eitaa logo
حرف آخر • حکایت و پند •
76.8هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
0 فایل
تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷 -سخنان پر مفهوم بزرگان ایران و جهان -حکایت های جالب و آموزنده تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/1314784094C8c098d28af
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱آرامش درونی با ورود اطلاعات صحیح در ذهن ما بدست می آید. پس اطلاعات و نگرش خود را مثبت کنیم تا رفتارمان هم در متن زندگی مثبت باشد.🤍🌼 @Harf_Akhaar
🌱روزی جوانی نزد حضرت موسی (علیه السلام) آمد و گفت: ای موسی (ع) خدا را از عبادت من چه سودی می‌رسد که چنین امر و اصرار بر عبادتش دارد؟ 🌱حضرت موسی (علیه ) گفت: یاد دارم در نوجوانی از گوسفندان شعیب نبی چوپانی می‌کردم. روزی بز ضعیفی بالای صخره‌ای رفت که خطرناک بود و ممکن بود در پایین آمدن از آن صخره اتفاقی بر او بیفتد. با هزار مصیبت و سختی به صخره خود را رساندم و بز را در آغوش گرفتم و در گوشش گفتم: ای بز، خدا داند این همه دویدن من دنبال تو و صدا کردنت برای برگشتن به سوی من، به خاطر سکه‌ای نقره نیست که از فروش تو در جیب من می‌رود. می‌دانی موسی از سکه‌ای نقره که بهای نگهداری و فروش تو است، بی‌نیاز است. دویدن من به دنبال تو و صدا کردنت به خاطر، خطر گرگی است که تو نمی‌بینی و نمی‌شناسی و او هرلحظه اگر دور از من باشی به دنبال شکار توست. 🌱ای جوان بدان که خدا را هم از عبادت من و تو سود و زیانی نمی‌رسد، بلکه با عبادت می‌خواهد از او دور نشویم تا در دام شیطان گرفتار آییم. 🤍🌼 @Harf_Akhaar
خدا گويد تو ای زيباتر از خورشيد زيبايم تو ای والاترين مهمان دنيايم بدان آغوش من باز است شروع كن، يك قدم با تو تمام گامهای مانده اش با من🤍🌼 نعمتهاتونو بشمارید، منفی هارو بریزید دور...🌱 @Harf_Akhaar
🌱تو رابطه ها یه حدی هست که بهش میگن "حُرمت " یه بار که دو طرف ازش رد بشن و حرمت همو نگه ندارن دیگه هیچی مثل قبل نمیشه🤍🌼 ‌ @Harf_Akhaar
🌱حکایت کریم خان زند و عموی چابلوس کریم‌خان زند پس از آنکه به پادشاهی رسید، شیراز را به پایتختی انتخاب کرد و از چنان محبوبیتی برخوردار شد که نامش به‌عنوان سرسلسله زندیه در سراسر ایران پیچید. روزی عموی او برای دیدنش به پایتخت آمد. کریم‌خان دستور داد از وی پذیرای کنند و لباس‌های فاخر به او بپوشانند. چند روزی از اقامتش نگذشته بود که در یکی از جلسات مهم مملکتی شرکت کرد. با دیدن قدرت و منزلت برادرزاده‌اش بادی به غبغب انداخت و گفت: کریم‌خان، دیشب خواب پدرت را دیدم که در بهشت کنار حوض کوثر ایستاده بود و حضرت علی (علیه‌السلام) جامی از آب کوثر به او می‌داد. کریم‌خان اخم‌هایش را درهم کشید و دستور داد وی را از مجلس اخراج و سپس از شهر بیرون کنند. رؤسای طوایف از او علت این رفتار خشونت‌آمیز را جویا شدند. کریم‌خان گفت: من پدر خود را می‌شناسم. او مردی نیست که لایق گرفتن جامی از آب کوثر از دست حضرت علی باشد. این مرد می‌خواهد با تملّق و چاپلوسی مورد توجه قرار گیرد و اگر تملّق و چاپلوسی به‌صورت عادت درآید، پادشاه دچار غرور و بدبینی می‌شود و کار رعیت هرگز به سامان نمی‌رسد.🤍🌼 @Harf_Akhaar
🌱 🤍شب زیباتون 🌼متبرک به 🤍گرمی نگاه خـدا 🌼شبتون بخیر @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه اونقدر شجاع بودی که شروع کردی، و اونقدر قوی هستی که داری ادامه میدی، پس حتما اونقدر لیاقت داری که به خواسته ات یا حتی به بهتر از اون برسی..!:)🤍🌼🌼🌼 سلام صبح زیباتون بخیر🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Harf_Akhaar
الـــ🌱ــهی در این صبح بہ زندڪَیماڹ سرسبزے و خرمی ببخش از نعمتهاے بیڪرانت سیرابماڹ ڪڹ به قلبمان مهربانی به روحمان آرامش به زندگیمان محبت 🤍“آمین”🌼 @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 در این دنیاﺍﻧﻌﮑﺎﺱ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺎﺷﯿم ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯿم ﺩﺭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺒﯿﻨﯿم . . .! ﺍﮔﺮ ﻋﺸﻖ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯿم،ﻋﺸﻖ ﺑﻮﺭﺯﯾم . . . ﺍﮔﺮﺻﺪﺍﻗﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯿم، ﺭﺍﺳﺘﮕﻮ ﺑﺎﺷﯿمﺭﺍﺳﺘﮕو ﺍﮔﺮ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯿم،ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾم. ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺟﺰ " ﭘﮋﻭﺍﮎ " ﻧﯿﺴﺖ 🤍🌼 @Harf_Akhaar
ای همسفر گمشده ام دیر رسیدی حالا که غمت کرده مرا پیر رسیدی🤍🌼 آن وقت که توانی به تنم بود نبودی! حالا که توانم شده تسخیر رسیدی🤍🌼 من صفحه اول به تو فریاد رساندم تو آخر غم نامه ی تقدیر رسیدی🤍🌼 هنگام بهاران عطش روی تو داشتم وقتی که مرا شاخه کشید زیر رسیدی🤍🌼 دیر آمدی ،آنقدر که آن آدم سابق؛ از عالم و آدم شده دلگیر رسیدی🤍🌼 ای حاصلِ پر حسرت یک عمر شکستن؛ ای همسفر گمشده ام دیر رسیدی🤍🌼 @Harf_Akhaar
🌱 روزی بهلول در قبرستان بغداد کله مردگان را تکان می داد، گاهی پر از خاک می کرد و سپس خالی می نمود شخصی از او پرسید : بهلول! با این ' سر های مردگان ' چه می کنی ؟ گفت : می خواهم ثروتمندان را از فقیران و حاکمین را از زیر دستان جدا کنم ، لکن می بینم همه یکسان هستند. به گورستان گذر کردم صباحی شنیدم ناله و افغان و آهی🤍 شنیدم کله ای با خاک می گفت که این دنیا ، نمی ارزد به کاهی🌼 به قبرستان گذر کردم کم و بیش بدیدم قبر دولتمند و درویش🤍 نه درویش بی کفن در خاک خفته نه دولتمند، برد از یک کفن بیش🌼 @Harf_Akhaar
ﺩﺭ «ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ» ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ! «ﺧﻠﺒﺎﻥ» ﺁﻥ ﮐﯿﺴﺖ !!!!!🤍🌼 ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺩﺭ «ﺯﻧﺪﮔﯽ» ﺍﺕ ﺁﺭﺍﻡ ﻧﻤﯽ ﮔﯿﺮﯼ.. ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﻣﺪﯾﺮ ﻭ ﻣﺪﺑﺮ ﺁﻥ‏ "خداﺳﺖ" ♡به خدا اعتماد داشته باش♡🤍🌼 @Harf_Akhaar
🌱ثروتمند مثل پدر چارلی چاپلین چارلی چاپلین می نویسد با پدرم رفتم سیرک، توی صف خرید بلیط؛ یه زن و شوهر با 4 تا بچشون جلوی ما بودند. وقتی به باجه رسيدند و متصدی باجه، قیمت بلیط هارو بهشون اعلام کرد، ناگهان رنگ صورت مرد،تغییر کرد !! نگاهی به همسرش انداخت،معلوم بود که پول کافی ندارد و نميدانست چه بکند. ناگهان پدرم دست در جیبش کرد و یک اسکناس صد دلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت،سپس خم شد و پول را از زمین برداشت و به شانه مرد زدو گفت: ببخشید آقا،این پول از جیب شما افتاد. مرد که متوجه موضوع شده بود،بهت زده به پدرم نگاه کردو گفت:متشکرم آقا !!! مرد شریفی بود ولی برای اینکه پیش بچه هايش شرمنده نشود،کمک پدر را پذیرفت بعد از اينکه بچه ها به مراه پدر و مادرشان داخل سیرک شدن،ما آهسته از صف خارج شدیم و بدون دیدن سیرک به طرف خانه برگشتیم و من در دلم به داشتن چنین پدری افتخار کردم! "آن زیباترین سیرکی بود که به عمرم نرفته بودم" ثروتمند زندگی کنیم، بجای آنکه ثروتمند بمیریم! 🤍🌼 @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 خدایا! برای لحظه هایی که از شدت شوق اشک میریزیم، و یادمون میره که اون خوشحالی از طرف تو بوده، شکرت...🤍🌼 ‌ @Harf_Akhaar
🌱مثبت که نگاه کنی همه چیزِ دنیا خوب پیش میرود آدم ها ، همه شان خوب اند و هیچ مشکلی لاینحل نیست مثبت که نگاه کنی مهم نیست که امروز چه روزی ست که چندشنبه است تو آرام و مهربان و عاشقی عاشقِ زمین ، عاشقِ هوا عاشقِ تمامِ آدم ها ... و جهان ، پنجره ایست که از افکارِ تو باز میشود بخواه که خوب ببینی بخواه که خوب باشی بخواه که حالِ زمین و زمانت خوب باشد مثبت باش.🤍🌼 @Harf_Akhaar
توبه میلیاردر فرد متمول و میلیاردری که ثروت نامشروع زیادی در طی سالهای گذشته بدست آورده بود تصمیم به توبه گرفت و به پیش عالمی رفت و نحوه بدست آوردن ثروتش از راه نامشروع را توضیح داد. عالم به او گفت تو باید تمام ثروتت را به خیابان بریزی و بعد یک سال هر آنچه باقی مانده بود از آن توست! مرد متمول پذیرفت و تمام ثروتش را نقد کرده و با آن تیرآهن ۱۸ خرید و در خیابان رها کرد و بعد از یک سال رفت دید آهن‌ها اصلا تکان نخورده اند، در حالی که با بالا رفتن دلار قیمتها ۴ برابر شده بود!🌱 شیطان که نظاره گر این واقعه بود آن مرد را بعنوان استاد رهنما انتخاب کرد...😂 🤍🌼 @Harf_Akhaar
🌼 از کسی پرسیدند کدامین "خصلت" از "خدای" خود را "دوست" داری؟! "گفت" همین" بس" که میدانم او میتواند "مچم" را بگیرد ولی "دستم" را میگیرد🥰 @Harf_Akhaar
🤍🌼 احساس خوب نسبت به خودم؟ چرا؟ 🌱) وقتی نسبت به خودت، ظاهرت، حس و  اعمالت احساس خوبی داری، توانمندی‌های تو در جذب افراد ده ها برابر خواهد شد. 🌱) توانمندی تو در کارها و شکوفا کردن استعدادهایت صدها برابر خواهد شد. 🌱) حس خوب نسبت به خودت و حس ارزشمند بودن، اضطراب رو کم می‌کنه چون بخش زیادی از نگرانی های ما مربوط به نگرانی ما از تصویر خودمان در نظر دیگران است، کمبود عزت نفس و اعتماد بنفس به میزان بالایی اضطراب رو زیاد می‌کنه. 🌱) اولین خدمتی که می‌تونی به خودت بکنی اینه که اعتماد به نفست رو احیا کنی و اون ارزشمندی و از درون خودت بیرون بکشی. @Harf_Akhaar
رام کردن شوهر 🌱 روزی زنی به دیدار شیخی رفت و به او گفت: دعایی بنویس که همسرم مرا دوست داشته باشد، پولش هر چه باشد می دهم! شیخ گفت: من دعا نویس نیستم! زن اصرار کرد! شیخ که از اصرار زن به ستوه آمده بود گفت: من در صورتی می توانم دعایی که می خواهی بنویسم که چند مو از یال شیری برای من بیاوری! زن رفت، مدتها گذشت تا این که بعد از چند ماه، آن زن دوباره به نزد آن شیخ بازگشت و با خوشحالی گفت: موهایی را که برای دعا نوشتن نیاز داشتی آوردم! الوعده وفا این موها را بگیر و دعایی را که خواستم بنویس! شیخ با تعجب پرسید، اینها را از کجا آوردی؟! زن گفت: در نزدیکی ما جنگلی است، به آنجا رفتم، از مردم سراغ شیر را گرفتم و بالاخره او را پیدا کردم! هر روز مقداری آشغال گوشت با خود می بردم و آنرا آنجا پرتاب کرده و فرار می کردم! تا این که کم کم شیر با من انس گرفت، روزی که توانستم یال او را نوازش کنم، دسته ای از آنها را چیدم و برای شما آوردم! شیخ که با تعجب به حکایت آن زن گوش می داد، ناگهان با عصبانیت فریاد زد خاااااانم آن چیزی که با صبر و حوصله و محبت رامش کردی یک حیوان درنده است! همسر شما انسان است، عقل و شعور دارد خب به او هم محبت کنی جذب تو می شود! 🤍🌼 @Harf_Akhaar
حواستون به فاصله بین رک بودن و گستاخی و فضولی باشه چون خیلی به هم نزدیکن...🌱 و در قالب من رک هستم براحتی باعث شکستن دل یک نفر میشین که با هیچ چیزی اون درست نمیشه...🤍🌼         ‌‌ ‎‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌@Harf_Akhaar
توصیف بی نظیر ملاصدرا از خداوند🌱 خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان اما بقدر فهم تو کوچک می شود و بقدر نیاز تو فرود می آید و بقدر آرزوی تو گسترده می شود و بقدر ایمان تو کارگشا می شود و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک می شود و به قدر دل امیدواران گرم می شود یتیمان را پدر می شود و مادر بی برادران را برادر می شود بی همسر ماندگان را همسر می شود عقیمان را فرزند می شود ناامیدان را امید می شود گمگشتگان را راه می شود در تاریکی ماندگان را نور می شود رزمندگان را شمشیر می شود پیران را عصا می شود و محتاجان به عشق را عشق می شود خداوند همه چیز می شود همه کس را به شرط اعتقاد به شرط پاکی دل به شرط طهارت روح به شرط پرهیز از معامله با ابلیس بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا و مغز هایتان را از هر اندیشه خلاف و زبان هایتان را از هر گفتار ناپاک و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار و بپرهیزید از ناجوانمردیهــا ناراستی ها نامردمی ها! چنین کنید تا ببینید که خداوند چگونه بر سر سفره ی شما با کاسه یی خوراک و تکه ای نان می نشیند و بر بند تاب، با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟ که به شیطان پناه می برید؟ که در عشق یافت نمی شود که به نفرت پناه می برید؟ که در حقیقت یافت نمی شود که به دروغ پناه می برید؟ که در سلامت یافت نمی شود که به خلاف پناه می برید؟ و مگر حکمت زیستن را از یاد برده اید که انسانیت را پاس نمی دارید؟! 🤍🌼 @Harf_Akhaar
حق‌رابطلب‌مسجد‌و‌میخانہ‌ڪدام است؟ از بادہ بگو،شیشہ‌وپیمانہ‌ڪدام است؟🌱 محراب‌دل‌آن جلوه‌ے آغوش‌فریب است نشناخته‌ام‌ڪعبہ‌و‌بتخانہ‌ڪدام است؟🤍 بنداز‌مژہ‌برداشت‌خیال‌رخ‌ساقی اےابر‌ببین،گریه‌ے‌مستانہ‌ڪدام‌است؟🌼 از‌صحبت‌صوفی‌منشان‌سوخت‌دماغم اےباده‌پرستان،رہ‌میخانہ‌ڪدام‌است؟🌱 سرتاسر‌این‌دشت،پر‌از‌جلوه‌ے‌لیلی‌ست امّا‌نتوان‌گفت‌ڪہ‌جانانہ‌ڪدام‌است؟🤍 با هرسر خارےڪششےهست،ندانم ڪآشوب‌فزاے دل دیوانہ ڪدام‌است؟🌼 در بزم، حریفان همگے واقف رازند از یار ندانیم ڪہ بیگانہ ڪدام است؟🌱 آن جلوہ برد رہ بہ سواے دل ما با برق مگوییدسیه‌خانہ ڪدام است؟🤍 چون‌شمع‌حزین از‌مژه‌ات‌دود‌برآید بنمایم اگر‌گرمے افسانہ‌ڪدام‌است...؟🌼 @Harf_Akhaar
🌱 نگرانِ حرفِ مردم اگر نبوديم مسيرِ زندگيمان طورِ ديگرى رقم ميخورد دوست داشتن هايمان را راحت تر جار ميزديم لباسى را بر تن ميكرديم كه سليقه ى واقعيمان بود آرايشى ميكرديم كه دوست داشتيم دلمان كه ميگرفت،مهم نبود كجا بوديم، بى دغدغه اشك ميريختيم صداى خنده هايمان تا آسمانِ هفتم ميرفت با پدر و مادرمان دوست بوديم حرفِ يكديگر را ميخوانديم نگرانِ حرفِ مردم اگر نبوديم، خودمان براى خودمان چهارچوب تعريف ميكرديم روابطمان را نظم ميداديم دخترها و پسرهايمان، حد و مرزِ خودشان را ميشناختند نيمى از دوست داشتن هايمان، به ازدواج منجر ميشد نگرانِ حرفِ مردميم اما كه چگونه رفتار كنيم كه مبادا پشتِ سرمان حرف بزنند كه مبادا از چشمشان بيفتيم كه مبادا قطع شود روابط خانوادگيمان ما در دورانى هستيم كه نه براى خودمان براى مردم زندگى ميكنيم!🤍🌼 @Harf_Akhaar
🌱افرادی که صبر خوبی دارند، اتفاقات خوبی برایشان رخ میدهد و اتفاقات عالی برای افرادی هست که اتفاقات عالی را خودشان با تلاش خودشان محقق میکنند.”🤍🌼 @Harf_Akhaar
🌱حکایتی جالب از مرزبان نامه سه دزد شکست خورده و ضعيف که به تنهايي نمي توانستند به دزدي هاي بزرگ دست بزنند و موفقيت زيادي بيابند،روزي به هم برخوردند و بعد از گفتگو و شرح ناکامي هاي خود، تصميم گرفتند با هم شريک شوند تا در دزدي موفقيت بيشتري کسب کنند. هرکدام مهارت هايي داشتند که در کنار يکديگر تکميل مي شدند. آن سه دزد، سالها بر گذرگاه هاي مسلمانان کمين کرده و به آنان حمله مي نمودند و به مردم ظلم بسياري مي کردند و آن ها را مي کشتند. روزي در نزديکي شهر به آثار كاروانسراي ويراني برخوردند که گردش روزگار تباهش  ساخته و در و ديوارش فرو ريخته بود. آن سه زير يك سنگ صندوقچه ي زر پيدا کردند.بسيار خوشحال شدند و ساعتها به شادي پرداختند. بالاخره خسته و گرسنه شدند، بنابراين تصميم گرفتند يکي را براي خريد غذا به شهر بفرستند. دزدي كه براي تهيه غذا به شهر رفته بود، از کنار عطاري مي گذشت، وسوسه شد تا کمي سم بخرد و غذا را مسموم کند.او با اين فکر وارد عطاري شد که دو رفيقش بعد از خوردن غذاي زهرآلود مي ميرند و و همه گنج تنها به او مي رسد. از آن طرف، وقتي او به شهر رفت،دو دزد ديگر هم به همان چيزي انديشيدند که او مي انديشيد، تصميم گرفتند كه اورا ازبين برده وبه جاي تقسيم ثروت پيدا شده بين سه نفر ،بين دو نفر تقسيم كنند. مرد با غذا برگشت.دو رفيقش منتظرش بودند؛غذا را گرفتند و ناگهان برسرش ريختند و او را کشتند. بعد با آرامش نشستند و غذاي آلوده به زهر را خوردند. هنوز دقايقي نگذشته بود که جنازه دو دزد ديگر در کنار جنازه دزد اولي بر زمين افتاده بود. 🤍🌼 @Harf_Akhaar
🌱قبل از حرف زدن، خوب فکر کنید تا مجبور نشوید پس از زدن حرفی به فکر فرو روید.🤍🌼 @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این انیمیشن برنده جایزه بهترین فیلم کوتاه درمورد بازی‌های مخرب اینترنتی شده🌱 <<<با دقت نگاه کنید!>>> @Harf_Akhaar
🌱 درد دارد عشق... اما دردِ بدتر دوری‌اش پیرِ دلتنگی بسوزد، بالاخَص اینجوری‌اش کار وقتی بیخ پیدا می‌کند مستأصلی درد دارد این پدیده با تِمِ مجبوری‌اش حوصله سر می‌رود، بیزار هستی از خودت از تمامِ عالم و آدم، بهشت و حوری‌اش شعر می‌گویی کمی با واژه‌ها غُر میزنی شد نمک بر زخم‌هایت این غزل با شوری‌اش یک ترانه توی‌ماشین اتّفاقی، بی هوا گریه می‌اندازَدَت با اوجِ بی منظوری‌اش مثل یعقوبی که از دوریِ یوسف کور شد جای وصلِ او گرفتاری به دردِ کوری‌اش عکس می‌بینی و پیراهن به چشمت می‌کِشی صورتت را شب به شب با اشک‌ها می‌شوری‌اش باد را بو می‌کنی، انگار بویش نیست، نه باد هم شرمنده شد، می‌پیچد از معذوری‌اش سر به روی دفتر و خودکار هر شب وقتِ خواب درد دارد عشق اما دردِ بدتر دوری اش... 🤍🌼 @Harf_Akhaar