🌱🌱🌱
ضرب المثل ازاین ستون به اون ستون فرجیه:
در روزگار قدیم مرد مسافری از شهری عبور می کرد. چون دیروقت بود و کسی را در شهر نمی شناخت، شب را در خرابه ای اتراق کرد.
از بد روزگار در نزدیکی خرابه شخصی به قتل می رسد. افراد حاکم مرد مسافر را به عنوان قاتل دستگیر کرده و به نزد قاضی شهر می برند.
مرد بخت برگشته هر چه کرد نتوانست بی گناهی خود را ثابت کند در نتیجه قاضی حکم به قصاص او داد.
در روز اجرای حکم مرد را به ستونی می بندند تا حکم را برای او اجرا کنند. مرد در اوج ناامیدی از جلادش می خواهد که به عنوان آخرین درخواست او را به ستون دیگری ببندد.
جلاد با کمی تردید قبول می کند. اما وقتی که می خواهد مرد را به ستون دیگر ببندد، افراد حاکم با حکمی جدید مبنی بر پیدا شدن قاتل اصلی از راه می رسند و اینگونه مرد از چنگال مرگ می گریزد.
مرد مسافر سجده شکر به جا می آورد و می گوید :اگر خدا بخواهد از این ستون به آن ستون فرج است.از آن روز به بعد این مثل در بین مردم رایج شد تا افراد هرگز از لطف و مرحمت خداوند نا امید نشوند.
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱
من زندگی را دوست دارم ولی
از زندگی دوباره می ترسم!
دین را دوست دارم
ولی از کشیش ها می ترسم!
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبانها می ترسم!
عشق را دوست دارم
ولی از زنها می ترسم!
کودکان را دوست دارم
ولی ز آئینه می ترسم!
سلام رادوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!
من می ترسم
پس هستم
اینچنین می گذرد روز و روزگارمن!
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم!
"حسین پناهی"
‹‹🤍🌼››
@Harf_Akhaar
🌱
اگه حوصله نداشتی،
نت گوشیت رو خاموش کن.
اگه شخصیتت مثل همه نیست، به خودت اعتماد کن.
اگه کسی بهت حس بدی میده،
جواب پیامش رونده.
اگه بودن تو جمعی آزارت میده،
اونجا رو ترک کن.
حتی اگه لازمه گریه کن،
نیازی نیست همیشه قوی باشی.
تو حق اینو داری که هر وقت دلت خواست وارد فضای امنت بشی و با یه انرژی مضاعف به زندگی عادی بگردی! ....
پس زیاد به خودت سخت نگیر رفیق!
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
🌱🌱🌱
بعد از اینکه رئیس جمهور شدم، از محافظانم خواستم در شهر قدم بزنیم. بعد از پیادهروی برای صرف ناهار به رستوران رفتیم. در یکی از رستورانهای مرکزی نشسته بودیم، پس از کمی انتظار، گارسون با منوهای ما ظاهر شد، در این لحظه متوجه شدم که روی میزی که دقیقاً روبروی ما بود، یک مرد تنها منتظر پذیرایی بود. به یکی از محافظانم گفتم: برو از این مرد بخواه که به ما ملحق شود. محافظ رفت و دعوت مرا ابلاغ کرد، مرد بلند شد و بشقابش را برداشت و کنارم نشست. در حین غذا خوردن دستهایش مدام میلرزید و سرش را از خوردن غذا بلند نمیکرد. وقتی کارمان تمام شد بدون اینکه حتی به من نگاه کند برایم دست تکان داد، برایش دستی تکان دادم و رفت! یکی از محافظانم گفت: مادیبا، این مرد باید خیلی مریض باشد، دستانش در حین غذا خوردن مدام میلرزید. به او گفتم: - اصلا. علت لرزش او متفاوت است. آنها با تعجب به من نگاه کردند، «این مرد نگهبان زندانی بود که من در آن محبوس بودم. اغلب بعد از شکنجههایی که به من میشد، فریاد میزدم و آب میخواستم و او میآمد تا مرا تحقیر کند، به من میخندید و به جای آب دادن، روی سرم ادرار میکرد.- بیمار نبود، ترسیده بود و میلرزید، شاید میترسید که حالا که رئیس جمهور آفریقای جنوبی هستم او را به زندان بفرستم و همان کاری را که با من کرد انجام دهم و او را شکنجه و تحقیر کنم. اما این رفتار جزء شخصیت و اخلاق من نیست.
‹‹🤍🌼››
#نلسون_ماندلا
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرزندان خود را اینگونه تربیت کنید...
حجه الاسلام بندانی نیشابوری
@Harf_Akhaar
🌱🌱🌱
اگر قرار باشد خوبی ما وابسته به رفتار دیگران باشد,
این دیگر خوبی نیست بلکه معامله است,
میشود پروانه بود و به هر گلی نشست,
اما بهتراست مهربون بود و به هر دلی نشست.
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱🌱🌱
وقتی از گرما کلافه شدی،
یه نسیم خنک خوشبختیه،
وقتی از سرما داری میلرزی،
دو دقیقه کنار بخاری خوشبختیه،
وقتى گرسنه اى،
یه لقمه نون خوشبختیه،
وقتى تشنه اى،
یه قطره آب خوشبختیه،
وقتی تنهایی،
بودنِ یه شخص خوشبختیه ،
وقتى خوابت میاد،
یه چُرت کوچیک خوشبختیه،
خوشبختى یعنی یه مُشت از لحظه ها،
یه مُشت از آدم ها،
یه مُشت از نقطه هاى ریز،
که وقتى کنار هم قرار مى گیرن
یه خط میسازن به اسم "زندگى"...
‹‹🤍🌼››
#دڪتر_انوشه
@Harf_Akhaar
🤍 🤍 🤍 🤍 🤍 🤍 🤍
🌼 🌼 🌼 🌼 🌼 🌼 🌼
🤍 🤍 🤍 🤍 🤍 🤍 🤍
روزي حضرت داوود از يك آبادي ميگذشت
پيرزني را ديد بر سر قبري زجه زنان
نالان و گريان. پرسيد:
مادر چرا گريه مي كني؟پيرزن گفت:
فرزندم در اين سن كم از دنيا رفت
داوود گفت: مگر چند سال عمر كرد؟
پيرزن جواب داد:350 سال
داوود گفت: مادر ناراحت نباش.
پيرزن گفت: چرا؟ پيامبر فرمود:
بعد از ما گروهي بدنيا مي آيند كه
بيش از صد سال عمر نميكنند.
پيرزن حالش دگرگون شد و از داوود پرسيد:
آنها براي خودشان خانه هم ميسازند
آيا وقت خانه درست كردن دارند؟
حضرت داوود فرمود:
بله آنها در اين فرصت كم با هم
درخانه سازي رقابت ميكنند.
پيرزن تعجب كرد و گفت:
اگر جاي آنها بودم تمام صد سال را
به خوشی و خوشحال کردن دیگران ميپرداختم.
برچرخ فلک مناز که کمر شکن است...🌱
بررنگ لباس مناز ک آخر کفن است...🌱
مغرور مشو که زندگی چند روز است...🌱
در زیرزمین شاه و گدا یک رقم است...🌱
@Harf_Akhaar
🌱
نمی دانم چرا مردم
حرف زدن با دهان پر را
بی ادبی می دانند،
ولی حرف زدن
با مغز خالی را نه !! 🤍🌼
@Harf_Akhaar
🌱🌱🌱
#داستان
‹‹عهد شب زفاف››
دو تا برادر بودند یکی تاجر یکی مسگر. تاجر یک دختر داشت. مسگر یک پسر. دختر و پسر همدیگر را دوست داشتند اما مرد تاجر مخالف ازدواج آنها بود. میگفت: من تاجرم. دخترم را به پسر یک مسگر نمیدم."
وزیر آمد خواستگاری دختر. پسر عمو وقتی این موضوع را شنید آمد پیش دختر و گریهکنان گفت: "تو را دارند به پسر وزیر میدهند و سر من بیکلاه میماند." دختر گفت: "گریه نکن. من از پسر وزیر نوشتهای میگیرم که بتوانم شب عروسی بیایم پیش تو شاید هم با هم فرار کردیم."
بساط عقد را برای پسر وزیر و دختر چیدند. وقتی میخواستند از دختر بله بگیرند. دختر به پسر وزیر گفت: یک نوشته به من بده که شب اول عروسی خواسته مرا انجام دهی. وگرنه بله نمیگویم." پسر وزیر نوشتهای به دختر داد. دختر هم بله را گفت.
شب عروسی که شد ، وقتی که عروس و داماد را دست به دست دادند و آنها تنها شدند دختر نوشته پسر را به او نشان داد و گفت: "من و پسر عمویم همدیگر را دوست داشتیم. چون پدرش مسگر است پدرم راضی نشد مرا به او بدهد. اما من قول دادهام که شب عروسی اول پیش او بروم." حالا خواهشم این است که اجازه بدهی یک ساعت پیش او بروم."؛ داماد هم قبول کرد.
وقتی که عروس از در خانه بیرون آمد. دزدی جلویش را گرفت و گفت: "حالا هر چی جواهر همرات داری بده بیاد." دختر قصه خودش را برای او تعریف کرد و گفت: "همان جور که پسر وزیر به من دست نزد و اجازه داد بروم» تو هم مردانگی کن و دست به جواهرات من نزن تا بروم و برگردم. وقتی برگشتم, جوهراتم مال تو." دزد قبول کرد.
🫧دختر همین جور که میرفت یک شیر جلویش درآمد. دختر دستی به یال شیر کشید. قصهاش را برای او تعریف کرد و به او هم قول داد وقتی برگردد میتواند او را بخورد.
دختر وقتی به خونه پسر عمویش رسید دید او سرش را روی زانو گذاشته و گریه میکند. دختر را که دید گفت: چطور توانستی سر داماد را کلاه بذاری و به اینجا بیایی؟"
دختر گفت: نوشتهای از او گرفته بودم و امشب از او خواستم که اجازه دهد من پیش تو بیایم. او هم قبول کرد. در بین راه هم یک دزد و یک شیر دیدم آنها وقتی ماجرای مرا شنیدند از مال و جان من گذشتند." پس فکری کرد و گفت: نه! آن داماد بیچاره مردانگی کرده و به تو اجازه داده، درست نیست که کاسه سالم او را من بشکنم. و دختر را به خانه روانه کرد
این را اینجا داشته باشید
برویم سراغ پادشاه شهر:
🫧 پادشاه شهر گوهری میان تاجش بود که نمیشد رویش قیمت گذاشت. این گوهر را چهار تا دزد همدستی کردند و دزدیدند. پادشاه دختری هم داشت که عاشق پسری بود. پسر به دختر پادشاه سپرده بود که خودش را بزند به لال بودن و لام تا کام حرف نزند. پادشاه هم اعلان کرده بود هر کس بتواند زبان دخترش را باز کند دختر را به عقد او در میآورد.
🫧پسر عموی دختری که زن پسر وزیر شده بود اعلان پادشاه را شنید. آمد تو مجلس. دختر پادشاه هم پشت پرده نشسته بود. پسر رو کرد به جماعتی که آنجا جمع بودند و قصه خودش و دختر عمویش را برای آنها تعریف کرد. بعد پرسید: حالا از دختر پادشاه و جمعیت میپرسم که مردانگی کدام یک بیشتر بود؟ یکی از دزدهایی که گوهر تاج پادشاه را دزدیده بود گفت: آن دزد مردانگی کرده که از خیر ده هزار تومن جواهر گذشته." یک نفر دیگر گفت: "نخیر مردانگی را شیر کرده که خیر طعمه اش خود گذشته!
🫧سومی گفت: "مردانگی با داماد بوده که به زنش اجازه داده به دیدن پسر عمویش برود." دختر پادشاه از این جوابها به تنگ آمد و زبان باز کرد و گفت: "مردانگی را آن پسر عمو به خرج داده که از خیر عروس بزک کرده که با پای خودش پیش او آمده گذشته و او را دستنزده به خانهاش برگردانده. آی کسی که گفتی مردانگی با دزد بوده», تو سارق گوهر تاج پادشاه،آدمی شکمو و پرخور است که هیچ وقت نمیتواند از خوراکیها چشم بپوشد. و توئی که گفتی مردانگی را داماد به خرج داده» تو هم آدم بیغیرتی هستی که اگر زنت برود و کار بدی بکند ناراحت نمیشوی.
🫧خبر به پادشاه رسید که دخترت بهجای یک کلام ده کلام حرف زد و دزد گوهر تاجات هم پیدا شد. پادشاه دخترش را عقد کرد و داد به پسر مسگر.
شب عروسی پسر به دختر گفت: حالا ما زن و شوهر هستیم. تو با کی عهد و پیمان بسته بودی؟" دختر گفت: یک پسر سبزی فروش بود که تو مکتب با هم درس میخواندیم. عاشق من شده بود. و چون میدانست که پدرم مرا به یک پسر سبزی فروش نمیدهد. به من گفت خودم را به لال شدن بزنم تا او بیاد مثلاً زبان مرا باز کند تا پادشاه مرا به او بدهد من چند سالی حرف نزدم. اما از اعلان شاه بیخبر بودم. تا اینکه تو آمدی . با قصهات کاری کردی که من به حرف زدن وادار شدم. قسمت بود که من زن رعیت بشوم. آن پسر سبزی فروش بود تو هم مسگر."
‹‹🤍🌼››
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خزانه لطف و بخشش خدا تموم شدنی نیست !
پس همیشه از خدا زیاد بخواه...🤍🌼
@Harf_Akhaar
🌱
#حکایت_آموزنده
روزی دو مسيحی خسته و تشنه در بيابان گم شدند ناگهان از دور مسجدی را ديدند.
ديويد به استيو گفت: به مسجد كه رسيديم من ميگويم نامم محمد است تو بگو نامم علی است.
استيو گفت: من به خاطر آب نامم را عوض نميكنم.
به مسجد رسيدند. عارفی دانا در مسجد بود ، گفت نامتان چيست؟ يكی گفت نامم استيو است و ديگری گفت نامم محمد است و بسیار تشنه و گرسنه هستیم.
عارف گفت: سریعاً برای استيو آب و غذا بياوريد و محمد ، چون ماه رمضان است بايد تا افطار صبر کنی!
صداقت تنها راه میانبر و بدون چاله ، به سمت موفقیت است...!🤍🌼
@Harf_Akhaar
🌱🌱🌱
آدمی که روزهاست
در انتظار تو مانده
بی کس نیست!
دور و برش پر است از آدم هایی،
که شاید خیلی بهتر از تو
راه و رسم عاشقی را بلد باشند
منتظرت مانده چون وفادار است
وفادار به آدمی، که با تمام خوب و بدش
روزی انتخاب دلش بوده…!
نمیدانم اسمش چیست
شجاعت…
یا حماقت…
اما بعضی ها عجیب،
به انتخاب های دلشان پایبندند…
‹‹🤍🌼››
@Harf_Akhaar
🌱هیچ گاه بر سر مادرت
طلبکارانه فریاد نزن
زیرا که او فرشته ایست بی همتا
نه دعایش تاخیر دارد و نه آهش ...🌱
@Harf_Akhaar
هدایت شده از آخرین خبرها
اگه خوراکی مدرسه دغدغه هر روزته ، پس بیا یه سر تو کانالمون😍
دیگه فاتحه خوراکی های بسته بندیو میخونه بچه ت😉
هله هوله و خوراکی کارخونه ای بزار کنار☺️
از #شیرکاکائو و #تیتاپ تا #ساندویچ های سرد و فوری آموزش گزاشتم ☺️👇🏽
https://eitaa.com/joinchat/3050569827C3a03ef260c
👆👆👆
هم #ارزون هم باب میل بچه
هاس ،بیاببین
هدایت شده از آخرین خبرها
🔴روی #همبرگر بزن ببین چی میاد 👇🍔
⠀⠀⠀⠀⢀⣤⠶⠟⠛⠉⠉⠉⠉⠉⠛⠻⢶⣤⡀⠀⠀⠀
⠀⠀⢀⣼⠋⠁⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠈⠻⣦⠀⠀
⠀⠀⣼⠃⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⢹⡆⠀
⢀⣤⡿⡦⠤⠤⢤⣤⣤⡤⠤⠤⠤⣤⣤⡤⠤⠤⢤⡾⣥⡀
⣿⠁⠀⠳⠦⠶⠛⠁⠀⠙⠶⠴⠞⠁⠀⠙⠶⠴⠚⠀⠀⣿
⠙⠳⣶⡶⠶⠶⠶⠶⠶⠶⠶⠶⠶⠶⠶⠶⠶⠶⠶⣶⠾⠋
⠀⠀⠘⢷⣤⣀⣀⣀⣀⣀⣀⣀⣀⣀⣀⣀⣀⣠⣤⠟⠀⠀
⠀⠀⠀⠀
🔴سورپرایز خوشمزه داریم #عجله_کن😍👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼
🤍🌼🤍🌼 🤍🌼🤍🌼
🤍🌼🤍 🌼🤍🌼
🤍🌼 🤍🌼
🤍 🌼
بعضی روزها
آدم دلش یک معجزه میخواهد،
معجزهای شبیه به باران
معجزهای شبیه به یک خیابان
که از آنسویش یک نفر بیاید
و هوایِ خوبِ خیابان را به خانهات بیاورد..
یا بگذارید اینطور بگویم ؛
بعضی روزها آدم دلش
یک نفر را میخواهد که
از آنسویِ خیابان با باران بیاید ،
با باران بنشیند و چکهچکه
حالِ تو را خوب کند.
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
@Harf_Akhaar
اونی که دونه میریزه
از اونی که دونه میخوره بیشتر لذت میبره
معامله با خدا سوخت نداره ...
دودوتای خدا هزارتاست
مهم دلته اون به دلت نگاه میکنه:))))🌱
‹‹🤍🌼››
@Harf_Akhaar
مشکل داشتن کجایش ایراد دارد؟
تنها کسانی مشکل ندارند که
در گورستان آرمیده اند.🤍🌼
مشکلات نشانه زندگی هستند.
مشکلات نشانه این هست که
تو داری تلاش می کنی....
مشکلات یعنی دنبال تغییر زندگیت هستی
ما در سایه مشکلات رشد میکنیم...
و قویتر میشویم....🤍🌼
مشکل داشتن نشانه زنده بودن توست.
یادت باشد مشکلات همیشگي نیستند.
تاریخ انقضا دارند ...🌱
همه حـل می شوند ... 🌱
به شرطی که بخواهیم و اراده کنیم...🌱
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼ﺧﺪﺍﻳﺎ
🌼در این شب های زیبا
🌼 و به یاد ماندنی تابستان
🌼ﺩﻭﺳﺘﺎن و عزیزان
🌼دلخوش باشند و
🌼لبخند ﺷﻴﺮﻳﻦ ﺑﺮﻟﺒﺸﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
🌼خدایا
🌼ﺩﺭ همہ لحظات ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ
🌼ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﺖ ﻣﻴﺴﭙﺎﺭﻡ
🌼شبتون زیبـا و دلتـون شـاد
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام و پیامبر اسلام بر عاشقان و شیفتگان خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام تسلیت باد 🕯🖤
سلام صبحتون منوربه نور امام حسن مجتبی علیه السلام 🖤
@Harf_Akhaar
‹‹🌱››
🖤حسن یعنی تمام هست زهرا
🌼حسن یعنی کریم هر دو دنیا
🖤حسن یعنی سکوت و رازداری
🌼حسن یعنی شب و دل بی قراری
🖤حسن یعنی غروری که شکسته
🌼حسن یعنی شهود دست بسته
🖤حسن یعنی غروب و رنگ نیلی
🌼حسن یعنی دوشنبه ضرب سیلی
🖤حسن یعنی بقیع تیره و تار
🌼حسن یعنی در وتیزیِ مِسمار
🖤حسن یعنی نه شمعی نه مزاری
🌼حسن یعنی نداری گریه داری
🖤حسن یعنی به رنگ ارغوانی
🌼حسن یعنی شکسته درجوانی
🖤حسن یعنی شهید زهر کینه
🌼حسن یعنی غریب اندر مدینه
🖤حسن یعنی تمام عشق مادر
🌼حسن یعنی عزیز قلب حیدر
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این مداحی فاخر قدیمی را ببینید و با مداحی های دی جی وار امروز و این رپ مذهبی جدید .
مقایسه کنید تا پی به خیلی نکات ببرید .
‹🌱›
@Harf_Akhaar
‹🌱›
هر چه را که به دیگری بدهی ، میچرخد و به خودت برمی گردد:
_دیگران را مسخره میکنی ، خودت دلقک تر جلوه میکنی.
_گوش نمی کنی ، شنیده نمی شوی.
_دیگران را نمی بینی ، نادیده گرفته خواهی شد.
_به بدنت توجه نمیکنی، بدنت به تو بی توجهی می کند و بیمار می شوی.
_به دیگری بی احترامی میکنی، در واقع نشان می دهی که خودت قابل احترام نیستی.
_حقوق شهروندی را رعایت نمی کنی،خود ، در جایی بدون فرهنگ و تمدن زندگی خواهی کرد.
_دیگران را نمی بخشی،خودت در تب و تاب خواهی بود.
_به دیگری خشم میگیری ، قبل از آن خودت در خشمت خواهی سوخت چون از تو برخاسته
_سکوت نمی کنی ، خودت در ازدحام خواهی بود.
_از دیگری و شرایط نفرت داری ، اما این خودت هستی که مسموم از سم نفرت درون خودت میشوی.
_صبور نیستی ، آرامش و نتیجه مطلوب را از دست میدهی.
_دوست نمی داری، دوست داشتنی نمی شوی.
خود را دریاب.
بیرون زتو نیست هر چه در عالم هست
در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی.
///🤍🌼///
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
///🌱///
هیچوقت دلخوشی کسی رو ازش نگیرین
این دلخوشی میتونه:
یه سلام
یه احوالپرسی
یه حواسم بهت هست
یه صدای گرم و دوستانه
و یه حس خوب باشه
دوستی ها رو دست کم نگیرین
همین ...
بچه ها شوخی شوخی به گنجشک ها
سنگ میزنن
ولی گنجشک ها جدی جدی میمیرن ... !
آدما شوخی شوخی به هم زخم زبون میزنن
ولی دلها جدی جدی میشکنند .
مهربان باشیم ... 🤍🌼
@Harf_Akhaar