🤍🌼
پادشاهی کوه نمک بزرگی داشته؛
میگه هر کس بتونه از این کوه نمک
بیشتر بخوره دخترمو بهش میدم
یه خان زاده میاد یه دیس از این کوه نمک میخوره
یه رعیتی میاد یه مجمع بزرگ از کوه نمک
میخوره یه بچه پایین یه دهاتی یه خوب
واقعی میاد فقط یه مزه میکنه
بهش میگن مشتی تو با این قد
و هیکل با این بر و بازو
چرا فقط یه مزه کردی؟؟؟
فلان خان زاده اومد یه دیس نمک خورد
فلان رعیت اومد یه مجمع بزرگ خورد
تو فقط یه مزه؟
میگه ؛اولا ما نمک پرورده ایم
دوما ؛شرط به خوردن زیاد خوردن نمک نیست
حکم به نگه داشتن نمکه👏
سلامتی اون که حرمت نون و نمک حالیشه
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱عاقبت مقایسه خودت با دیگران اینه که
اگه خودت رو با افرادی که جلوتر ازت هستند مقایسه کنی احساس عقب ماندگی میکنی
اگه خودت رو با افرادی که عقب تر ازت هستند مقایسه کنی به خودت مغرور میشی
مقایسه خودت با دیگران یا باعث ناراحتی میشه یا ایجاد غرور بی معنی
تنها مقایسه ای که باعث پیشرفتت میشه اونیه که طرف دیگرش خود گذشته ات باشه... 🌱
@Harf_Akhaar
بعضی آدمها؛ انگار چوب اند...
تا عصبانی میشوند، آتش میگیرند،
و همه جا را دودآلود میکنند ،
همه جا را تیره و تار میکنند ،
اشک آدم را جاری می کنند...
ولی بعضیها این طور نیستند ؛
مثل عود اند...
وقتی یک حرف میزنی که ناراحت میشوند،
آتش میگیرند،
ولی بوی جوانمردی و انصاف میدهند ،
و هرگز نامردی نمیکنند...🌱🌱🌱
این است که می گویند:
هر کس را میخواهی بشناسی،
در وقت عصبانیت، در وقت خشم بشناس...🤍🌼
@Harf_Akhaar
🌱با نگاهـــــت در دلم هی فتنه بر پا می کنی
گه گــــــره می بندی و گاهی گره وامی کنی🤍
🌱تیر مـــــژگانت رهــا گردیده ، تا بر دل رسد
می نشینی گوشه ای تیرت تماشا می کنی🌼
🌱بهر یک بــوسه که خواهی داد روزی یا که نه
هی مــــــرا در کوه غم پایین و بالا می کنی🤍
🌱می نویسم قصه را وقتی به زلفت می رسم
با طناب گیـــــــــسوان فکر بلندا می کنی🌼
🌱تا که ماه ابروانت سایه دارد بر ســـــــــــرم
هی لبت را از لبانم از چه حاشـــــا می کنی🤍
🌱اینقدر گفتم ولـــی در جنگ عقل و عشق ما
دانم آخـــــــــر عاشق بیچاره رسوا می کنی🌼
🌱بی مـــــــروت تو که آخر میزنی تیر خلاص
پس چـــرا افتاده را امروز و فردا می کنی🤍
🌱ترس بدنامی ندارم حـــــــــرف آخر را بزن
تا همه عـــالم بدانند آن...🌼
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تکرار این جملات در طول روز توصیه می شه و شما رو در مسیر خواسته های خودتون قرار می دهد:)))🌱
@Harf_Akhaar
‹🤍🌼›
🌱گویند "حر بن يزيد رياحي" اولين کسي بود که آب را به روي امام بست و اولين کسي شد که خونش را براي او داد.
🌱"عمر سعد" هم اولين کسي بود که به امام نامه نوشت و دعوتش کرد براي آنکه رهبرشان شود و اولين کسي شد که تير را به سمت او پرتاب کرد!
🌱کي ميداند آخر کارش به کجا ميرسد؟
دنيا دار ابتلاست...
🌱با هر امتحاني چهرهاي از ما آشکار ميشود، چهرهاي که گاهي خودمان را شگفتزده ميکند.
چطور ميشود در اين دنيا بر کسي خرده گرفت و خود را نديد؟
🌱ميگويند خداوند داستان ابليس را تعريف کرد تا بداني که نميشود به عبادتت، به تقربت، به جايگاهت اطمينان کني.
🌱خدا هيچ تعهدي براي آنکه تو همان که هستي بماني، نداده است.
🌱شايد به همين دليل است که سفارش شده، وقتي حال خوبي داري و ميخواهي دعا کني، يادت نرود "عافيت" و "عاقبت به خيريات" را بطلبي...
#حاجاسماعیلدولابی
@Harf_Akhaar
«خشم ناسالم»
اگر تنها بر سر یک موضوع کوچک مثل ریختن چندتا دانه برنج بر روی سفره یا
به طور تصادفی افتادن لیوان آب یا... عصبانی میشوی.
و سر فرزند یا اعضای خانوادهات داد میزنی.
مشکل از فرزندت نیست چون در کودکی سر تو هم داد زده شده تو هم سر دیگران داد میزنی.
چرا ؟ چون ذهنت به غلط آموخته که این کار یک اشتباه جبران ناپذیر است...
درمان
آموختهی ذهنت را تغییر بده.
چهارتا دانه برنج یا یک لیوان شکسته در
چند دقیقه تمیز میشود.
خطای جبران ناپذیر یعنی خطایی که شده
و کاری برای جبرانش نمیشه انجام داد مثل قتلهایی که تنها به خاطر یک خشم آنی صورت پذیرفته است.
لازم است که تعاریف ذهنی را بازنگری کنیم، هر کدام که محصول عقلانیت و تدبیر نیستند را اصلاح کرده و تغییر دهیم.
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤍🌼🤍🌼
“تو” با قلب ویرانه من چه کردی؟
ببین عشق دیوانه من چه کردی
در ابریشم عادت آسوده بودم…
تو با “بال” پروانه ی من چه کردی؟
ننوشیده از جام چشم تو مستم…
خمار است میخانه ی من…چه کردی؟
مگر لایق تکیه دادن نبودم؟
تو با حسرت شانه ی من چه کردی؟
مرا خسته کردی و خود خسته رفتی…
سفر کرده ، باخانه ی من چه کردی؟
جهان من از گریه ات خیس باران…
تو با سقف کاشانه ی من چه کردی؟
👈 شعر از دکتر افشین یداللهی 📚
@Harf_Akhaar
_🌱_
مرشد چلویی دربازار تهران چلوکبابی داشت و به دلیل رفتار خوبش با مشتریانش به بهترین کاسب قرن معروف شده بود، روزی چند نفر جلوی مرشد چلویی را گرفتند و به او گفتند:"پول دخل امروزت را رد کن بیاد." مرشد گفت :"محال است بدهم" گفتند :"می کشیمت "گفت :"بکشید!"
گفتگو ادامه پیدا کرد و مرشد گفت:" به یک شرط پول دخل امروز را به شما می دهم ".آنها گفتند:" به چه شرطی؟ "
گفت: "به شرطی که بیاید به منزل من و یک چایی باهم بخوریم، " آنها قبول کردند و رفتند و چای خوردند و مرشد پول ها را به آنان داد. آنها از مرشد پرسیدند:" که چرا همون اول در کوچه پول را ندادی؟ "
مرشد گفت :" اون موقع اگر پول را می دادم آن پول دزدی می شد ولی الان شما مهمان من هستید و من دوست دارم به مهمانم هدیه بدهم..."سال ها گذشت و آن سه نفر از معتمدین بازار شدند.
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
🌱>>>
زمانی که من بچه بودم، مادرم علاقه داشت گهگاهی غذای ساده مخصوص صبحانه را برای شام شب تهیه کند. یک شب را خوب یادم مانده که مادرم پس از گذراندن یک روز سخت و طولانی در سر کار، شام سادهای مانند صبحانه تهیه کرده بود. آن شب پس از زمان زیادی، مادرم بشقاب شام را با تخم مرغ، سوسیس و بیسکویتهای بسیار سوخته، جلوی پدرم گذاشت.
یادم میآید منتظر شدم ببینم آیا پدرم هم متوجه سوختگی بیسکویتها شده است؟ در آن وقت، همه کاری که پدرم انجام داد این بود که دستش را به طرف بیسکویت دراز کرد، لبخندی به مادرم زد و از من پرسید که روزم در مدرسه چطور بود؟ خاطرم نیست که آن شب چه جوابی به پدرم دادم، اما کاملاً یادم هست که او را تماشا میکردم که داشت مربا روی آن بیسکویتهای سوخته میمالید و لقمه لقمه آنها را میخورد.
یادم است آن شب وقتی از سر میز غذا بلند شدم، شنیدم مادرم بابت سوختگی بیسکویتها از پدرم عذرخواهی کرد و هرگز جواب پدرم را فراموش نخواهم کرد که گفت: اوه عزیزم، من عاشق بیسکویتهای خیلی برشته هستم.
همان شب، کمی بعد که رفتم پدرم را برای شب بخیر ببوسم، از او پرسیدم که آیا واقعاً دوست داشت که بیسکویتهایش سوخته باشد؟ او مرا در آغوش کشید و گفت: مامان تو امروز روز سختی را در سرکار گذرانده و خیلی خسته است. بعلاوه، بیسکویت کمی سوخته هرگز کسی را نمیکشد!
زندگی مملو از چیزهای ناقص و انسانهایی است که پر از کم و کاستی هستند. در طول این سالها فهمیدهام که یکی از مهمترین راهحلها برای ایجاد روابط سالم، مداوم و پایدار، درک و پذیرش عیبهای همدیگر و شاد بودن از داشتن تفاوت با دیگران است و امروز دعای من برای تو این است که یاد بگیری که قسمتهای خوب، بد و ناخوشایند زندگی خود را بپذیری و با انسانها رابطهای داشته باشی که در آن، بیسکویت سوخته موجب قهر و دلخوری نشود.
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
🌼🤍
ایستادن،اجبارکوه بود
رفتن،سرنوشت آب
افتادن،تقدیربرگ
وصبر،پاداش آدمی..
پس بی هیچ چشم داشتی
حراج محبت کنیم
که همه مافقط خاطره ایم..🌱
@Harf_Akhaar