یادمان باشد
زندگی ما محدود است!
پس زمانمان را
با زندگی کردن در زندگی دیگران
هدر ندهیم...!🌱
@Harf_Akhaar
6.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گاهی هزار دوره ی دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه ب نام تو میشود...
‹🌼🤍›
@Harf_Akhaar
#داستانک
🌱روزی مردی با مشاهده آگهی شرکت مایکروسافت برای استخدام یک سرایدار به آنجا رفت.
در راه به امید یافتن یک شغل خوب کمی خرید کرد.
در اتاق مدیر همه چیز داشت به خوبی پیش میرفت تا اینکه مدیر گفت:
اکنون ایمیلتان را بدهید تا ضوابط کاریتان را برایتان ارسال کن.
🌱مرد گفت :
من ایمیل ندارم.
مدیر گفت :
شما میخواهید در شرکت مایکروسافت کار کنید ولی ایمیل ندارید.
متاسفم من برای شما کاری ندارم.
مرد ناراحت از شرکت بیرون آمد.
و چیزهایی که خریده بود را در همان حوالی به عابران فروخت و سودی هم عایدش شد.
🌱از فردای آن روز مرد از حوالی خانه خود خرید میکرد و در بالای شهر میفروخت و با سود حاصل خریدهای بعدی اش را بیشتر کرد.
تا جایی که کارش گرفت. مغازه زد و کم کم وارد تجارت های بزرگ و صادرات شد. یک روز که با مدیر یک شرکت بزرگ در حال بستن قرداد به صورت تلفنی بود،
مدیر آن شرکت گفت :
🌱ایمیلتان را بدهید تا مدارک را برایتان ارسال کنم.
مرد گفت: ایمیل ندارم.
مدیر آن شرکت گفت :
شما با این همه توان تجاری اگر ایمیل داشتین دیگه چی میشدین.
مرد گفت:
احتمالا سرایدار شرکت مایکروسافت بودم.!
🌱گاهی نداشته های ما به نفع ماست.
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
اگر ديدى ...
كسى داره سعى ميكنه
عصبانى يا ناراحتت كنه ؛
هيچ عكسالعملى نشون نــده
خــوشحال كردن آدمهاى منفى،
شـــغلِ تـــو نيست !
‹🌼🤍›
@Harf_Akhaar
3.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این نمکدان خدا جنس عجیبی دارد
هر چه میشکنیم باز نمک دارد ...!🌱
خدایا چقدر بزرگ و بخشنده ای که
به موجود کوچکی مانند انسان
اجازه دادی تو را بخواند در حالی که تو
در بزرگی خود عظیمترین و انسان در
خلقت تو و در مقابل مقام عظمت تو از ناچیزترینهاست و این درحالیست که
بعضیها تصور میکنند اگر تو را بخوانند
بر سر تو منت گذاشته اند.🌱🌱🌱
@Harf_Akhaar
#حکمت_خداوند
🌱حضرت موسي عليه السلام فقيري را ديد كه از شدت تهيدستي ، برهنه روي ريگ بيابان خوابيده است . چون نزديك آمد ، او عرض كرد : اي موسي ! دعا كن تا خداوند متعال معاش اندكي به من بدهد كه از بي تابي ، جانم به لب رسيده است .
🌱موسي براي او دعا كرد و از آنجا (براي مناجات به كوه طور) رفت . چند روز بعد ، موسي عليه السلام از همان مسير باز مي گشت ديد همان فقير را دستگير كرده اند و جمعيتي بسيار اجتماع نموده اند ، پرسيد : چه حادثه اي رخ داده است ؟
🌱حاضران گفتند : تا به حال پولي نداشته تازگي مالي بدست آورده و شراب خورده و عربده و جنگجويي نموده و شخصي را كشته است . اكنون او را دستگير كرده اند تا به عنوان قصاص ، اعدام كنند !
🌱خداوند در قرآن مي فرمايد : (اگر خدا رزق را براي بندگانش وسعت بخشد ، در زمين طغيان و ستم مي كنند)
🌱پس موسي عليه السلام به حكمت الهي اقرار كرد ، و از جسارت و خواهش خود استغفار و توبه نمود.
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
🌱آرامش خودت رو به هیچ چیز و هیچکس وابسته نکن تا همیشه داشته باشیش، خودت بهتر میدونی هیچ چیز توی این دنیا موندنی نیست، هیچوقت نمیتونی چیزیو بزور نگهداری زمانش که برسه خیلی راحت از دستش میدی و انگار تا حالا نداشتیش، پس اجازه نده وابسته بشی، آرامشت رو دو دستی بغل کن که تا ابد داشته باشیش، 🌱
🌱اگه یکی میاد تو زندگیت و یدفه میزاره میره باعث میشه تو قوی بشی، تبدیل بشی به یه آدم جدید، از تو بهترینِ خودت رو میسازه و تجربه بدست میاری تا به هرکسی وابسته نشی و با رفتن کسی آرامشت رو از دست ندی.🌱 ثابت
خودتو عشق است...🤍🌼
@Harf_Akhaar
دست از قضاوت همدیگه برداریم...!
به قول مولانا:
نه تو آنی که همانی
نه من آنم که تو دانی...
•••🌱•••
#مولانا
@Harf_Akhaar
🌱🌱🌱
امام علی علیه السلام:
انسان شريف، به هر مقامى، هر چند بزرگ برسد سرمست نمى شود؛ مانند كوهى كه هيچ بادى آن را به لرزه در نمى آورد؛
اما فرومايه با دست يافتن به كمترين مقامی سرمست مى شود؛ همانند بوته علفى كه وزش نسيمى آن را مى جنباند ...
غرر الحكم / حدیث5197
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
بیزارم؛
از کسانی که زبانشان از خدا می گوید
ولی زبانه ی اعمالشان
دلهارا می سوزاند...!
•••🌱•••
@Harf_Akhaar
617.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱🌱🌱
پائولو کوئلیو خیلی قشنگ راجع به
اولویت زندگی آدمها مینویسه و میگه:
«هیچکس سرش انقدر شلوغ نیست
که زمان از دستش در برود و تو را
از یاد ببرد!
همه چیز برمیگردد به اولویت های
ذهن آن آدم.
اگر کسی، به هر دلیلی، تو را
از یاد برد فقط یک دلیل دارد:
تو جزء اولویت هایش نیستی..!»
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
زیبایی مادر...🌱
نظافتچی ساختمان یک زن جوان است که هر هفته همراه دخترک پنج سالهش میآید.
امروز درست جلوی واحد ما صدای تی کشیدنش قاطی شده بود با گپ زدنش با بچه.
پاورچین، بیصدا، کاملا فضول رفتم پشت چشمیِ در، بچه را نشانده بود روی یک تکه موکت روی اولین پله.
بچه گفت: بعد از اینجا کجا میریم؟
مامان: امروز دیگه هیچجا. شنبهها روز خالهبازیه...
کمی بعد بچه میپرسد: فردا کجا میریم؟
مامان با ذوق جواب میدهد: فردا صبح میریم اونجا که یه بار من رو پلههاش سُر خوردم...
بچه از خنده ریسه میرود.
مامان میگوید: دیدی یهو ولو شدم؟
بچه: دستتو نگرفته بودی به نرده میفتادیا...
مامان همانطور که تی میکشد و نفسنفس میزند میگوید: خب من قویام.
بچه: اوهوم، یه روز بریم ساختمون بستنی...
مامان میگوید که این هفته نوبت ساختمون بستنی نیست.
نمیدانم ساختمان بستنی چیست، ولی در ادامه از ساختمان پاستیل و چوبشور هم حرف میزنند.
بعد بچه یک مورچه پیدا میکند، دوتایی مورچه را هدایت میکنند روی یک تکه کاغذ و توی یک گلدان توی راهپله پیادهاش میکنند که بره پیش بچههاش بگه منو یه دختر مهربون نجات داد تا زیر پا نمونم.
نظافت طبقه ما تمام میشود...
دست هم راه میگیرند و همینطور که میروند طبقه پایین درباره آندفعه حرف میزنند که توی آسانسور ساختمان بادامزمینی گیر افتاده بودند.
مزهی این مادرانگی کامم را شیرین میکند، مادرانگیای که به زاییدن و سیر کردن و پوشاندن خلاصه نشده، مادر بودنی که مهدکودک دو زبانه، لباس مارک، کتاب ضدآب و برشتوکِ عسل و بادام نیست.
ساختن دنیای زیبا وسط زشتیها از مادر، مادر میسازد.
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar