دفاع از حرم خانوم داره میره. منم خوشحالم که همسرم ، همنفسم ، خانومم داره راهیم میکنه که برم. _ علی رفتی زیارت منو یادت نره هااا مگه میشه تو رو یادم بره اصلا اون دنیا هم... حرفشو قطع کردم. سرمو از رو پاش بلند کردم و با بغض گفتم: برمیگردی دیگه چیزی نگفت و سرشو انداخت پایین اشکام سرازیر شد، دستشو فشار دادم و سوالمو دوباره تکرار کردم سرمو گرفت ، پیشونیمو بوسید و آروم گفت ان شاء الله... _ اشکام رو پاک کرد و گفت: فقط یادت باشه خانم من برای دفاع از!!!!"* * _ ✍"" •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•