14.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هرچی آرزوی خوبه مال تو…🌱
@Harf_Akhaar
فراموشی رو بلد باش؛
بیخیالی رو بلد باش
زندگی همیشه هم به سر در آوردن از هر چیز و زیادی درگیر شدن نیست
گاهی هم به خودت یادآوری ڪن
یه سری چیزا رو یادت بره...🌱
🌼🤍
@Harf_Akhaar
7.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هیچ کار خدا بی حکمت نیست ...🌱
@Harf_Akhaar
ساده ڪه باشی...!
آدمهاخیلی زود دوستت میشوند و تو خیلی دیر میفهمی دشمنت بودند...!🌱
ساده ڪه باشی...!
آدمها با همه ڪمبودهایشان به غرورت حمله میڪنند و باهمه غرورشان مچاله ات میڪنند...!🌱
ساده ڪه باشی...!
آدمها تورا همیشه بازی میڪنند و خودشان همیشه بازیگران پشت پرده میمانند...!🌱
ساده ڪه باشی...!
آدمها اوقات بیڪاری را باسادگی ات پرمیڪنند و تو در لحظه های اندوه تنها می مانی...!🌱
ساده ڪه باشی...!
سادگی ات را حماقت میخوانند و ڪسی نمیفهمد تو از فرط''آدم بودن''ساده ای...🌱
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
🌱🌱🌱
اگه حوصله نداشتی، نت گوشیت رو خاموش کن.
اگه شخصیتت مثل همه نیست، به خودت اعتماد کن.
اگه کسی بهت حس بدی میده،جواب پیامش رونده.
اگه بودن تو جمعی آزارت میده، اونجا رو ترک کن.
اگه لازمه گریه کن، نیازی نیست همیشه قوی باشی.
تو حق اینو داری که هر وقت دلت خواست وارد فضای امنت بشی و با یه انرژی مضاعف به زندگی عادی بگردی! پس زیاد به خودت سخت نگیر رفیق!
@Harf_Akhaar
🌱🌱🌱
استانداری که بار شهروند را به خانه رساند..
بسم الله الرحمن الرحیم
سلمان فارسی از صحابه ایرانی و مشهور پیامبر اکرم (ص) بود، او انسانی خردمند و طراح اصلی کندن خندق، در جنگ خندق بود که در اواخر عمر خود نیز استاندار مدائن شد.
روزی مردی از اهل شام که بار کاه با خود حمل میکرد، به مدائن رسید، نگاه خستهاش را به این طرف و آن طرف چرخاند شاید کسی را بیابد و به او کمک کند، وقتی سلمان را دید، او را نشناخت و گفت: های! این بار را بردار! سلمان دسته کاه را بلند کرد، بر سر گذاشت و به سمت خانه آن مرد به راه افتاد.
در بین راه، مردم، سلمان را دیدند که بار کاه را بر روی سر گذاشته و برای آن مرد حمل میکند. کسی از میان مردم با تعجب و سرزنش به آن مرد گفت: هیچ میدانی این فرد که بار تو را بر دوش میکشد سلمان است؟!
رنگ از روی مرد پرید، بیدرنگ رفت تا بار را از سلمان بگیرد و در همان حال شروع به عذرخواهی کرد و گفت: ای مهربان، به خدا من تو را نشناختم، چرا چنین کاری کردی؟ و بار را در دست گرفت، اما سلمان بار را از بالای سر پایین نگذاشت و گفت: تا بار را به خانهات نرسانم، آن را بر زمین نخواهم گذاشت.
چو نیکی نمایدت گیتی خدای
تو با هرکسی نیز نیکی نمای
منبع: با اقتباس و ویراست از قصص الاخلاق
از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم'
•••🤍🌼•••
@Harf_Akhaar
🌱
ما نسلِ مظلومی بودیم !
نسلی که در اوج بیانصافیِ زمانه متولد شد
و از همان کودکی یاد گرفت
که فقط درک کند .
ما حتی روی گرفتنِ پولِ توی جیبی
از پدرانمان را نداشتیم !
نسل سخت جانی بودیم که تحت
هر شرایطی دوام آورد ...
نسلِ انقلابهای نیمه کاره و
اعتراضهای سرکوب
نسلی پر از استعدادهای کنجِ خانه ،
و نابغههای محصور
نسل ما را نه گذشته ها درک میکنند
و نه آیندهها خواهند فهمید
آنقدر صبور و سازگاریم که خودمان هم
در چگونگیاش ماندهایم ...
نسل ما در کودکی هم ، کودکی نکرد !
نسل سوختهای ؛
که در اوجِ جوانی ، پیر شد ...
•••🌱•••
@Harf_Akhaar
2.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌼🤍
خودت رو بگیر از کسی که...
@Harf_Akhaar
🌱🌱🌱
کاش
ب جای این همه
باشگاه زیبایے اندام
یک باشگاه زیبایے
افکار هم داشتیم
مشکل امروز ما
اندام ها نیستند ،
افکارها هستند !
@Harf_Akhaar
🌱🌱🌱
پيامبر صلي الله عليه و آله :
«بهترين شما صاحبان عقل هستند». گفته شد: «اى رسول خدا! صاحبان عقل، چه كسانى اند؟».
حضرت فرمودند:
آنان كه داراى اخلاق خوب اند، بردبار و باوقارند، صله رحم مى نمايند، به پدران و مادران نيكى مى كنند،
به فقرا، همسايگان و يتيمان رسيدگی مى نمايند، اطعام مى كنند، آشكارا به همه سلام مى كنند
‹‹ كافى، ج 2، ص 240 ››
@Harf_Akhaar
1.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌼بزرگترین دلگرمی: تشویق
موثرترین داروی خواب آور: آرامش فکر
قوی ترین نیرو در زندگی: عشق
🌼زشت ترین ویژگی شخصیت: خودخواهی
بزرگ ترین سرمایه طبیعی انسان: جوانی
مخرب ترین عادت: نگرانی
🌼بزرگ ترین لذت: بخشش
بزرگترین فقدان: فقدان اعتماد به نفس
رضایت بخش ترین کار: کمک به دیگران
🌼خطرناک ترین مردمان: شایع پراکنان
عجیب ترین کامپیوتر دنیا: مغز
بدترین فقر : یأس
🌼مهلک ترین سلاح: زبان
پرقدرت ترین جمله : من می توانم
🌼بی ارزش ترین احساس: ترحم به خود
زیبا ترین آرایش: لبخند
با ارزش ترین ثروت: عزت نفس
🌼قوی ترین کانال ارتباطی: عبادت
مسری ترین روحیه : اشتیاق.
@Harf_Akhaar
#داستانک
در چمنزاری خرها و زنبورها در کنار هم زندگی می کردند. روزی از روزها خری برای خوردن علف به چمنزار می آید و مشغول خوردن می شود. از قضا گل کوچکی را که زنبوری در بین گلهای کوچکش مشغول مکیدن شیره بود، می خورد و زنبور بیچاره که خود را بین دندانهای خر اسیر و مردنی می بیند، زبان خر را نیش می زند و تا خر دهان باز می کند او نیز از لای دندانهایش بیرون می پرد. خر که زبانش باد کرده و سرخ شده و درد می کند، عر عر کنان و عربده کشان زنبور را دنبال می کند. زنبور به کندویشان پناه می برد. به صدای عربده خر، ملکه زنبورها از کندو بیرون می آید و حال و قضیه را می پرسد. خر می گوید: «زنبور خاطی شما زبانم را نیش زده است باید او را بکشم.»
ملکه زنبورها به سربازهایش دستور می دهد که زنبور خاطی را گرفته و پیش او بیاورند. سربازها زنبور خاطی را پیش ملکه زنبورها می برند و طفلکی زنبور شرح می دهد که برای نجات جانش از زیر دندانهای خر مجبور به نیش زدن زبانش شده است و کارش از روی دشمنی و عمد نبوده است. ملکه زنبورها وقتی حقیقت را می فهمد، از خر عذر خواهی می کند و می گوید: «شما بفرمائید من این زنبور را مجازات می کنم.»
خر قبول نمی کند و عربده و عرعرش گوش فلک را کر می کند که: «نه خیر این زنبور زبانم را نیش زده است و باید او را بکشم.»
ملکه زنبورها ناچار حکم اعدام زنبور را صادر می کند. زنبور با آه و زاری می گوید: «« قربان من برای دفاع از جان خودم زبان خر را نیش زدم. آیا حکم اعدام برایم عادلانه است؟»
ملکه زنبورها با تاسف فراوان می گوید: «می دانم که مرگ حق تو نیست. اما گناه تو این است كه با خر جماعت طرف شدی که زبان نمی فهمد و سزای کسی که با خر طرف شود همین است.»
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar