eitaa logo
حرف آخر • حکایت و پند •
76هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
3هزار ویدیو
0 فایل
تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷 -سخنان پر مفهوم بزرگان ایران و جهان -حکایت های جالب و آموزنده تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/1314784094C8c098d28af
مشاهده در ایتا
دانلود
بندگی من یاآزادی تو روزی خلیفه وقت، کیسه پر از سیم با بنده ای نزد ابوذر غفاری فرستاد. خلیفه به غلام گفت:«اگر وی این از تو بستاند، آزادی». غلام کیسه را به نزد ابوذر آورد و اصرار بسیار کرد، ولی وی نپذیرفت. غلام گفت:آن را بپذیر که آزادی من در آن است و ابوذر پاسخ داد:«بلی، ولی بندگی من در آن است». پیام متن: گاهی ثروت های مادی آمی را بنده خود می کنند و او را از بندگی خدا خارج می سازند. @Harf_Akhaar
گویند برای کلبه کوچک همسایه‌ات چراغی آرزو کن قطعأ حوالی خانه تو نیز روشن خواهد شد... من خورشید را برای خانه دلتان آرزو میکنم تا هم گرم باشد و هم سرشار از روشنایی..🤍 @Harf_Akhaar
دو خط موازی پسرکی در کلاس درس، دو خط موازی را کشید و آنها متولد شدند. چشمشان بهم افتاد و قلبشان برای هم تپید. خط اول گفت: می‌توانیم زندگی خوبی داشته باشیم، خانه‌ای داشته باشیم در یک صفحه‌ی دنج کاغذ؛ من روزها کار‌ می‌کنم و می‌توانم بروم خط کنار یک جاده‌ی دورافتاده شوم. خط دوم با هیجان گفت: من هم می‌توانم خط کنار یک گلدان گل سرخ شوم یا خط یک نیمکت در یک پارک کوچک. خط اولی گفت: چه شغل شاعرانه‌ای.. حتماً زندگی خوشی خواهیم داشت. در همین لحظه معلم فریاد زد: دو خط موازی هرگز بهم نمی‌رسند و بچه‌ها تکرار کردند. دو خط موازی لرزیدند و بهم نگاه کردند. خط دوم زیر گریه زد و خط اول گفت: نه! این امکان ندارد. حتماً راهی پیدا می‌شود. خط دوم گفت: اما شنیدی که چه گفتند، هیچ راهی وجود ندارد.. ما به هم نمی‌رسیم و دوباره زد زیر گریه. خط اول گفت: نباید ناامید شد، ما از این صفحه خارج می‌شویم و دنیا را زیر پا می‌گذاریم تا بالاخره کسی پیدا شود مشکل ما را حل کند. خط دوم آرام گرفت و هر دو از صفحه بیرون خزیدند. از زیر در کلاس گذشتند و وارد حیاط شدند و آن به بعد سفرهای دو خط موازی شروع شد. آنها از دشت‌ها گذشتند، از کوه‌های بلند و دره‌های عمیق عبور کردند، به شهرهای مختلف رفتند و دانشمندان زیادی را ملاقات کردند. ریاضیدانی به آنها گفت: چنین چیزی محال است؛ هیچ فرمولی شما را بهم نخواهد رساند. ستاره‌شناس گفت: رسیدن شما بهم منجر به نابودی جهان خواهد شد و سیارات از مدار خارج می‌شوند و دیگر دانشمندان نیز آنها را ناامید کردند. با این حال به سفرهایشان ادامه دادند؛ اما روز به روز اشتیاقشان را برای رسیدن به هم از دست می‌دادند. تا اینکه روزی به دشتی رسیدند. نقاشی میان چمنزار نشسته بود و روی بومی نقاشی می‌کرد. نقاش قلمش را حرکت داد و دو خط موازی به روی بوم نقاشی رفتند و دو ریل قطار شدند که از دشتی می‌گذشت و آنجا که خورشید سرخ آرام پایین می‌رفت، سر دو خط موازی عاشقانه بهم می‌رسید.🌱 @Harf_Akhaar
5.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌼 هیچ چیزی در این جهان دوباره به حالت قبل خودش برنمیگرده مراقب باشیم.🌱 @Harf_Akhaar
📗ازماست که برماست ▫️درخت جوانی نزد درخت پیری رفت و گفت: «خبر داری که چیزی آمده که ما را می‌بُرد و از پایمان می‌اندازد؟» ▪️درخت پیر گفت: «برو ببین از ما هم چیزی همراه او هست؟» ▫️درخت جوان رفت و دید سری از آهن و دسته‌ای از چوب دارد. پس نزد درخت پیر برگشت و گفت: «سرش آهن و تنه‌اش چوب است.» ▪️درخت پیر آهی کشید و گفت: «از ماست که بر ماست.» @Harf_Akhaar
سه چيز در زندگی  يکبار به انسان داده مي‌شود👌👌 1.والدين 2.جوانی 3.شانس سه چيز دلتنگی می آورند 1.مرگ والدين 2.مرگ برادر 3.مرگ فرزند سه چيزدردنيا  لذت بخشند. 1.آب 2.اتش 3.آرامش سه چيز را هرگز نخور 1.غصه 2.حرام 3.حق سه چيز باعث سقوط انسان است. 1.غرور 2.دشمنی 3.جهل سه چيز را بايد افزايش داد. 1.دانش 2.دارائی 3.درخت سه چيز انسان را تباه ميکند. 1.حرص 2.حسد 3.حماقت سه چيز را هميشه بخور 1.سيب 2.سير 3.سرکه با سه چيز هميشه دوستی کن 1.عشق 2.عدالت 3.عبادت سه چيز رنج آور است 1.بیماری 2.بی پولی 3.بی مرامی @Harf_Akhaar
ما افڪارمون نیستیم ما اون تصویرے ڪہ از خودمون داریم نیستیم وقتے از افڪارمون میایم بیرون اون حسے ڪہ اون افڪار بهمون میدہ از بین میرہ وقتے احساست بدہ فقط مشاهدہ گر افڪارت باش🌱 @Harf_Akhaar
خوشبختی ما در سه جمله است تجربه از ديروز استفاده از امروز اميد به فردا  ولي ما با سه جمله ديگر زندگی مان را تباه می کنيم حسرت ديروز اتلاف امروز، ترس از فردا... 🤍امروزتون پراز حس ناب زندگی🤍 @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به خودم قول دادم هیچ وقت غصه‌ی گذشته رو نخورم غصه‌ی اتفاق افتاده بدترین روزی رو که داشتم یادمه اما فقط یادمه ... مثل ا‌ون روز درد نمیکشم مثل اون روز اشک نمیریزم یه شبایی تو زندگیم اومدن که فکر کردم این آدم مچاله شده دیگه تا صبح‌ دووم نمیاره ولی صبح شد.. یه روزایی تو‌ زندگیم اومدن که فک کردم عقربه ها دیگه قراره تکون نخورن ولی گذشت ، رد شد تموم شد ... اگه باور کنیم که هیچ چیزی توی زندگی دائمی نیست دیگه هیچوقت غصه نمیخوریم.. چه اشک بریزی و خودتو به درو دیوار بکوبی، چه بخندی و قدم بزنی ، دیگه نمیتونی زمان رو به عقب برگردونی همه چی میگذره ... پس غصه‌ی اتفاقی که افتاده رو هیچوقت نخور ... ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
آنچه از همه دردناک تر است.. فقر و بیماری نیست. بیرحمی مردم نسبت به یکدیگر است...🌱 @Harf_Akhaar