eitaa logo
حَنـʜᴀɴɪɴـین'🤍
594 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
10 فایل
﷽ «یا مَن لا یُرجَۍ اِلا هُو» اِی آن کہ جز او امیدے نیست👀♥️! ˼ حَنـیـن، دلتنگے تا وقٺ ِ قࢪار(:✨ ˹ " ما را بقیہ پـس زدھ بودند هزارباࢪ! ما را حـسیـن بود کہ آدم حساب کرد🙃🫀. " کانال ناشناس‌مون↓ - @Nagofteh_Hanin < بہ یاد حضرٺ‌مادࢪۜ >
مشاهده در ایتا
دانلود
حَنـʜᴀɴɪɴـین'🤍
#در‌دام‌شیطان😱🔥 #قسمت_اول به نام خدا "اعوذبالله من الشیطان الرجیم" پناه میبرم به خدا از شر شیطان ر
😱🔥 با سمیرا رفتیم برای ثبت نام... یک دختر خانم آنجاربود که گفت کلاسهای جدید از اول هفته ی اینده شروع میشوند! شما شنبه تشریف بیاورید.... نمیدانم چرا دو حس متناقض درونم میجوشید... یکی منعم میکرد ودیگری تحریکم میکرد..! ولی علاقه ام به این ساز شوقی درونم به وجود آورده بود که برای رفتنم به کلاس لحظه شماری میکردم.! امروز شنبه بود... طرف صبح رفتم دانشگاه الانم آماده میشم تا سمیرا بیاد دنبالم باهم بریم کلاس گیتار..! زنگ در را زدن... +مامان کاری نداری من دارم میرم..! _خدابه همراهت..مراقب خودت باش عزیزم..! سمیرا با ماشین خودش اومد دنبالم و تا خود کلاس از استاد و کارش تعریف کرد! خیلی مشتاق بودم ببینمش.. وارد کلاس شدیم.. ده...دوازده نفری نشسته بودند اما از استاد خبری نبود! باسمیرا ردیف اخر نشستیم... بعداز ده دقیقه ای استاد تشریفشون را آوردند.! _من..بیژن سلمانی هستم!خوشبختم که در کنار شما هستم..امیدوارم اوقات خوشی را در معیت هم سپری کنیم.! بعد.. همه ی هنرجوها خودشون رو معرفی کردند.. اکثرا تو رنج سنی خودم بودند..! استاد هم بهش میومد حدود ۴۵یا ۴۶سال را داشته باشه! چشماش خیلی ترسناک بود! وقتی نگاهت میکرد انگار تمام اسرار درونت را میدید! نگاهش تا عمق وجودم رامیسوزاند..خصوصا وقتی خیره به ادم نگاه میکرد یه جور دلشوره می افتاد به جونم! یک بار در حین توضیح دادنش به من خیره شده بود ناخودآگاه منم به چشماش خیره شدم... وااااای خدای من! انگار داخل چشماش آتیش روشن کرده بودند! به جان مادرم من اتیش را دیدم....! _مهرنیا
۲۰ تیر ۱۴۰۲