#داستان🌱
در زمان «مالك دينار» جوانى از زمره اهل معصيت و طغيان از دنيا رفت.
مردم به خاطر آلودگى او جنازهاش را تجهيز نكردند، بلكه در مكان پستى و
محلّ پر از زبالهاى انداختند و رفتند.
شبانه در عالم رؤيا از جانب حق تعالى به مالك دينار گفتند: بدن بنده ما را بردار
و پس از غسل و كفن در گورستان صالحان و پاكان دفن كن. عرضه داشت: او از
گروه فاسقان و بدكاران است، چگونه و با چه وسيله مقرّب درگاه احديّت شد؟
جواب آمد: در وقت جان دادن با چشم گريان گفت:
يا مَنْ لَهُ الدُّنيا وَ الآخِرَةُ إرْحَمْ مَن لَيْسَ لَهُ الدُّنيا وَ الآخرَةُ.
اى كه دنيا و آخرت از اوست، رحم كن به كسى كه نه دنيا دارد نه آخرت.
مالك،كدام دردمند به درگاه ما آمد كه دردش را درمان نكرديم؟ و
كدام حاجتمند به پيشگاه ما ناليد كه حاجتش را برنياورديم؟»
:)))))🤍🌼
@Harf_Akhaar
27.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱
تقسیم بندی حاجات :
به ما یاد دادن که هر حاجتی رو از یه معصوم بخواید. بستگی داره حاجتتون چی باشه؟
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
✍#تلنگرانه
شنیدنِ صدایِ اذان و نماز نخوندن یعنی کسی یا چیزی رو به خدا ترجیح می دی .😔
دقت کردی
وقتی دوستت آنلاینه ولی جوابِ پیامت رو نمی ده چقدر ناراحت می شی ...😔
اذان یعنی خدای همیشه آنلاین ، بهت پیام داده ...
نکنه آنلاین باشی و به جایِ چت با خدا چت با یکی دیگه رو انتخاب کنی .
#نمازاولوقت
#اللهمارْزُقْناتَوفیقَالطّاعَة
@Harf_Akhaar
6.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍💎می گویند با هر کس باید مثل خودش رفتار کرد!
شما گوش نکنید ...
چون اگر چنین بود ، از منش و شخصیت هیچکس، چیزی باقی نمی ماند !
هر کس، هرچه به سرت آورد ، فقط خودت باش ...
نگذار برخورد نادرست آدمها ، "اصالت و طبیعت" تو را خدشه دار کند
اگر جواب هر جفایی ، بدی بود ؛
که داستان زندگی ما، خالی از ؛
آدمهای خوب می شد ...
@Harf_Akhaar
آرزو...🌱
از قدیم رسم بود، که اگر ستاره دنباله دار دیدی آرزو کنی… اگر قاصدک دیدی آرزو کنی…
ستاره رد می شود، قاصدک را هم باد می برد...
قدیمی ها خیلی چیزها را خوب می دانستند…
می دانستند که آرزو ماندنی نیست، می دانستند نباید آرزو به دل ماند، آرزو را باید فوت کرد، رها کرد به حال خودش، آرزو را روی دل هایتان نگذارید، نباید راکد بمانند.
آرزوهایتان را بدهید دست باد، آنها باید جاری باشند تا برآورده شوند...🤍🌼
@Harf_Akhaar
این جمله رو باید با طلا نوشت :
کسی رو قضاوت نکنید
فقط برای اینکه گناهانش با
گناه های شما فرق داره ...
@Harf_Akhaar
👌در زندگی یاد گرفتم:
با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند!
با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه میکند.
از حسود دوری کنم چون اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز از من بیزار خواهد بود.
و تنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم.
و سه چیز را هرگز فراموش نمیکنم:
۱. به همه نمیتوانم کمک کنم.
۲. همهچیز را نمیتوانم عوض کنم.
۳. همه من را دوست نخواهند داشت...
@Harf_Akhaar
نسبت باخدا
شب کريسمس بود و هوا، سرد و برفي.
پسرک، درحاليکه پاهاي برهنهاش را روي برف جابهجا ميکرد تا شايد سرماي برفهاي کف پيادهرو کمتر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شيشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه ميکرد.
در نگاهش چيزي موج ميزد، انگاري که با نگاهش، نداشتههاش رو از خدا طلب ميکرد، انگاري با چشمهاش آرزو ميکرد.
خانمي که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمي مکث کرد و نگاهي به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه.
چند دقيقه بعد، درحاليکه يک جفت کفش در دستانش بود بيرون آمد و گفت: آهاي، آقاپسر.
پسرک برگشت و به سمت خانم رفت، چشمانش برق ميزد وقتي آن خانم، کفشها را به او داد.
پسرک با چشمهاي خوشحالش و با صداي لرزان پرسيد: ببخشيد شما خدا هستيد؟
اون خانم گفت: نه پسرم، من تنها يکي از بندگان خدا هستم.
پسرک گفت: آها، ميدانستم که باخدا نسبتي داريد.
@Harf_Akhaar
وقتى صحبت ميكنيد فقط در حال تكرار مطلبى كه از قبل ميدانيد هستيد.
اما اگر گوش دهيد ، ممكن است مطلب جديدى ياد بگيريد...🤍🌼
@Harf_Akhaar
زن و مرد جواني به محله جديدي اسبابكشي كردند. روز بعد ضمن صرف صبحانه،
زن متوجه شد كه همسايهاش
درحال آويزان كردن رختهاي شسته است و گفت:
«لباسها چندان تميز نيست.
انگار نميداند چطور لباس بشويد.
احتمالا بايد پودر لباسشويي بهتري بخرد.»
همسرش نگاهي كرد اما چيزي نگفت.
هر بار كه زن همسايه لباسهاي شستهاش را براي خشك شدن آويزان ميكرد زن جوان همان حرف را تكرار ميكرد تا اينكه حدود يك ماه بعد،
روزي از ديدن لباسهاي تميز روي بند رخت تعجب كرد
و به همسرش گفت:
«ياد گرفته چطور لباس بشويد. ماندهام كه چه كسي درست لباس شستن را يادش داده!»
مرد پاسخ داد:
«من امروز صبح زود بيدار شدم و پنجرههايمان را تميز كردم!»
:|||||🌱
@Harf_Akhaar
🌱در زمان قاجاریه ، در کنار سفارت حکومت عثمانی در تهران ، مسجد کوچکی وجود داشت.
امام جماعت آن مسجد می گوید:
شخص روضه خوانی را دیدم که هر روز صبح به مسجد می آمد و روضه حضرت زهرا (س) را میخواند و به خلیفه دوم و اهل سنت ناسزا میگفت
و این درحالی بود که افراد سفارت و تبعه آن که سنّی بودند ، برای نماز به آن مسجد می آمدند.
روزی به او گفتم:
آخر ما همه مسلمانیم تو به چه دلیل هر روز همین روضه را می خوانی و همان ناسزا را تکرار میکنی؟
مگر روضه دیگری بلد نیستی؟!
او در پاسخ گفت:
بلدم؛ ولی من یک نفر بانی دارم که روزی پنج ریال به من می دهد و می گوید همین روضه را با این کیفیت بخوان.
از او خواستم مشخصات و نشانی بانی را به من بدهد...
فهمیدم که بانی یک کاسب مغازه دار است.
به سراغش رفتم و جریان را از او پرسیدم. او گفت: نه من بانی نیستم
شخصی روزی دو تومان به من می دهد تا در آن مسجد چنین روضه ای خوانده شود.
پنج ریال به آن روضه خوان می دهم و پانزده ریال را خودم برمی دارم.
باز جریان را پیگیری کردم، سرانجام با یازده واسطه!
معلوم شد که از طرف سفارت انگلستان روزی ۲۵ تومان برای این روضه خوانی با این کیفیت مخصوص (برای ایجاد تفرقه بین ایران شیعی و حکومت عثمانی سنی) داده میشود
که پس از طی مراحل و دست به دست گشتن، پنج ریال برای آن روضه خوان بیچاره می ماند.
ومن در این فکر هستم که حدود ۲۰۰ سال پیش انگلستان در چه فکرهایی بوده و ما در کشور عزیزمان چقدر دلال فقط برای یک روضه داشته ایم.
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
مقصر دانستن دیگران
همیشه خیلی آسان است.
میتوانی تمام عمرت را
به مقصر دانستن دنیا بگذرانی،
اما بِدان مسئولیت تمام موفقیت ها
یا شکست هایت فقط با خودت است.
👤 پائولو كوئلیو
@Harf_Akhaar