eitaa logo
همسران بهشتی
526 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
53 فایل
🌺برگزاری روضه خانگی برای افرادکم بضاعت @Masakin_H 🌸کانالی مخصوص بندگی خدا        @darrahbandgi ☘️کانال‌محصولات‌ارگانیک‌‌(بخشی ازسودفروش‌برای‌خانواده‌های نیازمندصرف‌میشه)    @Organik_toba ناشناس‌ جواب میدم https://abzarek.ir/service-p/msg/1983669
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از درراه بندگی
8242242924115.pdf
3.54M
⭕️پی دی اف کتاب 🔰زندگینامه و خاطرات... 🕊 -----------*✨🌹✨*----------         @darrahbandgi    -----------*✨🌹✨*-----------
هدایت شده از درراه بندگی
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄ ابراهیم مۍگفت: مطمئن باش هیچ چیزے مثڵ روے آدم ها تٵثیر ندارد. ❁═══┅┄ -----------*✨🌹✨*----------         @darrahbandgi    -----------*✨🌹✨*-----------
هدایت شده از درراه بندگی
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄ یکی دو تا از دوستان ابراهیم، گرفتار تبلیغات مسموم منافقین شده و به مجاهدین خلق تمایل پیدا کرده بودند. یک لحظه آرام و قرار نداشت، امیر منجر که تسلط بیشتری به مسائل سیاسی داشت را خبر کرد و در مسجد جلسه ای برقرار نمود. تا نیمه شب با آنها صحبت کرد تا شبهات این جوان ها برطرف شود. خوشحال بود که جهاد تبیین را به خوبی انجام داده. یکی از آن دو نفر قبل از ابراهیم در جبهه های غرب به شهادت رسید. ✅ چقدر برای روشنگری جوانان وقت می گذاریم؟ -----------*✨🌹✨*----------         @darrahbandgi    -----------*✨🌹✨*-----------
‌💠 وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله، مرا به سوی ابراهیم هدایت کرد... 🌺وقتی وارد دانشگاه شدم، خیلی از معنویات دور شدم. یکبار تصمیم گرفتیم با دوستان به سفر راهیان نور برویم. 🌸در یکی از شب ها پای صحبت راوی نشستم و خیلی افسوس خوردم که گذشته ام را تباه کرده ام. همان شب خواب دیدم که جنگی به پا شده. نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وآله را دیدم که به من فرمودند: وارد سپاه ابراهیم شو.. با خودم فکر کردم منظور ایشان حضرت ابراهیم است.. اما ابراهیم یک جوان با چهره نورانی بود. بعد از خواب پریدم. 🌼روز بعد، راوی در کاروان گفت می خواهم کتابی را به شما معرفی کنم و بسیار از این کتاب گفت. وقتی کتاب را توزیع می کردند من به آن ها نگاه می کردم. تا اینکه کتاب را دیدم ،عکس روی کتاب برایم آشنا بود و نام کتاب هم یک راهنما برای تعبیر خوابم.. 🍁 نام کتاب بود و جلد روی کتاب، هم حامل تصویری از شهیدی بود که در خواب دیده بودم.. 🌹 صفحه اول کتاب را که باز کردم، دیدم نوشته شده: «تقدیم به ساحت نورانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله» و این شد که راهم را پیدا کردم و حالا سالهاست در لشکر ابراهیم هستم.. -----------*✨🌹✨*---------- @Hamsaran_Beheshtii -----------*✨🌹✨*-----------
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄ 🫔 تکه نان خشکی را روي زمين ديد. خم شد و آن را برداشت. در كنار كوچه نشست و با آجر به آن نان کوبيد و خرده های آن را در مقابل پرندگان ریخت تا نان اسراف نشود. (بارها از بزرگان شنیده ایم که اسراف، بخصوص در نان که غذای اصلی مردم است سبب سلب رحمت و گرفتاری دنیا و آخرت خواهد شد. بکوشیم تا اسراف نکنیم) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• @Hamsaran_Beheshtii •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄ همیشه در کار خیر پیش قدم بود. دوست داشت از صبح تا شب مشغول کار برای رضای خدا باشد. دفترچه ای داشت که برنامه ها و کارهایش را داخل آن‌ می نوشت. روزی که خیلی برای خدا کار انجام می داد، بیشتر از روزهای قبل خوشحال بود. یادم هست یک بار به من گفت: امروز بهترین روز من است، چون خدا توفیق داد گره از کار چندین بنده خدا وا کنم. به هیچ یک از تعلقات دنیا دل خوش نمی کرد. هیچ چیز او را راضی نمی کرد، مگر اینکه دل یک انسان را به خاطر خدا خوش کند. لباس نو نمی پوشید. می گفت: هر زمان تمام مردم توان پوشیدن لباس نو و زیبا داشتند، من هم می پوشم... •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• @Hamsaran_Beheshtii •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•