7.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بشنوید
👆🎥 #فیلم | خاطره ای شنیدنی از #شهید_همت از زبان سید محمد مجتهدی، فرمانده وقت گردان حمزه
▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️
⚪️ خاطره ای دیگر به نقل از: رضا نوریان
(بیسیمچی گروهان از گردان میثم __ عملیات خیبر) :
#خاطره روبوسي من با #شهيد_همت 🌷
🌗 شب يازدهم اسفند ۱۳۶۲ و درست يك هفته قبل از شهادت ايشان، تا حالا هم برایم شيرين و لذت بخش هست.
يك سال و نيم بود حسرت بوسيدنش رو داشتم، ولي وقتي مي ديدم شوق بعضي رزمنده ها براي روبوسي با فرمانده لشگر ٢٧، بيشتر به بالارفتن از سر و كول فرمانده متواضع و خاكي شباهت داره، در هر مناسبت، از اين كار منصرف مي شدم.
تا شب عمليات طلائيه رسيد و ما با ماشين ها رفتيم پاي كار. از ماشين كه پياده شديم، توي تاريكي، صداي خيلي آشنايي رو شنيدم كه خطاب به سيد ابراهيم كسائيان فرمانده گردان ما ( گردان ميثم) صحبت مي كرد.
شهید همت بود. ديدم بهتر از اين نميشه، تنهاي تنها گوشه اي ايستاده بود. به دوستم، ابوالفضل عابديني گفتم بدو حاجي همت اينجاست!
بعد با هم دويديم، رفتيم پيش ايشون و چند تا ماچ آبدار ازش گرفتيم. نرمي محاسن او رو همچنان بر لبانم حس می کنم.
موقع روبوسي هم داشت ما رو دعا مي كرد. كلمات دعا رو دقيقا يادم نيست ولي شهيد همت هميشه بسيجي ها رو #دريادل خطاب مي کرد.
𝐣𝐨𝐢𝐧➘: ↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┅☫🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷☫┅┄
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🌱 نشر مطالب،صدقه جاریه است
#اولین_و_آخرین_نماز_شهید
✍یه لات بود تو مشهد. داشت میرفت دعوا شهید چمران دیدش، دستشرو گرفت و گفت اگه مردی بیا بریم #جبهه.
🍁به #غیرتش برخورد و به همراه شهید چمران رفت جبهه. تو جبهه واسه خرید سیگار با دژبان درگیر میشه و با دستبند میارنش تو اتاق شهید چمران.
🍁رضا شروع میڪنه به #فحش دادن به شهید چمران، وقتی دید ڪه شهید چمران به فحش هاش توجه نمیکنه. یه دفعه داد زد ڪچل با توأم!
🍁شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: چیه؟ چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا، چه #سیگاری میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.
🍁رضا ڪه تحت تأثیر رفتار شهید چمران قرار گرفته میگه: میشه یه دوتا فحش بهم بدی؟! ڪشیده ای، چیزی!
شهید چمران: چرا؟ رضا: من یه عمر به هرڪی #بدی ڪردم، بهم بدی ڪرده. تاحالا نشده بود به ڪسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!
🍁شهید چمران: اشتباه فڪر میڪنی! یڪی اون بالاست، هرچی بهش بدی میڪنم، نه تنها بدی نمیڪنه، بلڪه با خوبی بهم جواب میده. هی #آبـرو بهم میده. گفتم بذار یه بار یڪی بهم فحش بده بگم بله عزیزم. #یکم_مثل_اون_بشم.
🍁رضا جاخورد و رفت تو سنگر نشست و زار زار #گریه میکرد. اذان شد، رضا #اولین_نماز عمرش بود. سر نماز موقع قنوت صدای گریش بلند بود، وسط نماز، صدای سوت #خمپاره اومد. صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد رضا اولین و آخرین نماز عمرش را خواند و پرکشید...!🕊
#شهید_مصطفی_چمران
#درس_اخلاق
#خاطره
🖤🖤🦋أللَّھُـمَ_؏َـجِّـلْ_لِوَلیِڪْ_ألْـفَـرَجـ⛅️
@mahman11